[Forwarded from Masaf.ir]
📌 #پندانه
🔹دقیقا ۲۳ سال پیش در اتوبان قزوین-تهران بعد از سیمان آبیک با سرعت ۱۵۰ کیلومتر در ساعت با اتومبیل پاترول دو درب به سمت تهران می آمدم.
هم عشق سرعت داشتم و هم اینکه کلاسم دیر شده بود.
🔸ناگهان متوجه یک افسر راهنمایی و رانندگی شدم که کنار اتوبان برای اینکه من را متوقف کند چنان بالا و پایین می پرید و دست تکان می داد که دیدنی بود.
🔹به ناچار در فاصله ای جلوتر توقف کردم و قبل از اینکه من دنده عقب بگیرم ایشان سوار ماشین راهنمایی و رانندگی شد و خودش را به من رساند.
🔸تصور من این بود؛ که اتومبیل را به پارکینگ هدایت خواهند کرد و خودم هم با جریمه سنگینی مواجه خواهم شد.
🔹پیاده شدم او هم پیاده شد. آنقدر عصبانی بود و فریاد می کشید که اجازه حرف زدن پیدا نکردم. در همان حال پرسید: شغلت چیست؟
🔸من هم که تازه مدرس دانشگاه شده بودم و در سنین جوانی برایم بسیار مهم بود، با عذرخواهی بابت سرعت بالا گفتم استاد دانشگاه هستم؛ کلاس دارم. چون دیر کردهام با سرعت می رفتم.
🔹او با فریاد (البته کمی نسبت به لحظات قبل آهستهتر) گفت عزیزم، من و امثال من زحمات زیادی کشیدیم تا شما جوانان فرصت درس خواندن پیدا کنید.
شما عزیز ما هستید. سرمایه ى این مملکت هستید. تقاضا میکنم به خاطر خودت و به خاطر کشورت، مواظب جان خودت باش و این را بدان اگر از خودت مواظبت نکنی بابت مالیاتی که دادم تا تو درس بخوانی راضی نیستم. و بعد دست داد و خداحافظی کرد.
🔸مات و مبهوت شده بودم.
خودم را جمع و جور کردم؛ و گفتم: من به شما قول می دهم؛ هیچگاه بیش از سرعت ۱۲۰ کیلومتر نروم.
🔹آنقدر برخورد ایشان برایم آموزنده بود؛ که همواره به قولم وفادار بوده ام و همیشه تصور می کنم آن افسر شریف من را می بیند. اگر او اتومبیل مرا می خواباند و من را جریمه می کرد، آنقدر تحت تأثیر قرار نمی گرفتم.
🔸گاهی یک رفتار چقدر می تواند آموزنده باشد. هرچند هر برخورد قانونی حق ایشان بود.
🔹این گذشت تا چند ماه پیش در اتوبان باقری تهران از سمت شمال به جنوب با سرعت ۱۰۰ کیلومتر می رفتم.
ناگهان متوجه افسر جوانی شدم که به سمت وسط اتوبان دوید و با تابلویی در دست دستور توقف داد.
🔸در کنار اتوبان ایستادم و پیاده شدم.
عرض کردم؛ قربان تخلف کردم؟
گفتند: بله اینجا سرعت ۸۰ تاست ابتدای اتوبان هم مشخص شده است. گفتم معذرت می خواهم متوجه نشدم.
مدارک را گرفت و جریمه کرد.
🔹وقتی مدارک و جریمه را به دستم داد،
گفتم: حال که کار تمام شده است می خواستم مطلبی را عرض کنم و ادامه دادم...
🔸شما عزیز ما هستید و سرمایه این مملکت، آنطور که شما به وسط اتوبان دویدید من نگران سلامتی تان شدم.
🔹شما می توانید شماره اتومبیل خاطی را بردارید و جریمه کنید یا به گشت بعدی اطلاع دهید اما خواهش می کنم به وسط اتوبان ندوید.
افسر ساکت بود.
به چشمان او نگاه کردم خیس شده بود با بغض خفیفی گفت تا به حال کسی که او را جریمه کرده باشم با من اینطور صحبت نکرده بود!
🔸خداحافظی کردم و یاد آن افسر شریفی افتادم که همین جملات را ۲۳ سال پیش به من گفته بود،
و آن تأثیرات را در روح و روان و دل من گذاشته بود
که دیگر آنطور عشق سرعت نداشته باشم. حال خداوند فرصتی برایم فراهم کرد که من آن جملات سازنده و زیبا را به نسل بعدی همان افسر بگویم.
