#هرروز_یک_آیه_از_نور
📖 وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۖ إِنَّهَا كَانَتْ مِنْ قَوْمٍ كَافِرِينَ
💠 و او را پرستش غیر خدا (مانند آفتاب و سایر اجرام علوی، از خدا پرستی) باز داشته و از فرقه کافران مشرک به شمار بود.
#سوره_نمل_آیه_۴۳
#تفسیر_صفحه_۳۸۰
🔑سوء سابقه، دليل داشتن آيندهى بد نيست.
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ahd.mp3
2.07M
دعای عهد
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
✋ #صلے_اللہ_علیک_یااباعبدلله🌷
هرچہ عزٺ، آبرو دارم ازآنِ ڪربلاسٺ
منبع الرزقم فقط از آستـانِ ڪربلاسٺ
مرده را جان مےدهد تڪبیرهاے مأذنہ
سورِ اسرافیل بخشے از اذان کربلاسٺ
@seedammar
✒️📃
📜 روایـــــــ📚ــــــــات مهــــــــــدوے
⭕️ اگر کارد به استخوانت رسیده...
🔸 مرحوم علامه مجلسی نقل میکند: فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات اهل بیت میشود. شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم را زیارت میکند.حضرت میفرمایند:
❄️ اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید، یوسف زهرای اطهر، فرزندم را صدا بزن و بگو: "یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ" "الغَوثَ اَدرِکنی".
(مهدی جان؛من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس...).
📝 ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟ گفتم: "به منجی عالم بشریت, به فریاد درماندگان و بیچارگان"
☑️ سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: "اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم...". بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد.
📚 بحارالانوار جلد۵۳ ص۶۷۸
#روایات_مهدوی
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
1_18586433.mp3
4.66M
#بیسیم 😔
سلام مارو به ارباب برسون....😔😔
#شهیدغلامرضالنگری_زاده
🌸🍃🌸🍃🌸
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
🌷کانال کمیل🌷
✍عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط
دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار
می آمد. اما من هنوز امید داشتم.
با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.
🍃💖🍃
✍من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم. احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،
سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند و درمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال
می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید.
حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها آب خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. و سومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند.
🍃💖🍃
✍با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها
چی شدن؟
در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد. هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم: این
پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی
می زد و یک طرف تیربار شلیک
می کرد.
🍃💖🍃
✍گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی
داری حرف می زنید؟
گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود … ، لباسش اون جوری و چفیه… . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب
دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا
ابراهیم الان کجاست؟
🍃🌷🍃
✍گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا
می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید.
یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم
که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین. این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
🍃🌹🍃
✍چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمودوند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل
می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که در
وسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
✍امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای
لب تشنه ات پسر فاطمه(س).
هدایت شده از 🍁زَخـــــــمیٰانِ عِــــــــــشقْ 🍁
🔴 فوری
ساعتی قبل در پی حمله ی یک گروه تروریستی ضد انقلاب در منطقه ی مرزی مریوان 11 تن از بسیجیان و پاسداران قرارگاه عملیاتی حمزه سیدالشهداء سپاه به شهادت رسیده و 8 تن دیگر مجروح شده اند
خبر تکمیلی اعلام خواهد شد.
هدایت شده از 🍁زَخـــــــمیٰانِ عِــــــــــشقْ 🍁
🔴 #فــــوري
🔻 اسامی بسیجیـانی که در درگیـری با گروهکهای ضدانقلاب در پایگاه [روستای دری] که در ساعت ۳:۳۰ بامداد دیشب به درجه رفیع #شهادت نائل آمدند بشرح ذیل است؛
۱. #شهید مهراب عبدی
۲. #شهید قانع کرم ویسه
۳. #شهید فرزاد رحیمی
۴. #شهید ابراهیم حضرتی
۵. #شهید عبدالرحمن خالدی
۶. #شهید ایرج رحیمی نیا
۷. #شهید آرام فیضی
۸. #شهید شادمان مرادی
۹. #شهید برهان معین پور
۱۰. #شهید طالب محمودی
۱۱. #شهید آرش رضایی
⚫️ #گزارشات_تكميلي تا ساعاتي ديگر . . .
