eitaa logo
صدای مطهرآباد
641 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
21 فایل
کانال((رسمی)) خبری صدای مطهرآباد💠نگین منطقه بهشت وحدت💠 تحت نظارت اداره ارشاد اسلامی شهرستان زرند 🌹 جهت ارتباط با ادمین ها 09162497800و09139982830و09133402583
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویری از دو زوج اهل روستای داهوئیه که دقایقی پیش در جاده ریحان‌شهر داهوئیه بر اثر واژگونی خودرو جان خود را از دست دادند 🌺روحشان شاد وقرین رحمت الهی ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ☆‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄☆ 💠 💠 💠 🔻کانال صدای مطهرآباد در روبیکا🔻 https://rubika.ir/seday_motaharabad 🔻کانال صدای مطهرآباد در ایتا🔻 https://eitaa.com/seday_motaharabad ✨️09139982830 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
آرامش بهاری ضیافت الهی 🍃🌸 هم اکنون مراسم شب قدر(۱۹ماه مبارک رمضان)🌸🍃 جمعه۱۰فروردین ۱۴۰۳ آستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا علیه السلام ┄┅┅❅❁❅┅┅ اداره اوقاف وامور خیریه شهرستان زرند آستان مقدس امامزاده خواجه ابو رضا علیه السلام مطهرآباد نگین شهرستان زرند ومنطقه بهشت وحدت ارائه مطالب عقیدتی، فرهنگی و اطلاع‌رسانی برنامه‌های امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند کرمان ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ☆‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄☆ 💠 💠 💠 🔻کانال صدای مطهرآباد در روبیکا🔻 https://rubika.ir/seday_motaharabad 🔻کانال صدای مطهرآباد در ایتا🔻 https://eitaa.com/seday_motaharabad ✨️09139982830 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
6️⃣   (جهنمی) /4 و 5 ⭕️ پنج روز قبل؛ 19 فروردین 1395 ...مشغول ادامه شناسایی و بررسی منطقه برای جمع‌آوری اطلاعات شدیم. حین دوربین‌کِشی از سنگر شماره 8، ناگهان ابراهیم تعداد هفت نفر از نیروهای دشمن (النصره)را دید که در حال حرکت در زمین مسطح و باز بودند. یکی از برادران ارتشی سریع رفت پایین و گفت: «با خمپاره می‌زنیم. » ابراهیم هم سریع و با‌دقت گرا 1 و مسافت را محاسبه کرد و به خمپاره‌چی داد. سرعت محاسبه و دقت ابراهیم برایم جالب بود. آخر او مدتی در دانشگاه، رشته ریاضی محض خوانده بود؛ اما به عللی انصراف داد و وارد سپاه شد. بعد از سه بار شلیک غیر دقیق، دیگر آنها هم هوشیار شدند و فرار کردند. در شلیک سوم، دست قبضه‌چی خمپاره به شدت آسیب دید و او را با موتور به بیمارستان انتقال دادند. دوباره چهار نفری خاکریز را ادامه دادیم برای شناسایی بقیه منطقه. در حین حرکت، دشمن یک خمپاره جهنمی (یک نوع خمپاره دست ساز ابتکاری) به سمت خاکریز ما زد اما خیلی دور منفجر شد. به انتهای خاکریز که رسیدیم، در حال بازگشت به سمت سنگر شماره 8 بودیم که ناگهان صدای جهنمی دیگری را شنیدیم که به سمت ما می‌آمد. جهنمی‌ها بعد از شلیک و در مسیر حرکتشان صدای خاصی که شبیه بال‌زدن پرنده است را تولید می‌کنند و تا لحظه اصابت به زمین این صدا ادامه دارد. سریع دور و برمان را نگاه کردیم تا محل امنی را برای جان‌پناه پیدا کنیم، اما فقط یک خاکریز کوتاه نزدیکمان بود و تا اولین سنگر مستحکم، فاصله زیادی داشتیم. در ثانی نمی‌دانستیم که دقیقاً جهنمی به کدام سمت می‌رود و کجا فرود می‌آید. پشت سر یا جلو... سمت چپ یا راست...! صدای حرکت جهنمی هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد که حاکی از نزدیک شدنش بود. تصمیم گرفتیم به همین خاکریز حدود یک ونیم متری بچسبیم تا ببینیم سرنوشتمان چه میشود. برای اینکه تلفات هم کمتر شود، با فاصله‌های چهار تا پنج متری روی خاکریز دراز کشیدیم و دستمان را گذاشتیم روی سرمان. سمت راست من، حیدر بود و حدود پنج متر بعد از حیدر، حامد موضع گرفت و پنج متر بعد از او هم ابراهیم. صدای جهنم ی نزدیک و نزدیکتر می‌شد. احساس می‌کردم دقیقاً روی گردن من فرود می‌آید. سرم را گرفته بودم پایین و اشهدم را می‌خواندم. مطمئن بودم به سمت من می‌آید و با بقیه کاری ندارد. به «أشهد أن علیً ولی الله » که رسیدم ناگهان صدای انفجار شدیدی آمد... 🔗 ادامه دارد... 😍