🔹جوانان، عزیزان ما هستند. و سرمایه ى این مملکت؛ لازم است مواظب خودشان باشند.
تمام مردم برای بالندگی آنان هزینه دادهاند، مالیات دادهاند و زحمت کشیده اند و آنان را دوست دارند. نگذارید از دست بروند.
سبز باشید...
📝 استاد پرویز درگی
✅ تنها کانال رسمی استاد رائفی پور و جنبش مصاف
@masafiran
سطلیات
خانم دکتر فاطمه اردشیر لاریجانی، فرزند رئیس محترم مجلس شورای اسلامی جناب آقای علی لاریجانی،شاغل ومحق
دکترزهرامحقق،پژوهشگرهستهی درآمریکا
[خواهرزاده رئیس مجلس شورای اسلامی ودخترمصطفی محقق داماد]
وجرج آپستولاکیس کمسیونرکمیسیون رگلاتوری هستهی ایالات متحده
[Forwarded from یزدانی معمار]
🔻با شهرک شبهنظامی شیعیان لندنی آشنا شوید
📸 t.me/RajanewsMedia/165
🔹شهرک فدک الصغری، منطقه ای خوش آب و هوا و سرسبز در شهر لندن است که توسط شیخ یاسر الحبیب داماد سید مجتبی شیرازی، برادر سید صادق شیرازی در لندن خریداری شده است.
🔹این شهرک پس از آماده سازی و ساخت یک مسجد در داخل آن درسال 1391 افتتاح شد و پرچم گروه یاسر الحبیب یعنی " هيئة خدام المهدي " در یکی از تپه های آن و طی مراسمی که اعضای این گروه یونیفورم های سبز نظامی بر تن کرده بودند برافراشته شد.
🔹نمازهای عمومی این گروه در این شهرک برگزار می شود. یک حوزه علمیه و مدرسه نیز در آن ساخته شده است. به گفته یاسر الحبیب قرار است این شهرک پس از خرید زمین های اطراف به یک دهکده اسلامی شیعی تبدیل شود و ساکنان انگلیسی نیز به تشیع هدایت شوند.
🔻یاسر الحبیب در مراسم افتتاح این شهرک هدف از تأسیس آن را اینگونه بیان کرده است: هدف ما از [فعالیت در] این زمین، مقدمه چینی برای فتح سرزمین اسلامی به خصوص مکه و مدینه و سرزمین فدک است.
🔹پوشیدن یونیفورم های نظامی، تأسیس یک شهرک و برگزاری رژه در مناسبت های مذهبی، و بیان اینکه هدف از ساخت چنین دهکده ای، فتح یک کشور خارجی (عربستان) است – ولو در شعار - ، و توسعه روزافزون آن در شهر لندن، جالب توجه است.
🔹آخرین اقدام این گروه اشغال بخشی از سفارت ایران در لندن توسط چهار نفر از عناصر این آن، یک روز پس از سخنرانی تحریک آمیز 55 دقیقه ای روز پنجشنبه یاسر الحبیب بوده است.
@tahrearcom
✅ @Rajanews_com
[Forwarded from KHAMENEI_TOP]
📢 #سریال_نوروزی رو هر شب نشستیم نگاه کردیم، فیلمنامه چرند چرندی داشت
🔻آیت الله خامنهای: امسال در ایام نوروز سریالی را نشان میدادند که ما هم هر شب متأسفانه نشستیم تماشا کردیم. دایماً انتظار داشتم که این سریال به جایی برسد؛ تا اینکه شب آخر تمام شد و به جایی هم نرسید و ما بورِ بور شدیم.
با اینکه چند نفر هنرپیشهی خیلی خوب در آن بازی میکردند، انصافاً هم خوب بازی میکردند و فضاسازیهای خوبی هم داشت، اما یک #فیلمنامهی_چرند_چرند و خالیِ خالی داشت، که اصلاً اول تا آخرش یک ذره خوب نبود، مطابق با واقع نبود، غلط بود، دروغ بود، و بعد هم بیمعنی و بیمزه تمام شد. ۷۰/۷/۲۸
➕بیانات در دیدار اعضای مجمع نویسندگان مسلمان
📥منبع:سایت حفظ و نشر آثار رهبری
🔗 http://farsi.khamenei.ir/memory-content?id=25395
☑️جملات کمترشنیده شده رهبر انقلاب👇
https://telegram.me/joinchat/CN8t_0BJooX4LKdSWy0WAA
سطلیات
چکیده فیزیک جدید در یک تصویر ساختار واقعیت : موضوعات اصلی فیزیک جدید و رابطه آنها باهم در یک تصویر
file:///C:/Users/ho/Downloads/Telegram Desktop/NewScientist_A1 Poster_Reality.jpg
✅پیشنهاد تماشای یک فیلم #معناگرایانه در حوزه #سیاست و #پول
📝حسین مهدیزاده
🔶قسمت 1 از 2
🔺شامگاه #12فرودین 96 فرصت شد فیلم خوب #دیوانه_ای_از_قفس_پرید از #احمد_رضا_معتمدی را ببینم. فیلم بسیار خوبی بود. شخصیت ها و دیالوگها خیلی خوب و جا افتاده بودند. معلوم بود معتمدی با جان و دل تک تک این شخصیت ها و دیالوگهایشان را از آب و گل در آورده است. واقعا فیلم 1:51 دقیقه ای هیچ لحظه و گفتگوی اضافه ای نداشت. قلم نویسنده فاخر است و فاخرتر از آن ذهن نویسنده است.
