eitaa logo
سِراج | seraj !🌿'
255 دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
9.5هزار ویدیو
735 فایل
『﷽』 دعا‌کنید خدا‌ بَصیرت‌ دهد‌ مـٰارا ؛ بصیرت‌است‌ کھ میزان‌ ڪفر‌ وایمان‌است🌱 . • نظر حرف و َ سُخن گویھ ؛ 🤲🏼 | @narjes_m_313 نشرِ پیام ھا صدقه جاریھِ است :)) باارسال مطالب کانال در روشنگری جامعه سهیم باشید .
مشاهده در ایتا
دانلود
ملک دلم همین که به نام حسین شد عبدی گناهکار غلام حسین شد  آرامشی نداشت وجودم به هیچ وجه تا که به اذن فاطمه رام حسین شد  قند مکرر اسم «حسین» است، والسلام شیرین‌ترین کلام، کلام حسین شد  «با یک سلام صبح به ارباب بی کفن» روزم پر از جواب سلام حسین شد   https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
🌺سبک زندگی قرآنی :🌺 🍂 از هوای نفس پیروی نکنید. 🍂 🔶... إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ.... (یوسف /۵٣) ⚡️ترجمه : بدون شک، نفس آدمى همواره به بدى امر مى كند، مگر آن كه پروردگارم رحم كند. 🍁 دین به ما می آموزد که در امور مختلف زندگی(مثل انتخاب رشته، انتخاب شغل، انتخاب همسر، حتی خوردن، پوشیدن، خرید کردن و...) بر اساس عقل تصمیم بگیریم نه بر اساس نفس و آنچه که دلمان می خواهد. ❌ انسانی که عادت کند فقط کارهایی را انجام دهد که دوست دارد و نفسش می‌خواهد، از عقلانیت فاصله گرفته و آمار اعمال بدش بالا می رود. ✅ پس برای شکوفا شدن عقل، باید نفس را مهار و مدیریت کرد! https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
سِراج | seraj !🌿'
🇮🇷🌸 🍀 💢 یادداشت_کوتاه ✅ دو لبه یک قیچی؛ نفوذی ها و سهم خواهان 🍃🌻🍃 🔻 یکی از ویژگی های جریان سیاسی
🇮🇷🌸 🍀 ✅ خدمت صادقانه و ترمیم سرمایه اجتماعی نظام برای اسفند 401 🍃🌻🍃 🔻 « «فاذا فرغت فانصب»؛ وقتی از کار فراغت پیدا کردی، یعنی کارت تمام شد، تازه قامت راست کن، یعنی شروع کن به کار بعدی؛ توقف وجود ندارد. » 🔹 «در راه پیشرفت، توقف ممنوع است؛ خودشگفتی ممنوع است؛ غفلت ممنوع است؛ اشرافی‌گری ممنوع است؛ لذت‌جوئی ممنوع است؛ به فکر جمع کردن زخارف دنیا افتادن، برای مسئولین ممنوع است. 🔸 با این ممنوعیتهاست که میتوانیم به قله برسیم. ما داریم در دامنه حرکت میکنیم. ما هنوز به قله نرسیده‌ایم؛ با آن فاصله داریم. آن روزی که ملت ایران به قله برسد، دشمنیها تمام خواهد شد. آن روزی که ملت ایران به قله برسد، معارضه‌های خباثت‌آلود به پایان خواهد رسید. ما تا آن روز فاصله داریم. حرکت را باید بیوقفه ادامه دهیم. 🔹 من به جوانها، به مسئولین، به دانشجویان، به علمای بزرگوار، به کسانی که توانائی سخن گفتن با مردم دارند، به کسانی که تأثیرگذاری بر روی اذهان مردم دارند، عرض میکنم: ما بایستی این حرکت به سمت پیشرفت را بیوقفه ادامه دهیم؛ هم در زمینه‌ی سیاست، هم در زمینه‌ی علم و فناوری، هم بخصوص در زمینه‌ی اخلاق و معنویت. خودمان را تهذیب کنیم، خودمان را اصلاح کنیم، عیوب خودمان را بشناسیم و درصدد رفع آن عیوب بربیائیم. اگر این کار را بکنیم، این موانعی که دشمنان ما بر سر راه ما ایجاد میکنند، اثر نخواهد گذاشت. تحریم اثری ندارد. 🔺تحریم نمیتواند ملت ایران را از حرکت به جلو باز بدارد.» 🌺 رهبر معظم انقلاب اسلامی 28 / 6 و 14 / 3 / 1391 ⊰ڪپےباذڪࢪ³صلواٺ‌آزاد⊱ ----------------------- https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌸 🍀 ✅ | 💠 موضوع: هسته برقی 🍃🌻🍃 🔻برق هسته‌ای، صنعتی که دولت، تدبیری برای آن نیاندیشید.‼️ 🔹دولت تدبیر ناامیدی می‌توانست با ایجاد نیروگاه های هسته‌ای برقی مشکل کمبود برق را حل کند، اما... 🔺 پژوهش: اندیشکده سیاست گذاری صنعتی امیرکبیر ⊰ڪپےباذڪࢪ³صلواٺ‌آزاد⊱ ----------------------- https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