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
شهید نادر حمید دیلمی از بسیجیان متولد دهه ۶۰ استان خوزستان است که برای دفاع از حرم آل الله عازم سوریه می شود و پس از رشادت های فراوان در جریان درگیری شدیدی که بین رزمندگان اسلام و تکفیری ها در منطقه القنیطره روی می دهند از ناحیه صورت و نخاع مجروح شده و چند روز بعد در اثر شدت جراحات به تاریخ ۲۶ مهر ماه سال ۱۳۹۴ در یکی از بیمارستان های دمشق به دوستان شهیدش ملحق می شود.
#شهید_نادر حمید دیلمی از اهالی اهواز بود و اصالتش به شهر ویس از توابع شهرستان باوی بر می گردد. شهید نادر حمید اولین شهید مدافع حرم شهرستان باوی به شمار می رود.
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
امروز ۳۰ تیرماه سالروز شهادت سرلشکر خلبان #عباس دوران است.
یادش گرامـــے
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت سی و ششم 💟....بعد با صدايي گرفته ترگفت:خسته ام، بعد از سفر كربلا ديگه دو
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
🔻قسمت سی و هفتم
✳سال اول طلبگي هادي بود. يك روز به او گفتم: ميداني شهريه اي كه يك طلبه مي گيرد، از سهم امام زمان( عج) است.
👀با تعجب نگاهم كرد و گفت: خب شنيدم، منظورت چيه⁉
🗣گفتم: بزرگان دين مي گويند اگر طلبه اي درس نخواند، گرفتن پول امام زمان (عج) براي او اشكال پيدا مي كند.
📎كمي فكر كرد. بعد از آن ديگر از حوزه ي علميه شهريه نگرفت❗
⭕ با موتور كار مي كرد و هزينه هاي خودش را تأمين مي كرد، اما ديگر به سراغ سهم امام زمان (عج)نرفت.
🔗هادي طلبه اي سخت كوش بود. در كنار طلبگي فعاليت هاي مختلف انجام مي داد. اما از مهمترين ويژگي هاي او دقت در حلال و حرام بود.
🔲او بسيار احتياط مي كرد؛ زيرا بزرگان راه رسيدن به كمال را دقت در حرام و حلال مي دانند.
♦او به نوعي راه نفوذ شيطان را بسته بود. هميشه دقت مي كرد كه كارهايش مشكل شرعي نداشته باشد.
🔵به بيت المال بسيار حساس بود، حتي قبل از اينکه ساکن نجف شود.
🔶يادم هست گاهي در پايگاه بسيج درس مي خواند، آخر شب كه كار بسيج تمام مي شد از دفتر پايگاه بسيج بيرون مي آمد‼
⬅ادامه دارد....
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#عمار_حلب
دلـداده ی اربـاب بـود
درِ تابـوت را بـاز ڪردند
ایـن آخـرین فرصـت بـود ...
بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل قبـر؛ بدنـم بیحـس شـده بـود ، زانـو زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده بـود . بایـد وصیـتهای محمـدحسیـن را مـو بہ مـو انجـام میدادم.
پیـراهـن مشڪی اش را از تـوی ڪیـف درآوردم. همـان که محـرم ها می پوشیـد. یڪ چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم میلرزیـد . بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور گردنـش ...
جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« میخواسـت بـراش سینـه بزنـم ؛ شـما میتونید؟ یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید. دسـت و پایـش را گـم کـرد . نمیتوانست حـرف بـزند
چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود. نمیدانم اشـک بـود یـاآب باران. پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:«خودت بگـو » نفسـم بالا نمیآمد ....
انگار یڪی چنـگ انداختـه بود و گلـویم را فـشار میداد ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم
گفتــم :
از حـرم تـا قـتلگـاه
زینـب صـدا میزد حسـیـن
دسـت و پـا میزد حسـیـن ؛
زینـب صـدا میزد حسـیـن ...
سینـه میزد برای محمـدحسیـن
شانـه هایـش تکـان میخورد ...
برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند
همـه را انجـام دادم ؛ خـیالـم راحـت شـد ...
پیـشِ پـای اربـاب تـازه سینـه زده بـود ...
📚 عمار حلب
[ خاطرات #شهید_محمدحسین_محمدخانی ]
📇 انتشارات روایت فتح
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
1_18587222.mp3
181.8K
🎙وصیت نامه صوتی
شهید محمود عبداللهی🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها