هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⚫️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت سی ودوم 🔸 #ظاهرساده د
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⚫️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت سی وسوم
🔸 #چم_امام_حسن_علیه_السلام
برای اولین عملیات_نفوذی در عمق مواضع دشمن آماده می شدیم ابراهیم وهفت نفر دیگر و دو نفر از کردهای محلی که راه را خوب میشناختند وبه اندازه یک هفته نان وخرما ومقداری سلاح ومواد منفجره که در کوله پشتی گذاشتیم وحرکت کردیم بعدعبور از ارتفاعات⛰ و رودخانه_امام_حسن به منطقه #چم_امام_حسن علیه السلام وارد شدیم آنجا محل استقرار یک تیپ ارتش عراق بود میان شیارها ولابه لای تپه مخفی شدیم وبا گذشت سه روز وبا وجود بارندگی نقشه خوبی از منطقه کشیدیم وبعد به طرف جاده نظامی رفتیم و مین ضد خودرو کار گذاشتیم هنوز زیاد دور نشده بودیم که خودرو های عراقی را دیدیم که در آتش می سوخت 🔥و متوجه تانک های دشمن به همراه نیروهای پیاده در تعقیب ما هستند ماهم با عبور از شیارها و رودخانه امام حسن دیگر تانکها نتوانستند ما را تعقیب کنند محل مناسبی بعد رودخانه پیدا کردیم ومشغول استراحت شدیم که دقایقی بعد صدای هلیکوپتر 🚁را شنیدیم
فکر این را دیگر نکرده بودیم ابراهیم بلافاصله نقشه ها را داخل یک کوله پشتی ریخت وتحویل رضا داد وگفت من وجواد میمانیم شما سریع حرکت کنید کاری نمیشد کرد اصلا همه ماموریت برای بدست آوردن نقشه بود با ناراحتی از هم جدا شدیم از دور دیدیم که ابراهیم وجواد مرتب جای خود را عوض میکنند وبا ژ۳به هلی کوپتر 🚁شلیک میکنند وهلی کوپتر هم دور میزد وبه آنها شلیک میکرد بعد مدتی صدای گلوله نیامد خیلی ناراحت بودیم یادمان از آرامش دیروز ابراهیم آمد وخواسته بود اذان بگوید ولی با اسرار بچه ها آرام اذان گفت وبا حالت معنوی خاصی مشغول نماز شد
به محل قراری که با ابراهیم وجواد گذاشته بودیم رسیدیم چند ساعت استراحت کردیم اما خبری از ابراهیم وجواد نشد هوا داشت روشن میشد باید از اون منطقه خارج میشدیم آماده حرکت شدیم که صدایی شنیدیم اسلحه را مسلح کردیم ونشستیم چند لحظه بعد متوجه شدیم ابراهیم وجواد هستند خوشحالی از چهره همه ما موج میزد وسریع از منطقه خارج شدیم با نقشه ای که تهیه کرده بودیم در حمله های بعدی بسیار کار ساز بود فردای اون روز از ابراهیم سوال کردیم وقتی هلی کوپتر🚁 رسید چکار کردین ابراهیم با آرامش خاصی جواب داد خدا کمک کرد...
من وجواد جای خودمون رو سریع عوض میکردیم و به هلی کوپتر شلیک میکردیم هلی کوپتر🚁 هم دور میزد وشلیک میکرد وقتی هم گلوله هایش که تمام شد برگشت البته چند ترکش ریز هم به ما خورد تا یادگاری بمونه
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷ذکر خاطره توسط شهید علیرضا #عاصمی، فرمانده تخریب قرارگاه خاتمالانبیاء(ص)
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#زندگی_به_سبک_شهدا
وارد خانه که می شد قبل از حرف زدن لبخند می زد. عصبانی نمیشد. صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم.
