میگفت : دانشکدهٔ ادبیاتِ دانشگاه تهران بود
بهار بود و پنجره باز، استاد شفیعی کدکنی رو به ما دانشجوها : خاك بر سرِ دانشجویی که عاشق نشود همین !
یه جایی توی فیلم جیران، بهرام رادان میگه :
نگاهش همراهم شده و
خیالش همدمم .
همه وقت هست و هیچوقت نیست . .
همه جا هست و هیچ جا نیست .
آخ از این قرارِ بعد از بیقراری ؛
اما این احوالات به جنون بیشتر
شبیه است تا عشق :))!💙'
+ چقد خوبه این ...
شدید دوستش داشتم ، از اونا که فقط حرف نبود ، وقتایی که نیاز داشت بودم کنارش ، وقتایی که نیاز داشت یکی بشنوتش بودم کنارش ، وقتایی که نیاز داشت یکی ازش حمایت کنه بودم کنارش ، وقتایی که از همه جا گند خورده بود بهش بودم کنارش ، فقط حرف نبود ، برعکس اون که همش حرف بود :)
به بعضیام باید گفت؛
ببخشید که باهات خوب رفتار میکنم، هی یادم میره که ظرفیت نداری :) . . .
خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد
لعنتی غیرِ تو با هیچ کسی جور که نیست
آه ازغصه ی پنهانی شبهای دراز
اندکی شعر، کی ازپرده، براندازد راز؟!
وقتی با نشان دادن تنت به یک مرد او را عاشق خودت کردی او هم با لمس کردن بدنت عشقش را فرو کش میکند و این گونه است که این روزها دختران بیش از قبل قربانی می شوند!
چنان مشتاقم اي دلبر به دیدارت
که گر روزي برآید از دلم آهـي ،
بسوزد هفـت دریا را .
میدونی
زمانیکه بهت میگم دوسِت دارم
فقط به این نیس که یه حرفیو زده باشم
دارم بهت یادآوری میکنم که چقدر برام همهچیزی:)
رسیدم به اون مرحله که
گوشیمو میذارم کنار ، استوری ها رو نمیبینم
دیر جواب میدم ، نوتیف ها رو خاموش کردم
چت ها رو باز نمیکنم
توی هر گروهی که هستم دیگه چیزی نمی نویسم
و فهمیدم همه این چیزا الکی بوده .
زور اضافه میزدم تا با آدمای بیشتری در ارتباط باشم و میخواستم همه رو راضی نگه دارم
بعدش یادم میفته توی همه ی اون مدت داشتم خودمو به خاطر بقیه از دست میدادم !
تاتوانیدرجهانیکرنگباش
قالیازچندرنگبودنزیرپاافتادهاست . . . 🤏
خستهم
نیاز دارم به اینکه یه اتفاقی بیوفته برام که مثله چی تکونم بده