🔴 نماز بسیار پرفضیلت جمعه های ماه رجب
🔵 سيّد بن طاووس از حضرت رسول اکرم صلّی الله عليه و آله و سلّم روایت کرده است كه هر كه در روز جمعه ماه رجب، چهار ركعت نماز مابين ظهر و عصر روز جمعه بخواند هر دو رکعت به یک سلام و در هر ركعت:
🔹 سوره «حمد» ۱ مرتبه
🔹 « آية الكرسی» (تا هوالعلی العظیم) ۷ مرتبه
🔹 سوره «توحيد» ۵ مرتبه
🔸 و پس از چهار ركعت ده مرتبه بگويد:
🔺 اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذی لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَة
🟢 بنويسد حقّ تعالی برای او از روزی كه اين نماز را خوانده تا روزی كه بميرد هر روزی هزار حسنه و عطا فرمايد او را به هر آيهای كه خوانده شهری در بهشت از ياقوت سرخ و به هر حرفی قصری در بهشت از دُرّ سفيد و تزويج فرمايد او را حورالعين و راضی شود از او به غير سخط و نوشته شود از عابدين و ختم فرمايد برای او به سعادت و مغفرت.
📚 مفاتیح الجنان/ اعمال ماه رجب
🟣 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هدیه کنیم.
#امام_زمان
#اعمال_منتظران
اللهم عجل لولیک الفرج 💚
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
🔴 چرا جمعه را جمعه نامیدند؟
🔵 مردی از محضر امام باقر علیه السلام این سوال را پرسید: حضرت فرمودند:
🟢 خداوند متعال ، در روز جمعه ٬ مخلوقاتش را جمع نمود برای میثاق گرفتن بر ولایت پیامبر (صلوات الله علیه و آله و سلم ) و وصی او امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام .
پس این روز را جمعه نامیدند زیرا کل خلق ، در آن جمع شدند.
📚 الکافی ج ۳ ص ۴۱۵
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
🔴 مروری بر اعمال عصر جمعه
1⃣ متن صلوات ضراب اصفهانی
2⃣ صوت صلوات ضراب اصفهانی
3⃣ صد مرتبه سوره قدر
4⃣ صلواتی جهت دفع بلا در عصر جمعه
5⃣ دلیل دلگیری های عصرهای جمعه
6⃣ دعای سمات
7⃣ زمان استجابت دعا در عصر جمعه
8⃣دعای غیبت
به ما بپیوندید
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻🍃👇🏻
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
🔴 نماز شب پانزدهم ماه رجب برای نجات از عذاب قبر
🔵 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
🌕 هر كس در شب پانزدهم ماه رجب سی رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک بار حمد و ده بار سوره توحید را بخواند،ثواب ۷۰ شهید به او داده میشود و در روز قیامت در حالى که نورش به فاصلهى میان «مکه» و «مدینه» براى اهل جمع میدرخشد، حاضر میگردد و خداوند، دورى از آتش جهنم و نیز دورى از نفاق و دورویى را به او عطا میکند و عذاب قبر از او برداشته میشود.
📚 اقبال ص ۶۵۵/وسائل الشیعه ج۵ص۲۲۷
🌸 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فدا هدیه کنیم.
🔴 دیگر نماز شب پانزدهم ماه رجب : ۶ رکعت نماز به صورت سه نماز دو رکعتی در هر رکعت بعد از حمد سوره یس و سوره ملک و سوره توحيد
#امام_زمان
#ماه_رجب
#اعمال_منتظران
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
🔴 اعمال شب پانزدهم ماه رجب
1⃣ غسل کردن
2⃣ احیا و شب زندهداری
3⃣ خواندن زیارت امام حسین
🔺 به مفاتیحالجنان مراجعه شود.
4⃣ اقامه ۶ رکعت نماز به این صورت که در هر رکعت بعد از حمد سورههای یاسین، تبارک و توحید خوانده شود.
5⃣ اقامه ۳۰ رکعت نماز که در هر رکعت حمد و ده مرتبه سوره توحید قرائت شود.
6⃣ اقامه ۱۲ رکعت نماز
هر ۲ رکعت به یک سلام ختم میشود که در هر رکعت هر یک از سورههای حمد، توحید، فلق، ناس، آیة الکرسی وقَدْر چهار مرتبه قرائت شود و بعد از سلام چهار مرتبه گفته شود: «اَللهُ اَللهُ رَبّی لااُشْرِک بِهِ شَیئا وَلا اَتَّخِذُ مِنْ دُونِه وَلِیاً»
#ماه_رجب
#اعمال_منتظران
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
درعشق علامتی به جز زینب(س) نیست
در صبر قیامتی به جز زینب(س) نیست
آن جامه عصمتی که زهرا(س) پوشید
زیبنده قامتی به جز زینب (س) نیست
▪️سالروز وفات شهادت گونه حضرت زینب کبری سلام الله بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت باد.
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#منهای_انتخابات
▪️به نظامی که رهبرش انقدر دیکتاتوره رای نمیدم.
