eitaa logo
سه میم
191 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
758 ویدیو
3 فایل
واقعیتش خبر خاصی نیس! این جا دنیا رو از لنز دوربین یه فروند «سه میم» میبینی! #تحلیل و مقالات سیاسی ، اجتماعی #اخبار جالب روزانه #شعر نکات #اخلاقی گاهی هم #روان_شناسی و #مددکاری_اجتماعی راستی تو پست پیوستی کانال گفتم س میم یعنی چی! @M_d_s_h
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا خلاصه ای از من است...همین!
پَرِ کاه، از دور یک موجود سبکبارِ سبکبالِ آزادِ خوشگذران به چشم می آید، از اندوه خالی است، بی دغدغه خودش را به دست باد سپرده است، رقصانِ رقصانِ رقصان؛ از دل پر آشوب او چیزی نمی دانند...
...پنجره های اتاق من از انتقال و حتی انعکاس نور خسته اند، دیواری شده اند برای خودشان...
خارِ ناچیزم، مرا در بوستان مقدار نیست اشکِ بی قدرم، زچشمِ آشنا افتاده ام
نماز عابد، کتاب عالم ، خیال عارف نشد مرا درمان وصال عاشقانه‌ی تو دوای درد من است
🔴روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری (۱۱ مرداد ۱۲۸۸)، کیفیت غسل و کفن و دفن ...: 🔸در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد. جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می‌انداختند به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا شاشید! ▪️تحویل جنازه عده‌ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشه‌ای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند. ▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد. بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم. سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم. یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند. صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچ‌کاری کردیم. ♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم. ♠️ کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشت‌دیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام می‌دادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاری ها بخیال می‌افتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان. 🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست. همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم. شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبره‌ای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است . 📗کتاب «سرّ دار» به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید& نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲ - ۷۲ @mim_dal_shin 🌹
حتی یک آیه در قرآن نمی یابی که بگوید، به خدا و پیامبران، اعتقاد داشته باشید، آنجا سخن از "ایمان" است نه اعتقاد. فعل قرآن، "ءامِنُوا" است نه "اِعتَقِدُوا". پس موُمن باش و عقیده مند مباش، زیرا؛ با موُمن، احساس "امنیت" می کنی، با معتقد احساس خطر موُمن، آزاد و آسان گیر است - معتقد، فضول و سخت گیر موُمن، دریا دل و بی تضاد است - معتقد، پر از حد و مرز و غرق در تضاد موُمن، یار مردم است - معتقد، مزاحم شان موُمن، هشیار است - معتقد، وسواس موُمن، همه جا احساس امنیت می کند - معتقد، فقط در جمع خودشان موُمن، نشاط می آورد و آرامش می دهد - معتقد، می ترساند و اضطراب می بخشد موُمن، از حق همه می گوید - معتقد، از حق خودی موُمن، خود را تسلیم کرده است - معتقد، تحمیل خدای موُمن، ارحم الراحمین است - خدای معتقد، ذهنیاتش موُمن، کتاب خدا را می خواند برای رهایی - معتقد، می خواند تا آیه ای بر علیه کسی بیابد موُمن، از عقیده مندی بدور است - معتقد، از ایمان موُمن، همیشه "اکنون و اینجا" ست - معتقد، در توهّم موُمن، حقیقت گراست - معتقد، آرمان گرا بهشت موُمن، در "حال" است - بهشت معتقد، قرار است که بیاید پیامبر موُمن، "رحمهُُ للعالمین" است - پیامبر معتقد، یکی شبیه خودش اندیشه ی موُمن، تمامیّت زندگی است - دغدغه ی معتقد، ظاهر آن موُمن، در اختیار حق است - معتقد، در اختیار احساساتش موُمن، ذهنش را نرم و پذیرا کرده است - معتقد، ذهنش را تیز و آماده ی حمله نیروی موُمن، حکمت اش است - نیروی معتقد، زورگویی اش مدینه فاضله ی موُمن، قلب خودش است که عرش رحمان است - مدینه فاضله ی معتقد، چیره شدن بر این و آن. @mim_dal_shin 🌹
