eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.6هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت هفتم 🔸 #شرط_بندی 🔶تقریبا سال ۱۳۵۴ بود یک روز صبح جمعه م
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ 🔸قسمت هشتم 🔸 مسابقات قهرمانی ۷۴ کیلو باشگاه ها بود همه حریفان را شکست داد وبه نیمه نهایی رسید واگر این مسابقه را میزد حتما در فینال قهرمان🏆 می شد اما در نیمه نهایی خیلی بد بازی کرد وامتیاز را واگذار کرد آن سال خیلی بد بازی کرد ومقام سوم را کسب کرد سالها بعد همان پسری که بود را دیدم که خواست به سر بزند ودر جمعی که نشسته بودیم اون آقا از خاطراتش با سخن میگفت وما گوش میکردیم. تا اینکه ماجرای آشنایی خودش با را خواست تعریف کند اما هرچه خواست تعریف کند بحث را عوض میکرد وآخر هم نذاشت که ماجرا تعریف شود روز بعد همان آقا را دیدم واز قضیه آشنایی او با را سوال کردم گفت آن سال حریف در نیمه نهایی شدم اما یکی از پاهایم به شدت آسیب دید به که تا اون موقع نمیشناختمش گفتم رفیق این پای من آسیب دیده هوای ما رو داشته باش هم گفت باشه داداش بازیش فوقالاده بود با اینکه فن هایی که میزد روی پا بود اما به پایم نزدیک نشد ومن در کمال نامردی یک خاک ازش گرفتم وبا اینکه میتوانست من رو شکست بده اما این کار را نکرد البته او خودش کاری کرد که من برنده شوم ومن به فینال راه پیدا کردم وفکر کردم همه مثل هستند وبه حریفم که از دوستانم بود گفتم این پای من آسیب دیده وبازی را شروع کردیم وحریفم روی همان پایی که آسیب دیده بود فشار آورد و من رو شکست داد آن سال دوم شده بودم اما شک نداشتم 🏆 بود صحبتش تمام شد وخدا حافظی کرد یاد مقر سپاه گیلان غرب بر روی دیوار برای هر چیزی نوشته بود برای نوشته بود ⭕️ 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
قطع نخاع گردن که باشی در خاک جبهه جا مانده باشد هم که داشته باشی به علت نارسایی دیالیز هم که بشوی هم که داشته باشی هر روز و شهدا غبطه تو را خواهند خورد و وای بر ما و کسانی که از تو غافل شدند خدایا ما را شرمنده قهرمانانمان نکن... فقط این شعر: گر چه این می را دو صد مستی بود نیست را سرمایۀ هستی بود از خمار آن حذر کن کاین خمار از سر مستان برون آرد دمار درد و رنج و غصه را آماده شو بعد از آن آمادۀ این باده شو پ.ن: بعد از سی و سه سال رو به سینه خوابیدن بر روی تخت، پر کشید... سیدجان شهادتت مبارک
اولین که وارد بهشت میشود یک است (حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها) "خواهرم زندگی کن
که برات میدهد 🌸🌿🌸 این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..❤️😢🌷 بسم الله ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمیخواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه میکردند: این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هرچه خواهی کن هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام علیرضا کریمی👇💐 اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!  در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود پیکر مطهرش به میهن باز میگردد!! این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودمد. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. همان جا نشستم .حسابی عقده دلم را خالی کردم. با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟! این ها مهمان خاص امام حسین علیه السلام بودند. ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم: گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و.... با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا بحق امام حسین ع ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمیشد.  روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت: ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!! نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین! گفتم:باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم. از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری. هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و... سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیبتر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم. در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم..این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود. پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود: به امید دیدار در کربلا-برادر شما ✋ علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞 📚مسافر کربلا هدیه روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم و فرجنا بهم
