15 فروردین سالروز رحلت
پروین_اعتصامی
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکیست
جان فدای آنکه درد او یکیست
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، که تا گوهر دهی
پروین اعتصامی
✍️کانال ادبی فرهنگی سید بشیر
@sbh110
🌿کسانی که روزه بر آنها واجب نیست
1️⃣ کسی که به جهت ضعف بُنْیِه، روزهداری برایش مشقّت فراوان و غیرقابل تحمّل است. البته چنین افرادی باید روزه بگیرند. اگر ضعف به حدّ طاقت فرسا رسید آنوقت مجازند، افطار نمایند؛
2️⃣ پیرمرد و پیرزنی که روزه برای آنان مشقت دارد، یا اصلاً نمیتوانند روزه بگیرند.
3️⃣ کسی که بیماریاش تشنگی زیاد است و نمیتواند تحمّل کند؛
4️⃣ زن باردار یا زن شیردهی که روزه برای خود یا بچهاش ضرر دارد؛
5️⃣ زنی که خون حیض و نِفاس میبیند؛
6️⃣ مسافری قصد اقامت ده روز ندارد؛
7️⃣. بیماری که روزه برایش ضرر دارد؛
8️⃣. فرد بیهوشی که در کُما به سر میبرد؛
9️⃣ و 🔟. نابالغ و دیوانگان.
📚 آموزش مصوّر احکام آیتالله خامنهای، ص 350.
✍️کانال ادبی فرهنگی سید بشیر
@sbh110
شادمانه امام حسن علیه السلام
ای که ماه رمضان با تو منور شده است
از گل خندهی تو غنچه معطرّ شده است
باز، باران دل انگیز خدا میبارد
باز هم کوچه دل پاک و معطر شده است
باز هم پنجره را دست کریمانه گشود
چقَدَر سفرهیتان آینهگستر شده است
شادی آمدنت کرده جهان را لبریز
و جهان سرخوش و مست از می کوثر شده است
امشب افطاری خوبان، رطب نام شماست
ذکر زیبای حسن قند مکرر شده است
سر ّالاسرار فقط حُسن خداداد تو است
حُسن تو با همهی حُسن، برابر شده است
میزند بوسه پیمبر به لب و چشمانت
گو که انگار بر این کار پیمبر شده است
افتخار پدر این است که دختر دارد
شادمان است نبی، فاطمه مادر شده است
پدر خاک، علی شد پدر امشب به به
ذکر جبریل امین حیدر و حیدر شده است
نیمهی ماه رسیده و تو کاملتر از آن
نور روی تو در آیینه، مصوّر شده است
آن کریمیّ و کریمیّ و کریمیّ و کریم
که گدای دل من نام تو از بر شده است
غزلم دسته گلی است که تقدیم تو باد
شب میلاد تو قدریست مقدّر شده است
نظر و مرحمت و مکرمتی کن به «بشیر»
میکند فخر از اول به تو نوکر شده است
سید بشیر حسینی میانجی
✍️کانال ادبی فرهنگی سید بشیر
@sbh110
شعر خوانی دوم حجت الاسلام سیدبشیرحسینی.mp3
2.95M
شاعر: سید بشیر حسینی میانجی
ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام 1402
@montazeran_zohoor_qom
شعر خوانی حجت الاسلام سیدبشیر حسینی.mp3
2.58M
ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام 1402
@montazeran_zohoor_qom
ماهِِ ماهِ رمضان
ای دل ببین که گنبد خضرا چه خوشگل است
سقفیست بیستون و سراپا چه خوشگل است
شبها قشنگتر شود این آسمان راز
این جلوهگاهِ رازِ دل آرا چه خوشگل است
شد نیمهی مه رمضان و دلم شکفت
بر قدّ لفظ، جامهی معنا چه خوشگل است
هفت آسمان به حال زمین رشک میبرند
سیمای ماهِ ماهِ تولاّ چه خوشگل است
صحن مدینه پر شده است از فرشتگان
تصویر شوق خانهی طاها چه خوشگل است
دُرّی پدید آمد و قدر طلا شکست
دُرّ نجف به دُرج دو دریا چه خوشگل است
گلها ز شور و شوق و شعف رقص میکنند
گویند بلبلان: گل زهرا چه خوشگل است
میبارد از تبسّم او عطر ناب سبز
لبخند رودِ خوشگل مولا چه خوشگل است
باران رحمت است نگاه محبتش
ای دیده دیده! دیدهی شهلا چه خوشگل است
یوسف مدینه را به تماشا نشسته است
او هم شدهست محو تماشا چه خوشگل است
آمد حسن که سفرهی احسان بگسترد
در ماه روزه، سفرهی آقا چه خوشگل است
میبوسد از لبش پدرش موقع اذان
افطار روزهدار به خرما چه خوشگل است
هر کس که دید حُسن حَسن را سه بار گفت:
اوّل امامزادهی دنیا چه خوشگل است
در بین اهل بیت، کریم است شهرتش
اِنعامش ای "بشیر"! چه زیبا، چه خوشگل است
سید بشیر حسینی میانجی
✍️کانال ادبی فرهنگی سید بشیر
@sbh110