...یه کشور دنبالِ انتقام...😊 گوگل برای سرچ نام پس از مراسم تحلیف چه نتایجی را نشان میدهد؟ @mim_dal_shin
...دلم برای من تنگ شده است آینه ها چند صبایی است که با من قهرند... @mim_dal_shin
هم زمان با برخوردهای خیلی محترمانه‌ی با متهمان که این شبها سریال به مخاطبین خود نشان می‌دهد، انتشار تصاویر واقعی از زندان های ایران جالب بود که البته ظاهرا واقعی هم بوده است. آخوند، پلیس، امنیتی، زندان ؛ انگار هیچ چیز این واقعی نیست. @mim_dal_shin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...بدون رشته‌ی پینگ پنگ را انتخاب کرده است... به عرصه‌ی بین الملل راه یافته است، واقعا در میتوانیم چیزی بگوییم؟ نمیتوانستیم، امکانات نبود، شرایط خانوادگی مان چنان بود و و و و... انسان هایی که موجودیت خود را با امکانات و داشته های بالفعلشان قضاوت میکنند؛ باید فکری به حال خودشان بکنند... @mim_dal_shin
...کسی چه میدونه شاید شهدای گمنام و جاوید الاثر؛ دلِ خوشی از کسی نداشته‌اند... @mim_dal_shin
🏢 10 جمله ناب از محمدرضا حکیمی 📅 زاده ۱۴ فروردین ۱۳۱۴ ـ درگذشته ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ 1⃣ ملاک جامعه آگاه، مطالبات آن جامعه است. 2⃣ عالمی که بر علیه ظلم فریاد نزند، عادل نیست. عالمان حق ندارند در برابر فقر مستضعفان سکوت کنند. 3⃣ اصلاح یک جامعه فقر زده ضرورتی بی چون و چراست و عدالت، تنها پادزهر فقر و بیچارگی اجتماعی است. 4⃣ زندگی هر انسانی در جامعه‌های بشری بر دوگونه است؛ زندگی‌ای خودخواهانه و حیوان‌وار و زندگی‌ای غیرخواهانه و انسان‌وار یا به تعبیری دیگر: زندگی‌ای قطره‌ای و زندگی‌ای دریایی. 5⃣ از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچه‌ها سرگردان است و دومی در کتاب‌ها... 5⃣ زندگی یعنی اختیار؛ اختیاری که انسان دارد، تشکیل دهنده حقیقت زندگی انسان است و با همین اختیار است که می‌تواند ابدیتش را بسازد. 6⃣ اگر مسائل و مشکلات مردم و حاکمیت، در نماز جمعه مطرح نگردد و خطبه ها "بخشنامه ای" باشد، حکمت تشریع نماز جمعه نیز باطل می شود و چه بسا به بطلان اصل نماز منجر گردد! 7⃣ احساسمندان و انسانهای عاطفی، غمی انسانی و لطیف در درون دارند و همواره در رنج و اندوه بسر می برند، زیرا که دشواریهای زندگی و غم و اندوه دیگران را می نگرند؛ دست و پنجه نرم کردن و رنج کشیدن اکثریتی از انسانها نمی گذارد شاد و راحت زندگی کنند. 8⃣ هرکس قدرت بیشتری داشته باشد، می تواند به کاموری افزونتری دست یازد. 9⃣ فقر، معلول قضا و قدر الهی نیست، زیرا که خداوند مردمان را آفریده و برای آنان روزی و آنچه زندگی ایشان به آن وابسته است فراهم ساخته است. 🔟 امر به معروف و نهى از منکر بايد از جایی شروع شود، که محل شروع فساد است، یعنی حاکمیت... @Semimm
...《غفلت》 با جان آدمی همان میکند که 《جهل》، با این تفاوت که دومی رافع تکلیف است و اولی خیر ؛ و آنگاه که جان آدمی حیف شد چه تفاوت که تکلیفی باشد یا نباشد ... @Semimm
...از آنچه می ترسیدم، شد و از آنچه نخواستم بترسم تا نشود، بیش ترسیدم و قلم تا به اینجا رسید سر بشکست ... @Semimm
...لایمکن الفرار من حکومتک و تو را شکر که لایمکن... @semimm
پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ خودتان را می شناسید؟ تا کنون برای او فاتحه ای خوانده اید؟ تا کنون به یاد او بوده اید؟ اصلا اسمش را میدانید؟ ما هم قطعا پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ کسی هستیم. کاری برای خود کنیم! دنیا بی خود تر از این حرف هاست @mim_dal_shin
رویم را برگردانده ام تا مبادا او را ببینم...آینه اما چنگ میاندازد، فریاد میزند برگرد... @semimm
...گر روی مرا بینی هر لحظه هزاران بار عاجز تو نخواهی شد ای یار از این تکرار هر لحظه سیه روتر هر لحظه هزاران سال از عمر من خسته بگذشته بدین انگار... @mim_dal_shin
...آغوش گرم تو همیشه فریاد رسی می کرد...انگار این روزها گوش های آغوشت سنگین شده اند، اصلا فریادهایم را نمی شنود... کجایی زیبای دل نشینم؟