🔺بنیاد شهید چه میکند؟ تهران و بعضی دیگر از شهرها، عامدانه و آگاهانه شروع به حذف واژه "شهید" از خیابانها کرده اند.. در این میان برخی جوانان انقلابی به راه افتاده و اقدام به برچسب گذاری نام کرده اند. و به جای تقدیر و تشکر از این جوانان، شروع به علیه این جوانان کرده است. 🚩سوال من این است که کجاست؟ بیش از 230 هزار برای و و جان داده اند، دریغ از یک کتاب یا یک نرم افزار یا پژوهش کامل از های این شهدا. پراکنده و جسته و گریخته، دیگرانی با غیرت و عشق، کتب و نرم افزارهایی تهیه کرده اند ولی بنیاد شهید کجاست؟ 👈بودجه بنیاد شهید نزدیک به 14 هزار میلیارد تومان است، ولی سازمان تحت ریاست ، باجناق و چه فعالیتی بجز فعالیت های عادی و اداری، برای حفظ نام و یاد شهدا داشته؟ 🔺حتی اکنون که به مبارزه با "کلمه شهید" برخاسته اند، بنیاد شهید و ، غایب است. ساکت است. چرا؟ ✅اگر زنده بودند، اکنون نه تنها نام شهید از کوچه خیابانها حذف نمیشد، که در سردر هر کوچه عکس و جمله ای از وصیت نامه نصب میشد تا صرفا حرکتی نمادین بر کوچه هامان نباشد. تا راه شهدا در کوچه خیابان هایمان گم نمیشد.. به قول مرحوم .. گفت فحشا در کجا آید پدید.. گفتمش در کوچه های بی شهید.. @seedammar
♦️هر دو «سردارزاده» بودند و هم‌ دانشگاهی. درسشون که تموم شد، شدند #همکار دست تقدیر #همرزمشون هم کرد👥 در جبهه‌های سوریه، برای دفاع از حریم اهل بیت. ♦️آخه هر دو، عاشق❤️ سینه چاک #امام_حسین بودند. ↼یکی‌شون شد؛ #فرمانده تیپ سیدالشهدا ↼یکی‌شونم #تخریبچی تیپ سیدالشهدا✅ ♦️القصه؛ #تخریبچی زودتر شهید شد🕊 اونم چه #شهیدی...! فرمانده هرچی که تو روضه‌ها خونده و شنیده بود حالا به چشم می‌دید😔 یه پتو آورد و شروع کرد به #جمع_کردن گلی که پرپر شده🌷 بود. ♦️تخریبچی شو تو بغل گرفت💞 و گفت: ای بی‌معرفت! #رفتی و منو با خودت نبردی؟ اما تخریبچی بی‌معرفت نبود. سه روز🗓 بعد اومد سراغ فرمانده. دستش رو گرفت و #باهم پر‌کشیدند🕊 تا خود خدا. همون‌جایی که #حسین(ع) ساکن بود. ♦️خلاصه قصه شون هم شد: ⇜عشــ💖ـقِ سیدالشهدا ⇜ #تیپ سیدالشهدا ⇜محضر #سیدالشهدا #شهید_محمدحسین_محمدخانی (حاج عمار) فرمانده تیپ سیدالشهدا #شهید_روح_الله_قربانی 🌷 یادشون کنیم با ذکر #صلوات #هادی_دلها_ابراهیم_هادی @seedammar #گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🌷 📝وصیتنامه که پایش به خرمشهر نرسید😥 ♥️وی در سمت مقام فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات شرکت نمود و در همین سمت در عملیات اندکی پیش از آزادسازی خرمشهر به رسید.🥀🕊 ♥️در سال 🗓۱۳۳۷ در اصفهان به دنیا آمد👼🏻 و 24 سال بعد در سال ۱۳۶۱ و در جاده اهواز به در حالی که جانشین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله بود، به رسید. آنچه در ادامه می آید متن وصیت نامه📜 این شهید عزیز است: 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 ♥️انَّ الله اشتَری مِنَ الْمؤمِنینَ أنفُسَهُم وَ أموالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّه یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الله فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُون . . . فَاستَبشِروا بِبَیعِکُم الّذی بایَعتُم به وَ ذلک هُوَ الفَوزُ العظیم.🍂 ♥️همانا خداوند از جانشان و مالشان را خرید و در مقابل سرای بهشت💐 را قرار داد ☄ در راه خدا می‌کشند و کشته می‌شوند. پس شاد باشید به معامله‌ای که سودا نمودید و اینست آن بزرگ. ♥️خداوندا توفیق فرما که از جمله کسانی باشیم که خود بشارت به آنها داده‌ای که در این شرکت جویند. وای که جز تو کس دیگر ندارم. «الهی و ربی من لی غیرک»🤲🏻😔 از تو که زندگیم را زندگی محمّد(ص) و مردنم را مردن محمد(ص) قرار دهی✔️ ✒«الّهُمَّ اجعَل مَحیایَ مَحیا مُحمد و آل محمّد و مماتی مماتَ محمّد و آل محمّد» وقتی که در عاشورا می‌خوانیم که : 💮«یا اباعبدا… إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم و حَربٌ لِمن حارَبکُم إلی یومَ القیامه»💮 ♥️ای حسین(ع) 🖤من آشتیم با کسانی که با تو آشتیند🤝 و در جنگ و با کسانی که با شما در جنگند⚔. (زیارت عاشورا) چگونه می‌توان در هر در کنار گود نشست و دست از یاری فرزندان که بیش از هزار سال در شکنجه و تبعید بسر می‌بردند، فرو بست، مگر می‌شود بود و از رسول اکرم(ص) تبعیت نمود و دوستدار خط حسین(ع)😔 نبوده باشیم. ♥️تشیّع علوی را باشیم اما روحانیت را کنار گذارده باشیم. بگذریم، ابداً روحانیت با آن بارزی که در هر زمان داشته از کلینی‌ها گرفته تا خمینی(ره). هر زمان حافظ اسلام بوده‌اند و انشاءالله تا انقلاب مهدی(عج) خواهند بود.💥 🌷 🍃🌹صلوات