🔻مدتهاست که دیگر به فیلمهای معناگرایانه به همان چشمی نگاه می کنم که به #رمان های تفننی؛ در عوض دغدغه ام #اقتصاد و #سیاست یا همان اقتصاد سیاسی است. دیوانه ای از قفس پرید به طرز چشم گیری معناگرایی را در خدمت خوانش سیاست و اقتصاد انقلاب خودمان در آورده است. سازنده فیلم، قصه گویی درخور برای یک داستان #استعاری_پیشگو از تحولات عرصه قدرت و ثروت ایران در سالهای میانه دهه سوم انقلاب اسلامی است.
🔍در صفحه ویکی پدیای فیلم دیوانه از قفس پرید می خوانیم که:
یلدا با روزبه، جانباز جنگ، ازدواج کرده اما بیماری روزبه به شدت گرفته و او را در یک آسایشگاه برای مراقبت و درمان بستری میکنند. یلدا اگرچه علاقه زیادی به روزبه دارد اما در مورد رابطه اش دچار تردید شدهاست. روزبه که در دادگستری کار میکند، پیگیر پروندههای مفاسد اقتصادی ست. مستوفی، عموی یلدا، در سالهای پس از جنگ از طریق اعمال خلاف و رباخواری و قاچاق و اختلاس ثروت؛ و نفوذ زیادی به دست آوردهاست پسرخوانده مستوفی دلباخته یلداست و قصد دارد با استفاده از نفوذ پدرش با یلدا ازدواج کند. مستوفی نیز سعی دارد با استفاده از وضعیت به هم ریخته روحی یلدا و بیماری روزبه، باعث جدایی آنها شود. از سوی دیگر چشم به ثروت پدر یلدا دارد و با مسموم کردن او یلدا را برای مداوای پدرش در شرایط سختی قرار میدهد. مستوفی که در اجرای نقشههایش قدم به قدم پیش آمده، در مرحله آخر فراست را وارد بازی میکند که رئیس شعبه حقوقی و املاک بانکی است که اموال و داراییهای پدر یلدا در آن قرار دارد. فراست هم دلباختهٔ یلدا میشود و مستوفی برای اینکه از شر روزبه خلاص شود او را رو در روی فراست قرار میدهد که زمانی استاد روزبه بوده. روزبه که پی به واقعیت ماجرا میبرد مصمم میشود حق یلدا و پدرش را بگیرد. یلدا هم که برای مداوای پدرش در آستانه تن دادن به، خواستههای مستوفی و فراست است. نهایتاً به سوی روزبه متمایل میشود مستوفی روزبه را هم مسموم میکند و او دوباره بستری میشود. وقتی یلدا به دیدن او میرود با فراست و مستوفی، روبرو میشود. پس از خروج آنها از اتاق. صدای شلیک گلوله به گوش میرسد»
🔎اما پی رنگ اصلی داستان واقعا پیچیده تر است به نحوی که مخاطب خاص را به خوبی جلب می کند. از زاویه روشنفکران #یلدا (نیکی کریمی) و پدرش نماینده مردم هستند. مردمی ساکن یک خانه سنتی قدیمی با توشه ای سرشار از فرهنگ و هنر که زمانی رونق مادی زیادی هم داشته است. یلدا عمویی دارد #مستوفی نام(عزت الله انتظامی) که نماد مالک-سلطان قجری پهلوی ایران است، اما مستوفی عقیم است و همه چیز را به پسرخوانده اش #یعقوب (شاید نامی یهودی تبار!) می خواهد که بسپارد. مستوفی یلدا را برای پسرخوانده اش می خواهد اما یلدا مجذوب یک جوان پرشور انقلابی به نام #روزبه_ایرانی (پرویز پرستویی) شده است که خیلی زود به جبهه می رود و مجروح و موجی می شود. یلدا همه سالهای بعد را دل در گرو روزبه دارد اما عقل محاسبه گر او با دلش در تضاد است. یلدا می فهمد که زندگی با رزوبه زیباست، اما با زندگی جدید #بیگانه است لذا از روزبه جانباز طلاق می گیرد تا خود را پیدا کند اما همه جوره در دام و بازی مستوفی اسیر می شود تا هم #اموالش و هم #خودش همه سهم قدرت گیری مجدد مستوفی شوند.
