16.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایتــــــــ...
💠 مناظره امام صادق(ع) با ابوحنیفـه امامِ اهلسنت
در این گفتگو ابوحنیفه مات و مبهوتِ علم امام شده و تصمیم گرفت مدتی را به شاگردی و علم آموزی در مکتب مدینه نزد امام جعفرصادق علیهالسلام سپری کند.
شمار شاگردان حضرت در تاریخ بیش از ۴هـزار نفر ذکر شده که از هر طیف فکری و مذهبی در بین آنان وجود داشت.
در بین اسامی شاگردان حضرت حتی به بزرگ امامان فقهی، اعتقادی و محدّثان بنام اهلسنت هم بر میخوریم مانند ابوحنیفه، امام مالک، ابنجریح، شعبة بن حجاج، سفیان ثوری، ایوب سجستانی و...
👈 حال آیا شایسته نیست که اهل سنت بطور مستقیم از امام صادق علیهالسلام وظایف دینی خود را بگیرند (که از اهلبیت است و قرآن شهادت به پاکی و طهارت اهلبیت داده است) نه از ابوحنیفه و مالک و...؟
اینرا بخاطر آن میگوییم که ابوحنیفه و مالک و... با وجود اینکه مدتی را شاگردی کردند اما بعدها نظر و فتواهایی از خودشان میدادند که با نظر اهلبیت علیهم السلام در تضاد بود!
📚 اسناد این مناظره:
✓ بحارالانوار، ج۱۰ ص۲۲۰
✓ در منابع اهلسنت:
الطبقات الکبرى ج۱ ص۲۸ / حلیة الاولیاء ج۳ ص۱۹۳
@seraj1397
.
#حکایتــــــــ...
در آغاز پادشاهی خسرو پرویز، امپراتوریِ روم برای جلب رضایت شاه ایران، صدها صندوقچه طلا و دهها زن زیباروی رومی به عنوان هدیه فرستاد.
خسرو پرویز که از این پیشکشها خوشحال شده بود، جشن باشکوهی برگزار کرد.
در میان این شادی، بوذرجُمِهر، وزیر خردمند دربار، به شاه توصیه کرد که سپاهیان ایران را به مرز روم بفرستد!
درباریان از این پیشنهاد شگفتزده شدند و برخی با تمسخر به او خندیدند...
اما خسرو پرویز که به هوش و درایت وزیر خود ایمان داشت، این فرمان را اجرا کرد.
هنگامی که لشکر ایران به مرز رسید، سپاه عظیم روم را آماده حمله دید.
اما رومیان که انتظار آمادگی ایرانیان را نداشتند، از یورش خود منصرف شدند.
خسرو پرویز که به نقشه رومیان پی برده بود، تمام صندوقهای طلا را تصاحب کرد و مردان و زنان همراه آنها را اعدام نمود.
پس از این واقعه، پادشاه از بوذرجمهر پرسید: «چگونه این موضوع را پیشبینی کردی؟»
وزیر خردمند پاسخ داد:
«دشمنی که صدها سال دشمن تو بوده، یکشبه دوستت نمیشود.»
باید به دشمن همیشه با شک و تردید نگاه کرد....
@seraj1397
.
#حکایتــــــــ.ـ.
🔴 سحرخیز باش تا کامروا باشی
بزرگمهر كه وزیر انوشیروان بود، همیشه پیش از این كه شاه از خواب بیدار شود، به قصر انوشیروان میرفت و كارهایش را شروع میكرد. هر وقت هم انوشیروان را میدید میگفت: «سحرخیز باش تا كامروا باشی».
تكرار این حرف باعث رنجش خاطر انوشیروان شده بود اما چون بزرگمهر را دوست داشت و به او نیازمند بود، چیزی نمیگفت.
انوشیروان نقشهای كشید و در یكی از روزها كه بزرگمهر در تاریك روشن صبحگاهی از خانه خارج شده بود، چند نفر را بعنوان دزد سر راه او قرار داد. دزدها بر سر او ریختند و لباس گران قیمت و اشیای با ارزشی را كه همراه داشت دزدیدند؛
انوشیروان كه به دنبال فرصتی میگشت تا زهر خود را خالی كند، تا بزرگمهر را دید پوزخندی زد و گفت: «چه شده؟ شنیدهام كه دزدان به سرت ریختهاند و همه چیزت را به غارت بردهاند؛ این هم نتیجه سحرخیزی. آیا باز هم میگویی سحر خیز باش تا كامروا باشی؟»
بزرگمهر گفت: «بله، باز هم میگویم سحرخیز باش؛ دزدها از من سحرخیزتر بودند، به همین دلیل به آنچه كه میخواستند رسیدند و كامروا شدند».
@seraj1397
.
#حکایتــــــــ...
بابا داشت روزنامه میخوند
بچه گفت: بابا بیا بازی!
بابا که حوصلهٔ بازی نداشت ی تیکه از روزنامه رو که نقشه دنیا بود رو تیکه تیکه کرد و گفت فرض کن این پازله...! درستش کن!
چند دقیقه بعد بچه درستش کرد.
بابا با تعجب پرسید: تو که نقشه دنیا رو بلد نیستی، چطور درستش کردی؟!
بچه گفت: آدمای پشت روزنامه رو درست کردم... دنیا خودش درست شد!
آره دوستان؛
آدمای دنیا که درست بشن، دنیا هم درست میشه......
@seraj1397
.
#حکایتــــــــ...
🔴 ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت...
روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (رحمتالله علیه) جلوی در ورودی صحن مطهر امام علی (علیهالسلام) ایستاده بود و از دستهجات سینهزنی استقبال میکرد و در کنار او، أفنـدی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود.
أفندی از شیخ انصاری پرسید ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین بن علی (علیهالسلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟
سینهزنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و ...، اینها چه هدفی را دنبال میکنند؟!
مرحوم شیخ انصاری فرمودند: سِـرّ مطلب این است که ما شیعیان یکبار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش میکنیم دوباره چنین نشود.
أفنـدی پرسید یعنی چه؟!
شیخ انصاری فرمود در جریان غدیر، پیامبر(ص) در برابر صدهزار نفر، علی (ع) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غــدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی(ع) بوده است!
اشکال از ما بود که ما عید غدیرخم را با سروصدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد. ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین(ع) شهید نشد یا حسین (ع) را راهزنان میانِ راه کشتند و یزید انسان با تقوایی است‼️
منبع: صد نکته از هزاران، آیتالله حاج شیخ علی رضائی تهرانی
@seraj1397
.
2.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایتــــــــ...
ماجــــرای نــادرشــاه و دختــرک!
@seraj1397
.
#حکایتــــــــ...
✨ زیارت عاشــــــورا
شخصى نزد امام صادق(ع) رفت و گفت من از ان لحظه بسيار میترسم، چه کنم؟
امام صادق(ع) فرمودند:
زيارت عاشورا را زياد بخوان.
آن مرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمىخوانيد الّلهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود؟
یعنی خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين(ع) در آن لحظه به فريادتان برسد.
@seraj1397
.
4.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایتــــــــ...
✨ حکایت عبــاس چـاییخـور
و عزتی که چای هیئت امامحسین علیهالسلام به او داد...
@seraj1397
.
#حکایتــــــــ...
🔴 مگر میشود این عالم خدایی نداشته باشد
پادشاهی بود دهریمذهب.
وزیری بسیار عاقل و زیرک داشت. هرچه ادله و براهین برای شاه بر اثبات وجود صانع اقامه میکردند که این آسمانها و زمین را خدا خلق کرده و ممکن نیست این بناهای به این عظمت بدون صانع و خالق موجود شود و ممکن نیست یک بنایی بدون بنا و استاد و معمار ساخته شود، پادشاه قبول نمی کرد.
بنابراین وزیر، بنای یک باغ و درخت ها و عمارتی در بیرون شهر گذارد.بعد از اینکه تمام شد، یک روز پادشاه را به بهانه شکار از آن راه برد.چون چشم پادشاه بر آن عمارت عالی افتاد متعجب شد.
از وزیر پرسید این عمارت را که بنا کرده و چه وقت بنا شده است؟ وزیر گفت کسی نساخته، خودش موجود شده است.
پادشاه اعتراض شدیدی کرد.
گفت این چه حرفی است که میزنی، چگونه میشود بنایی بدون معمار ساخته شود؟
وزیر جواب داد چگونه یک بنایی کوچک بدون معمار غیر معقول است؟
چگونه میشود بنای این آسمانها و زمینها و گردش ماه و خورشید و ستارهها بدون صانع و خالق موجود شده باشد؟
آن وقت پادشاه تصدیق نمود و مسلمان و موحد شد.
📚 منبع: داستان هایی از خدا، نوشته احمد میرخلف زاده
@seraj1397
.
#حکایتــــــــ...
🔴 حکمــت عبــادت
روزی جوانی نزد حضرت موسی علیهالسلام آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی میرسد؟ که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
حضرت موسی علیهالسلام گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی میکردم. روزی بز ضعیفی بالای صخرهای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد.
با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکهای نقره نیست که از فروش تو در جیب من میرود.
میدانی موسی از سکهای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بینیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر، خطر گرگی است که تو نمیبینی و نمیشناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمیرسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم.
وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ و هرکس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36)
الانوار النعمانیه
@seraj1397
.
#حکایتــــــــ...
📚 نمــک و آب
روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد.
راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پُری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد.
شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
استاد پرسید: «مزهاش چطور بود؟»
شاگرد پاسخ داد: «خیلی شور و تند است، اصلاً نمیشود آن را خورد.»
پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند.
رفتند تا رسیدند کنار دریاچه.
استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد.
شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید. استاد این بار هم از او مزهٔ آب داخل لیوان را پرسید.
شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولی بود.»
پیر هندو گفت: «رنجها و سختیهایی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشود همچون مُشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هرچه بزرگتر و وسیعتر میشود، میتواند بار آن همه رنج و اندوه را براحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی تا یک لیوان آب.»
@seraj1397
.
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایتــــــــ...
⚫️ داستان ملاعباس چاووش در حرم سیدالشهدا (علیهالسلام)
🎙واعظ شهیر حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد کافی(ره)
@seraj1397
.