#شهیدعلیرضاعاصمی
#یادش_باصلوات
#پنجشنبه
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
✍ فرازی از وصیتنامه :
اینجانب بنده گناهکار خداوند
از شما امت شهید پرور تقاضا دارم
که مطیع محض ولایت امامخامنهای
نه در حرف بلڪہ در عمـل باشید؛
اینگونه نباشید ڪہ به خاطر حرفِ
عدهای منحرف ، حرف ولی بر روی
زمین بماند یا اگر حرف ولـی را
مخالف با میل شخصی دیدیم
به آن عمـل نڪنیم .
#پاسدار_مدافـع_حــرم
#شهید_محمدرضا_فخیمی
#سالروز_شهـادت
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃هرگـاه شب جمعه شهـدا را يـاد ڪرديد، آنها شمـا را نزد سیدالشهدا(ع) یاد میکنند.
#شادی_روح_شهدا_صلوات 🌷
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#شبجمعستهوایتنکنممیمیرم
شب جمعه است و دلم در پی یک برگ برات
السـلام حضـرت اربـاب ، " قتیل العبـرات"
a9be01c5-bd35-46c1-92b4-0537ac2dadec_20170304205717.mp3
4.76M
🌹اگه تو زندگیم نبودی حسین دیگه عشقو من نمی فهمیدم
💠حاج سید مجید بنی فاطمه
💥پیشنهاد دانلود
@seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت سی ودوم 🔶 #میعاد_با_روح_خدا چه روزهای سختی بود. بدترين
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت سی وسوم
🔶 #کاروان_پیاده
جوانان حزب الهی شهر ساری تصمیم گرفتند که این کار را عملی کنند؛ اینکه در ایام اربعین امام راحل; با پای پیاده از شهر ساری عازم مرقد امام شوند.
حرکت کاروان میثاق با امام; و بیعت با رهبری آغاز شد. اما سید مجتبی به دلیل مشکلات کاری همراه ما نبود. به شهر بابل رسیده بودیم که سید هم به ما پیوست. حضور سید حال و هوای کاروان را تغییر داد. طی مسیر با کلام دلنشین خود خستگی سفر را از تن ما خارج ميکرد. در مقاطعی از راه هم برای ما مداحی ميکرد.فراموش نميکنم به تونلهای جاده هراز که ميرسیدیم فریاد یاحسین علیه السلام سید مجتبی بلند ميشد.
همه به دنبال او یاحسین علیه السلام ميگفتند و سینه زنی ميکردند. شور و حال عجیبی در جمع ایجاد شده بود.
پس از یک سفر نسبتاً طولانی به تهران رسیدیم. در نزدیکی بهشت زهرا سلام الله علیه سید با پای برهنه به سمت مرقد حرکت کرد. دیگر بچه ها هم پاهای خود را برهنه کردند. آسفالت داغ و ظهر تيرماه و پاهای آبله زده! اما عشق به امام; خوبیها، کسی که همه ما را از ورطه گمراهی طاغوت نجات داده بود بالاتر از اینها بود. غروب همان روز به سید گفتم: »بچه ها ميخواهند برگردند. حاضر شو بریم.اما سید گفت: شما بروید. من بعدًا برميگردم. سید از ما قول گرفت که هر سال در شب ارتحال امام; در مرقد باشیم. ما هم به همراه سید به عهد خود وفا کردیم. هر سال در شب رحلت حضرت امام ; در کنار یکی از ستونهای نزدیک
حرم جمع ميشدیم. نیمه شب و با پایان مراسم حرم، عزاداری سید شروع ميشد.
طوری شده بود که عده ای از زائران دیگر شهرها ميدانستند که بعد از پايان مراسم رسمی حرم، مراسم بسیجیان ساری در حرم آغاز ميشود. همه خودشان را برای مراسم ميرساندند.بعد از شهادت سید، و درست در همان ایام ارتحال حضرت امام; دوباره همه رفقا به مرقد رفتند.
نیمه شب بود. همه کسانی که سالهای قبل مداحی سید را شنیده بودند آماده ذکر مصیبت بودند.همه منتظر مداحی سید بودند. سید حسین، برادر آقا مجتبی تصویر بزرگی از شهید سید مجتبی علمدار را در دست گرفت. همه با تعجب نگاه ميکردند. هیچ کس باور نميکرد که او شهید شده باشد.