https://t.me/satliyat
✅پیشنهاد تماشای یک فیلم #معناگرایانه در حوزه #سیاست و #پول
📝حسین مهدیزاده
🔶قسمت 2 از 2
ماجرا از آنجایی جدی می شود که #فراست (علی نصیریان) که هم معلم حقوق روزبه است و هم اینکه روزبه مثنویِ را پای منبر وعظ او یاد می گیرد در قامت رئیس دایره املاک و مستغلات بانک توسط مستوفی به خانه یلدا کشیده می شود تا به جای بدهی بانکی مصادره شود اما عشق پیری این پیرمرد #ریشو و #یقه_سفید و #عدالت جو که به قول خودش 40 سال آبرو جمع کرده است کار دستش می دهد و بیمار این عشق هوس آلود می شود و در قبال رسیدن به یلدا ماله کش کثافت کاری های اقتصادی مستوفی می شود. یلدا به اجبار به عقد فراست در می آید اما چند صباحی نمی گذرد که متوجه می شود راه درست همان روزبه ویلچری و موجی است اما دیگر دیر شده و به عقد فراست پیر در آمده و چند صباحی هم هست که با او زیر یک سقف زندگی می کند. یلدا می فهمد که به زودی فراست پیر هم می میرد و حتما به عقد یعقوب در خواهد آمد. اینجاست که یلدا برای نجات خودش و روزبه در آسایشگاه جانبازان با تیر هر دو شان را می کشد تا نه دست فراست به او برسد و نه یعقوب مستوفی و در عالمی غیر از این عالم که دیگر برای مستوفی و فراست شده است، به روزبه اش برسد!
🔺داستانی که معتمدی تعریف می کند، بسیار پر جزئیات است. هیچ سکانس اضافه ای که بگوییم برای گیشه ناز و کرشمه ای کرده باشد ندارد، اما شاید اگر امروز ساخته شده بود، گیشه را هم به راحتی فتح می کرد چون معنایی را مد نظر دارد که امروز فهمیده می شود. معتمدی در زمانی که همه، طلب #لیبرالیسم_سیاسی را موتور محرک دهه سوم مردم معرفی می کردند، ریشه سرگشتی مردم در سالهای پایانی دهه 70 و آغاز 80 شمسی را تحولات عرصه قدرت ایران می داند. فیلم دیوانه از ای قفس پرید یک #آژانس_شیشه_ای دیگراست، با این تفاوت که از ذهنی دقیق تر و عمیق تر تراویده است. و شاید همین که ما آژانس را نماد #سینمای_حزب_اللهی می دانیم نه دیوانه از قفس پرید، نشان از خامی ادبیات انتقادی حزب اللهی هاست و الا دیوانه از قفس پریدِ معتمدی با معیارهای به روز شده ما حزب اللهی ها در سال 97 اگر بیشتر از حاتمی کیا حزب اللهی نباشد، کمتر نیست.
🔺معتمدی کارشناسی اقتصاد دارد و بعدا رو به فلسفه کرده است لذا دانش او باعث می شود صحنه ایران را به نحوی گزارش کند که ما حزب اللهی ها در آن موقع اصلا آنرا نمی فهمیدیم! جالب آنکه در استعاره ای تلخ، معتمدی از سوی «فراست» های دنیای واقعی برای این فیلم مورد شکایت واقع می شود و ما حزب اللهی ها مثل «روزبه» ابتدای فیلم، آن سالها معتمدی را باور نمی کنیم اما شاید امروز دیگر مثل روزبه پایان فیلم شده باشیم و بیشتربخواهیم طرف معتمدی را بگیریم نه شاکیان از او را.
✅همه اینهایی که نوشتم را اگر بخوانید و بعد هم فیلم را ببینید، فکر نمی کنم از دیدن فیلم مستغنی شوید. مطمئن باشید که آنقدر فیلم خوب ساخته شده و پر جزئیات است که باز هم از پای آن با رضایت بلند شوید. فیلم را حتما ببینید.
https://t.me/satliyat