3⃣
میتوانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آنگونه که میخواست دلش، جنگ کند
دستش افتاده ولی، راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد
چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟
ناگهان رایحۀ چادر مادر آمد
بنویسید که در علقمه سقا افتاد
قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد
آسمانها همه یکپارچه بارانیِ توست
من بمیرم، عرق شرم به پیشانی توست
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرملهتر خواهد کرد
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همۀ اهل حرم میدانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_boeghei
1⃣
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
واژه در واژه نوشتند و قیامت کردند
صاحبان نفس اینگونه روایت کردند
گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت
ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را
پسر ام بنین و پسر فاطمه را
پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه دوتا کوهِ سراسر محشر
حمزه و جعفر طیار، نه، طوفانی تر
.
.
.
2⃣
شانه در شانه دوتا کوه، خودت میدانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت میدانی
که در آن لحظه جهان، از حرکت افتادهست
اتفاقی است که یکبار فقط افتادهست
ماه را من چه بگویم که چنین هست و چنان
"شاه شمشماد قَدان، خسرو شیرین دهنان"
رود، از بس که شعف داشت تلاطم میکرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم میکرد
رود را تا به ابد، تشنۀ مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت
ماه اگر چه همه ی علقمه را پیموده
غرقه گشته ست و نگشته ست به آب آلوده
.
.
.