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
┏━━━━━━━━🌻🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ 𑁍
#رمـــان #جــان_شـیعـه_اهـل_سـنت #پارت_شصتم به نظر صبحانه خوب و مفصلی بود برای برگزاری یک جشن کوچک
#رمـــان
#جــان_شـیعـه_اهـل_سـنت
#پارت_شصت_و_یکم
در برابر نگاه مهربانش، گلها را از آرامشِ آب بیرون کشیدم، مقابل چشمانش گرفتم و در اوج ناراحتی ناله زدم:
_من اینا رو برای تو گرفتم! از دیشب منتظر اومدن تو بودم! اونوقت تو همه چیز رو خیلی راحت خراب میکنی..
و قلبم طوری شکست که با سرانگشتانم گلها را پَر پَر کردم و مثل پارههای آتش، به صورتش پاشیدم و دیدم گلبرگهای سرخ رز به همراه قطرات آب روی صورتش کوبیده شد و چشمانش غمزده به زیر افتاد. با سر انگشتانش، ردّ پای آب را از صورتش پاک کرد و خواست چیزی بگوید که به سمت اتاق خواب دویدم و در را پشت سرم بر هم کوبیدم.
حالا فقط صدای هق هق گریههای بیامانم بود که سقف سینهام را میشکافت و فضای اتاق را میدرید. آنقدر دلم از حرفش رنجیده بود که نمیتوانستم حضورش را در خانه تحمل کنم که در اتاق را باز کرد و همانجا در پاشنه در ایستاد. با دیدنش باز مرغ دلم از قفس پرید و جیغ کشیدم:
_خیلی بَدی مجید! خیلی بَدی!
و باز گریه امانم نداد. از کسی رنجیده بودم که با تمام وجودم عاشقش بودم و این همان حس تلخی بود که قلبم را آتش میزد. با قدمهایی سُست به سمتم آمد و مقابلم زانو زد. با چشمانی که انگار پشت پرده سکوت، اشک میریخت، نگاهم میکرد و هیچ نمیگفت.
گویی خودش را به تماشای گریههای زجرآور و شنیدن گلههای تلخم محکوم کرده بود که اینچنین مظلومانه نگاهم میکرد و دم نمیزد تا طوفان گریههایم به گِل نشست و او سرانجام زبان گشود:
_الهه! شرمندم! بخدا نمیخواستم ناراحتت کنم! به روح پدر و مادرم قسم، که نمیخواستم اذیتت کنم! الهه جان... تو رو خدا منو ببخش!
بغضم را فرو دادم و صورتم را به سمتی دیگر گرفتم تا حتی نگاهم به چشمانش نیفتد که داغ جراحتی که به جانم زده بود به این سادگیها فراموشم نمیشد.
خودش را روی دو زانو روی زمین تکان داد و باز مقابل صورتم نشست و تمنا کرد:
_الهه! روتو از من بر نگردون! تو که میدونی من حاضر نیستم حتی یه لحظه ناراحتی تو رو ببینم! الهه جان...
و چون سکوت لبریز از اندوه و اعتراضم را دید، با لحنی عاشقانه التماسم کرد:
_الهه! با من حرف بزن! الهه جان! تو رو خدا یه چیزی بگو!
و من هم با همه دلخوری و دلگیری، آنقدر عاشقش بودم که نتوانم ناراحتیاش را ببینم و بیش از این منتظرش بگذارم که آه بلندی کشیدم و با لحنی که بوی غم غریبگی میداد، شکایت کردم:
_من نمیدونستم امروز چه روزیه، اگه میدونستم هیچ وقت یه همچین مراسمی نمیگرفتم. چون ما اونقدر به پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) و اهل بیتش ارادت داریم که هیچ وقت همچین کاری نمیکنیم. ولی حالا که من ندونسته یه کاری کردم، فکر میکنی خدا راضیه که تو با من اینجوری رفتار کنی؟ فکر میکنی همون امامی که میگی امروز شهادتشه، راضیه که تو بخاطر سالگرد شهادتش زندگی رو به خودت و خونوادت تلخ کنی؟
چشمانش عاشقانه به زیر افتاد و با صدایی گرفته پاسخ داد:
_الهه جان! حالی که امروز صبح داشتم، دست خودم نبود... من بیست سال تو خونه عزیز همچین روزی عزاداری کردم و سینه زدم. امروز از صبح دلم گرفته بود. انگار دلم دست خودم نبود...
مستقیم نگاهش کردم و محکم جواب دادم:
_این گریه و عزاداری چه سودی داره؟ فکر میکنی من برای بچههای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) احترام قائل نیستم؟ فکر میکنی من دوستشون ندارم؟ بخدا منم اونا رو دوست دارم، ولی واقعاً این کارا چه ارزشی داره؟
کلام آخرم سرش را بالا آورد، در چشمانش دریایی از احساس موج زد و قطرهای را به زبان آورد:
_برای من ارزش داره!
این را گفت و باز ساکت سر به زیر انداخت. سپس همچنانکه نگاهش به زمین بود و دستانش را از ناراحتی به هم میفشرد، ادامه داد:
_ولی تو هم برام اونقدر ارزش داری که دیگه جلوت حرفی نزنم که ناراحتت کنه.
