861) 📖 فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ 📖
💢ترجمه
پس هنگامی که ترس از ابراهیم برفت و او را بشارت آمد، شروع کرد به مجادله با ما درباره قوم لوط !
سوره هود (11) آیه 74
1397/10/2
15 ربیعالثانی 1440
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⚫️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت سی و پنجم 🔸 #نیمه_شعبا
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⚫️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت سی وششم
🔸 #جایزه
یکی از عملیات های نفوذی ما در منطقه غرب به اتمام رسید بچه ها را فرستادیم عقب. پس از پایان عملیات یک به یک سنگر ها را نگاه کردیم کسی جا نماند وبعد به عقب به راه افتادیم ساعت یک نیمه شب بود مدتی راه رفته بودیم وخسته شدیم گفتم اگه مشکلی نیست اینجا استراحت کنیم ابراهیم موافقت کرد هنوز چشممان گرم نشده بود که احساس کردم از سمت دشمن کسی به ما نزدیک میشود خیلی آهسته ابراهیم را صدا زدم زیر نور ماه مشخص بود عراقی که روی دوشش کسی رو حمل میکرد به مانزدیک میشد وقتی کاملا نزدیک شد بیرون پریدیم ومقابلش ایستادیم سرباز عراقی ترسیده بود و همانجا روی زمین نشست.
متوجه شدیم روی دوشش یکی از بچه های بسیجی خودمان است . خیلی تعجب کردیم😳 واسلحه را روی دوش انداختم وبا کمک بچه ها از روی دوشش مجروح رو برداشتیم رضا از او پرسید اینجا چه میکنی . گفت بعد از شما؛ مشغول گشت زنی در مواضع شما بودم که به این مجروح بر خوردم که از شدت درد مولا امیر المومنین وامام زمان را صدا میزد با خودم گفتم به خاطر مولا علی تا بعثی ها نیامدند این جوان را به نزدیک سنگر ایرانی برسانم بعد ادامه داد
🌷شما حساب ما سربازان شیعه را با بعثی ها جدا کنید🌷 . حسابی جا خوردیم ابراهیم گفت تو برادرشیعه ما هستی اگر بخواهی میتوانی اینجا بمانی سرباز عراقی عکسی از جیبش بیرون آورد و گفت اینها خانواده های من هستند اگر به نیرو های شما ملحق شوم صدام خانواده ام را میکشد . بعد با تعجب به چهره ابراهیم نگاه کرد و با لهجه عربی سوال کرد انت ابراهیم؟ ...
همه ما تعجب کردیم😳 این جمله نیازی به ترجمه نداشت ابراهیم با چشمان گرد شده ولبخند پرسید اسم من رو از کجا میدونی ؟ . من به شوخی گفتم نگفتی تو عراقی ها هم رفیق داری!😁
سرباز عراقی گفت یک ماه قبل عکس شما وچند فرمانده دیگر به تمام یگانها ارسال کردند وگفتند هرکس سر این فرماندهان ایرانی را بیاورد جایزه بزرگی از صدام دریافت خواهد گرفت....
🔸🔸در همان ایام خبر رسید از فرماندهان سپاه غرب مسئولی برای گروه اندرز گو انتخاب شده ماهم منتظر شدیم اما خبری نشد جویا شدیم متوجه شدیم جمال تاجیک که مدتی هست به عنوان بسیجی در گروه ما هست فرمانده مورد نظر است . با ابراهیم سراغ جمال رفتیم واز او سوال کردیم چرا نگفتی مسئول گروه هستی جمال نگاهی کرد وگفت مسئولیت برای این است که کاری انجام بشود الحمدلله اینجا کار به بهترین صورت انجام میشود من هم از اینکه بین شما هستم خیلی لذت میبرم شما هم به کسی چیزی نگید
جمال بعد مدتی در عملیات مطلع الفجر در حالی که یکی از فرماندهان خط شکن بود #شهید شد...
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃💕🍃💕🍃💕
🌾 آن نیست شجاعت ڪه گلو چاڪ ڪنے
مردانــگے آنجاست ڪه دل پـاڪ ڪنے
وقتـے ڪه به باشـگاه تقـــوا رفتــے
اے ڪــاش #حریفِ_نفس را خاڪ ڪنے🏅
#دوست_دارم_مثل_توباشم_ابراهیـم🌷
#الگو_برداری_از_شهدا
✔ نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان،
برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست.
🔹 به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری.
رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته. پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی.؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد:
🔹این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی. منهم منتظر ماندم مانع پرواز نشوم.
🔹در صورتیکه شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بودند.
نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او. بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم.
درست مثل نماینده سراوان!!!!!'
✔خدایا چه گلهایی را پرپر کردیم؛ چه خارهایی را نماینده خود کردیم.
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی