🌸چرا بهشت کسبی نیست بلکه ارثی است؟🌸
آیت الله جوادی آملی:
🌾چون اهل بهشت در موقع ورود به بهشت نميگويند ما زحمت کشيديم تا بهشتي شديم🌱 بلکه ميگويند ﴿الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وأورثناالأرض ﴾ حمد و سپاس خدایی که در وعده اش به ما راست گفت و سرزمین بهشت را میراث ما قرار داد🌱
🌸لذا بهشت کسبي نيست بلکه ارثي است.🌸
🌾 چرا که در کسب، مال جاي مال مينشيند ولي در ارث، مالک به جاي مالک مينشيند🌱
بنابراین اگر کسي خليفة الله شد مالک بهشت ميشود.🌱
🌸در روایات است که یک انسان بهشتی اگر بخواهد جمعیت زمین را در بهشت خودش جای بدهد میتواند،🌱 مساحت بهشتی که به هر بهشتی میدهند این است،🌱 آن روز انسان میفهمد که چه قدر سرمایه را باخته است 🌱
@seiro_solook_ta_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #فایل_تصویری
👤 استاد #رائفی_پور
📝 امروز اگه زن های ما می دانستند با تربیت فرزند چه کار بزرگی انجام می دهند کسی سرکار نمی رفت...
#فرزندآوری
@seiro_solook_ta_khoda
✨﷽✨
#داستان_واقعی_آموزنده
✍روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت حرم اباعبدالله آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام امام حسین به آن جوان را شنیدم. از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است امام جماعت کربلا هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟
پاسخ داد پدر و مادر پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده زیارت آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر شب جمعه یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم. یک شب جمعه که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم. وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار گریه می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای. اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم. آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟
💥هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم. تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود. وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد ان شاء الله هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند. و این شد که من هر بار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را میشنوم. همهی اینها از یک دعای مادر است
📚 آیت الله میلانی
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
🆔 @seiro_solook_ta_khoda
⚜ ذکر صالحین ⚜
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
✍ مرحوم حاج اسماعیل دولابی:
با این سه ذکر با خدا صحبت کنید
🌹همین که گردی بر دلتان پیدا میشود،
♻️ یک سبحان الله ♻️
✨ بگویید، آن گرد کنار میرود.
🌹 هر جا هم فیضی و نعمتی به شما رسید،
♻️ الحمدلله بگویید♻️
✨ چون شکرش را به جا آوردی گرد نمیگیرد.
🌹 هر وقت خطایی انجام دادید،
♻️ استغفرالله چارہ است ♻️
☝️ با این سه ذکر با خدا صحبت کنید.
✨ صحبت کردن با خدا غم و حزن را از بین میبرد.💗
@seiro_solook_ta_khoda
🌷 راه همنشین شدن با پیامبران در بهشت
روزى حضرت داود در مناجاتش از خداوند خواست همنشين او را در بهشت به وى معرفى كند، از جانب خداوند ندا رسيد كه فردا از دروازه شهر بيرون برو، اولين كسى كه با او برخورد کنی همنشين تو در بهشت است. روز بعد، حضرت داود به اتفاق پسرش سليمان از شهر خارج شد، پيرمردى را ديد كه پشته هيزمى از كوه پائين آورده تا بفروشد. پير مرد كه متى نام داشت، كنار دروازه فرياد زد كيست كه هيزم بخواهد؟ يك نفر پيدا شد و هيزمش را خريد. حضرت داود پيش او رفت و سلام كرد و گفت: آيا ممكن است امروز ما را مهمان كنى؟ پير مرد پاسخ داد: مهمان حبيب خداست، بفرمائيد، سپس پير مرد با پولى كه از فروش هيزم به دست آورده بود مقدارى گندم خريد، وقتى به خانه رسيدند پير مرد گندم را آرد كرد و سه عدد نان پخت و نانها را جلوى مهمانانش گذاشت. وقتى شروع به خوردن كردند، پير مرد هر لقمهاى كه به دهان مى برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمدلله» مىگفت، وقتى ناهار مختصر آنها به اتمام رسيد، دستش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا، هيزمى كه فروختم، درختش را تو كاشتى، آنها را تو خشك كردى، نيروى كندن هيزم را تو به من دادى، مشترى را تو فرستادى كه هيزمها را بخرد و گندمى را كه خورديم، بذرش را تو كاشتى، وسايل آرد كردن و نان پختن را نيز تو به من دادى، در برابر اين همه نعمت من چه كردهام؟ پيرمرد اين حرفها را مى زد و گريه مىكرد. داود نگاه معنا دارى به پسرش كرد، يعنى همين است علت اينكه او با پيامبران محشور مى شود.
📗 شهید عبدالحسین دستغیب داستانهای شگفت ص۳۰/ روزنامه کیهان
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
🆔 @seiro_solook_ta_khoda
🍃﷽🍃
شیخ رجبعلے خیاط میفرمود:
✍در نیمه شبے سرد زمستانے در حالے که برف شدید میبارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود ؛ از ابتداے کوچه دیدم که در انتهاے کوچه کسے سر به دیوار گذاشته و روے سرش برف نشسته است! باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده! جلو رفتم دیدم او یک جوان است! او را تکانے دادم! بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنے ! گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستے ! برف، برف ! روے سرت برف نشسته! ظاهرا مدت هاست که اینجایی خداے ناکرده مے میرے!!!
💠جوان که گویے سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره اے به روبرو کرد! دیدم او زل زده به پنجره خانه اے! فهمیدم " عاشـق " شده!
💠نشستم و با تمام وجود گریستم !!! جوان تعجب کرد ! کنارم نشست ! گفت تو را چه شده اے پیرمرد! آیا تو هم عاشـــــق شدے؟! گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم! " عاشق مهدی فاطـمه "
💠ولی اکنون که تو را دیدم چگونه براے رسیدن به عشقت از خود بے خود شدے؛فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایے بیش نبوده ! مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد!!!
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
🆔 @seiro_solook_ta_khoda
🍃🌺
🌺
♦️ #چهار_سوال_قیامت
🍀امام صادق (ع) :
🔸بدان فردا که در برابر خداوند عزوجل
قرار گیری از چهار چیز پرسیده میشوی:
1⃣جوانیات را در کجا نابود ساختی؟!
2⃣عمرت را در کجا سپری کردی؟!
3⃣ثروتت را از کجا بهدست آوردی؟!
4⃣و آن را در کجا خرج کردی؟!
👈🏻پس برای آن روز آماده باش و پاسخش
را فراهم ساز..
📚الکافی ج۲ص۱۳۵ح۲۰
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🌺
🍃🌺