از داغی که به جان چشمان نجیبش افتاده بود، میتوانستم احساس کنم که حالا قلب او از این قضاوت منطقیام شکسته و نمیخواست به رویم بیاورد که عاشقانه نگاهم کرد، با هر دو دستش دستانم را گرفت و با لحنی لبریز محبت عذر تقصیر خواست:
_قربونت بشم الهه جان! منو ببخش عزیز دلم! ببخش که اذیتت کردم...
و من چه میتوانستم بگویم که دیگر کار از کار گذشته و تمام نقشههایم نقش بر آب شده بود! میخواستم با پختن کیک و خرید گل و تدارک یک جشن کوچک و با زبان عشق و محبت، دل او را بخرم و به سوی مذهب اهل تسنن ببرم، ولی او بیآنکه بخواهد یا حتی بداند، به حرمت یک عشق قدیمی، مقابلم قد کشید و همه زحماتم به باد رفت!
ادامه دارد...
✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
┏━━━━━━━━🌻🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
#رمـــان
#جــان_شـیعـه_اهـل_سـنت
#پارت_شصت_و_دوم
سلام نماز مغربم را دادم که صدای مهربان مجید در گوشم نشست:
_سلام الهه جان!
و پیش از آنکه سرم را برگردانم، مقابلم روی زمین نشست و با لبخندی شیرین ادامه داد:
_قبول باشه!
هنوز از مشاجره دیروز صبح، دلگیر بودم و سنگین جواب دادم:
_ممنون!
کیفش را روی پایش گذاشت و درش را باز کرد. بیتوجه به جستجویی که در کیفش میکرد، مشغول تسبیحات شدم که با گفتن «بفرمایید!» بسته کادو پیچ شدهای را مقابلم گرفت. بسته کوچکی که با کادوی سرخ و سفیدی پوشیده و گل یاس کوچکی را رویش تعبیه کرده بودند.
دستم را از زیر چادر نمازم بیرون آوردم، بسته را از دستش گرفتم و با لبخندی بیرنگ، سپاسگزاریام را نشان دادم و او بیدرنگ جواب قدردانی سردم را به گرمی داد:
_قابل تو رو نداره الهه جان! فقط بخاطر این که دیروز اذیتت کردم، گفتم یجوری از دلت دربیارم... ببخشید!
آهنگ دلنشین صدایش، دلم را نرم کرد و همچنانکه بسته را باز میکردم، گفتم:
_«ممنونم!
درون بسته، جعبه عطر کوچکی بود. خواستم درِ عطر را باز کنم که پیش دستی کرد و گفت:
_نمیدونستم از چه بویی خوشِت میاد... ولی وقتی این عطر رو بو کردم یاد تو افتادم!
و جملهاش به آخر نرسیده بود که با گشوده شدن در طلایی شیشه عطر، رایحه گل یاس مشامم را ربود. مثل اینکه عطر ملیح یاس حالم را خوش کرده باشد، بلاخره صورتم به خندهای شیرین باز شد و پرسیدم:
_برای همین گل یاس روی جعبه گذاشتی؟
از سخن نرمی که سرانجام بعد از یک روز به زبان آوردم، چشمانش درخشید و با لحنی خوشبوتر از عطر یاس، پاسخ داد:
_تو برای من هم گل یاسی، هم بوی یاس میدی!
در برابر ابراز احساسات رؤیاییاش، به آرامی خندیدم و مقداری از عطر را به چادر نمازم زدم که نگاهم کرد و پرسید:
_الهه! منو بخشیدی؟
و من هم نگاهش کردم و با صدایی آهسته که از اعماق اعتقاداتم بر میآمد، جواب دادم:
_مجید جان! من فقط گفتم چه لزومی داره برای کسی که هزار سال پیش شهید شده، الان اینقدر به خودت سخت بگیری؟ برای اموات یا باید دعای خیر کرد، یا براشون طلب رحمت و مغفرت کرد یا اینکه اگه از اولیای خدا بودن، باید از اعمال و کردارشون الگو گرفت و از رفتارشون پیروی کرد!
از نگاهش پیدا بود که برای حرفم هزاران جواب دارد و یکی را به زبان نمیآورد که در عوض لبخندی زد و گفت:
_الهه جان! به هر حال منو ببخش!
از خط چشمانش میخواندم عشقی که بر سرزمین قلبش حکومت میکند، مجالی برای پذیرش حرفهای من نمیگذارد، اما چه کنم که من هم آنقدر عاشقش بودم که بیش از این نمیتوانستم دوریاش را تاب بیاورم، گرچه این دوری به چند کلمهای باشد که کمتر با هم صحبت کرده و یا لبخندی که از همدیگر دریغ کرده باشیم. پس لبخندی پُر مِهر نشانش دادم و با حرکت چشمانم رضایتم را اعلام کردم. با دیدن لبخند شیرینم، صورتش به آرامش نشست و خواست چیزی بگوید که صدای دستی که محکم به در میکوبید، خلوت عاشقانهمان را به هم زد و او را سریعتر از من به پشت در رساند.
ادامه دارد...
✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
┏━━━━━━━━🌻🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