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
🌱| امام خمینی(ره):
🔴من در میان شما #باشم یا نباشم به همه شما #وصیت و سفارش میکنم که نگذارید انقلاب به دست #نااهلان و نامحرمان #بیافتد.
#دولت_دوازدهم
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
دلت که بگـــــیرد دوای دردت شهیــــد گمــــــنام است کنار سـردار بے پـلاک فـــــقط تو باشی و او
14صلوات امشب هدیه میکنیم به 😊👇
#شهدا_گمنام فرج و سلامتی اقا امام مهدی عج
#اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل
#فرجهم
#التماس_دعا
🍃🌸
@seedammar
860) 📖 قالُوا أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ 📖
💢ترجمه
گفتند آیا از امر خدا تعجب میکنی؟! رحمت خداوند و برکاتش بر شما اهل بیت [باد/است]؛ همانا او ستوده و ارجمند است.
سوره هود (11) آیه 73
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
#سلام_آقای_من💓💚
ای صاحب ایام بگو پس تو کجایی
کِی میشود ای دوست کنی جلوه نمایی
از هر که سراغ شب وصل توگرفتم
گفتند قرار است که یک جمعه بیایی
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⚫️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت سی وسوم 🔸 #چم_امام_حسن
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⚫️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت سی وچهارم
🔸 #اسیر
از ویژگی های ابراهیم احترام به دیگران وحتی اسیران جنگی بود همیشه این حرف را از ابراهیم می شنیدیم که
🌷اکثر عراقی ها انسانهای جاهل ونا آگاه هستند باید اسلام واقعی را از ما ببینند آن وقت خواهید دید آنها هم مخالف حذب بعث خواهند شد🌷
در بسیاری از عملیاتها قبل از شلیک به سمت دشمن در فکر اسارت در آوردن نیروهای دشمن بود
سه #اسیر عراقی را داخل شهر آوردند هنوز محلی برای نگهداری آنها نبود مسئولیت نگهداری آنها را به ابراهیم سپردیم هرچیزی که ما میخوردیم به اسرا هم میداد گاهی اوقات با همان چند کلمه عربی که بلد بود با آنها صحبت میکرد بعد دو روز خودرو حمل اسرا آمد و آنها از ابراهیم سوال کردند که با آنها می آید وقتی جواب منفی شنیدند گریه والتماس میکردند که اجازه دهید اینجا باشیم حتی حاضریم با رژیم بعث بجنگیم
🔸🔸🔸عملیات بر روی ارتفاعات بازی دراز آغاز شد ما دو نفر کمی به سمت بالای ارتفاعات رفتیم واز بچه های خودی دور شدیم به سنگری رسیدیم که تعدادی عراقی در آن بودند با اسلحه اشاره کردیم به سمت بیرون حرکت کنید اما آنها حرکت نمیکردند ما دو نفر وآنها ۱۵ نفر بودند طوری بود که هر لحظه امکان داشت از هر دو طرف شلیک شود
دوباره داد زدم حرکت کنید ولی عراقی ها با اشاره به افسرشان نگاه میکردند اما افسر عراقی ابرو هایش را بالا میداد که نروید همین لحظه ابراهیم از پشت سنگر آمد وگفت چه شده آرامش عجیبی پیدا کردم وگفتم مشکل اون افسر عراقی هست نمیخواهد بیرون بروند
ابراهیم اسلحه را روی دوسش انداخت وجلو رفت با یک دست یقه و با یک دست کمربند افسر عراقی را گرفت واز جا بلند کرد وچند متر جلوتر لبه پرتگاه به زمین زد سربازای عراقی از ترس روی زمین نشستند ودستشان را بالا گرفتند
افسر عراقی التماس میکرد الدخیل الدخیل ارحم ارحم همینطور ناله میکرد
من خوشحال شدم و در پوست خودم نمیگنجیدم افسر عراقی وبقیه #اسرا را به پایین ارتفاعات انتقال دادیم
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