بیدارت میڪند دستت را میگیرد شهیـد مےڪند اگر که بخواهی فرقـی نمی ڪند... " فڪه " و " " یا " دمشق " و "" یا " صعده "و " " ...و این را بــدان:هرکسی با یڪ خو گرفت روز آبــــرو از او گرفتــ
بیدارت میڪند دستت را میگیرد شهیـد مےڪند اگر که بخواهی فرقـی نمی ڪند... " فڪه " و " " یا " دمشق " و "" یا " صعده "و " " ...و این را بــدان:هرکسی با یڪ خو گرفت روز آبــــرو از او گرفتــ
در مدرسه تو کلاس پای درس اول وقت که نمی‌خواست همرنگ جماعت باشد تا سفره‌ی ناهار پهن شد، اذان گفتند. عبدالعلی بلند شد تا نمازش رو اولِ وقت بخونه. یکی از اهلِ خانه بهش گفت: شما هم مثلِ همه سـرِ سفـره بشین و بعداً نمـاز بخوان...عبدالعلی خندید و گفت: چرا بقیه مثلِ من اول نمازشون رو نمی‌خوانند و بعد ناهار نمی خورند؟!!! 🌹 سردار شهید عبدالعلی ناظم‌پور 📚 همسفر تا بهشت
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 با سلام و ادب☘🌼 تا حالا فکر کردی با 🌷 آشنا بشی🤔 اونم 🌷 که امام خامنه ای در وصفش فرمودند: 🍀" موقع انقلاب شاگرد ما بود، ولی حالت استاد ما شد."🍀🤔 در این کانال همه آمده اند تا با 🌷آشنا بشوند و با 🕊 به 🕊 برسند. اگر 🕊 را قبول کردید حضورتان در جمع رهروان 🌷 افتخار ماست.... 🌺لطفا کانال رو به دوستانتان معرفی کنید🌺 🦋👇🦋👇🦋👇🦋 https://eitaa.com/joinchat/3522756631C7aeb78f9ac 🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🌹#شهیـدی ڪه به گفتۂ آیت‌الله‌بهاءالدینے، «سرباز امام"عج"» شد🕊 ❉❉❉✠❉❉❉✠❉❉❉ 🌸زنده نگہ داشتن یاد #شهداء ڪمتر از شهادت نیست #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
. . بیدارت میڪند دستت را میگیرد شهیـد مےڪند اگر که بخواهی فرقـی نمی ڪند... " فڪه " و " " یا " دمشق " و "" یا " صعده "و " " ...و این را بــدان:هرکسی با یڪ خو گرفت روز آبــــرو از او گرفت 🕊🥀✨ هادے دلها،ابراهیم هادے(گروه فرهنگی و جهادی شهید ابراهیم هادی شهرستان 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
وقتی نگاهت به من دوخته شده مگر میتوان دست از پا خطا کرد؟ تو هم هم و هم ❤️ کمکم کن گناهی که رفاقت با تو و امام زمانم را خدشه دار میکند، کنار بگذارم مسجدشیخ طاهر دعای ندبه
🌷‌ که سر بی تنش سخن گفت در جاده بصره خرمشهر همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد. در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید. سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد " یا حسین، یا حسین" سر می داد. همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند... چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش 🥀 وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود: 🕊ألسلام علی الرأس المرفوع🕊 خدایا من شنیده ام که امام حسین علیه السلام با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم این‌گونه شهیدبشوم خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود. خدایا شنیده ام سر امام حسین(ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع)خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر " یا_حسین" باشد... عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
که به "شهید زهرایی"معروف است. وقتی نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها را بر زبان می آورند، قدرت تکلم را از دست می دهند... امام خامنه ای(حفظه الله تعالی): بگو که با او در ارتباط بودی.. چرا حرف نمیزنی...؟
💢 . ▪️زمستان ۶۴ بود. با بچه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من! چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیات والفجر ۸ محقّق شد! . 🚩 ۲۷ حسین یوسف الهی گرامیباد. که کرد او را در کنار مزارش دفن کنند.
30.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 جواد جان؛ خان طومان دیگه کجوئه !!! . 🎥 دیدار و مصاحبه مادر که یک فرزندش را در دوران دفاع مقدس و فرزند دیگرش را بعنوان شهید مدافع حرم تقدیم کرد. ( ▪️مادر سید خیراله و سید جواد اسدی_ساری ؛ روستای امره _اردیبهشت ۱۴۰۲)