javad moghaddam - Tarane Eshgh Bahane Eshgh(320).mp3
3.7M
به خاطر گل روی امام زمان گوش کن🌿💐🌺 ترانه‌ی‌عشق،بهانه‌ی‌عشق،تومیراث‌جاودانه‌عشق جوادمقدم🍃 https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
28.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژه (عج) 🍃با همه لحن خوش آواییم 🍃در به در کوچه تنهاییم 🎤زنده یاد 👌بسیار دلنشین 💔 🌷 https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
•°~🌈🌸 ‌مَتیٰ تُرانٰا وَ نَراک دَردَم نَدیدن نیست! به خود می پیچَمـ از اینکه تو را میبینَم ولی نمی شناسمَت درسٺ مِثل یوسف! روی‌ماگرچه‌سیاه‌است‌بیامهدی‌جان
سِراج | seraj !🌿'
🇮🇷🌸 🍀 💠 #یادداشت_کوتاه ✅ موضوع: شش گام شیطانی در جنگ نرم‼️ ✍️علی‌اکبر صیدی 🍃🌻🍃 🔻 بر اساس آیات قر
🇮🇷🌸 🍀 💢 ✅ موضوع: برخی موانع، در مسیرِ دولت انقلابی ✍️علی‌اکبر صیدی 🍃🌻🍃 🔻 دولت سیزدهم، به ریاست آیت‌الله دکتر رئیسی، با یک سری چالش‌های جدی در زمینه‌های مختلف، مواجه است که خاستگاهِ آن‌ها، دولتِ غرب‌گرای قبلی است نظیر: 1️⃣ مشکلات اقتصادی (خزانه خالی، بدهکاری دولت و کسری بودجه بالا و...) 2️⃣ روشن شدن جرقۀ ناآرامی مدنی به بهانه قطعی آب و برق و سایر مشکلات 3️⃣ حراج معادن و شرکت‌های دولتی توسط آقای روحانی (دولت تدبیر!) 4️⃣ معاهداتِ دست و پاگیر بین‌المللی که توسط دولت روحانی امضاشده در حوزه‌های محیط‌زیست، و... 5️⃣ کارشکنی جدی مخالفان: جریان غیرانقلابی(غرب گدایان، منحرفین، منافقین و...) با جدیت در تلاش‌اند که لای چرخ دولتِ مردمی، موانعی در حوزه‌های متعددِ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و...، قرار داده از سرعت آن بکاهند. 🔹 این در حالی است که انقلابیون، - در کنار انتقاد سازنده- عصای دستِ دولتِ غرب‌گرای روحانی بودند، نهادهای مردمی، نیروهای مسلح و بسیج، در بخش‌های مختلف دستِ روحانی را گرفتند تا زمین نخورد. پروژه‌های مهم عمرانی- صنعتی و... توسط جریان انقلابی مثل قرارگاه خاتم‌الانبیاء آماده می‌شد و آقای روحانی فقط«» می‌گفت و افتتاح می‌کرد و بنام خود ثبت می‌نمود. 6️⃣ و... 🔺 بنابراین لازم است روشنگری گردد تا در مدت کوتاه، مردم از دولت سیزدهم، انتظارِمعجزه، نداشته باشند. ⊰ڪپےباذڪࢪ³صلواٺ‌آزاد⊱ ----------------------- https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
❤️خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد ❤️ قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد... سلامتی‌رهبرفرزانه‌صلوات
سِراج | seraj !🌿'
❤️خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد ❤️ قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد... سلامتی‌رهبرفرزانه‌صلوات
یڪ‌سرے‌نعمت‌ها‌عام هستندوهمہ‌میتونند ازاون‌استفاده‌ڪنند👋🏻✨ مثل‌‌خورشید☀️ اما‌یڪ‌سرۍ نعمت‌ها‌خاص‌هستند...😌 هرڪس‌لیاقت‌درڪش‌رو‌ندارھ... مثل‌آقاۍما😍♥️ ----------------------- https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
سِراج | seraj !🌿'
°•○●﷽●○ #ناحلــه🌸 #قسمت_پنجاه_و_پنج با صدای آهنگ ملایم گوشیم از خواب بیدار شدم بعد از چند دقیقه از
°•○●﷽●○ 🌸 با تمام وجودم از خدا خواستم‌ بابا رو برام‌نگه داره به پشتی تکیه دادم و سرم و به دیوار پشت سرم چسبوندم انقدر ذکر گفتم و گریه کردم که متوجه گذر زمان نشدم همش به ساعتم‌نگاه میکردم و منتظر تماس ریحانه بودم بهش گفته بودم عمل باباکه تموم شد بهم خبر بده قرآنی که اون شب که تو پالتوم پیداش کرده بودم همیشه باهام بود. بازش کردم. خوندن یا حتی نگاه کردن به کلمه های قرآن باعث آرامشم میشد. یه ساعت بعد چشمام خسته شد . قرآن و بستم و انگشتام و رو چشمام فشار دادم وقتی دیدم خبری نشد از نماز خونه اومدم بیرون و رفتم پیش بچه ها تو سالن انتظار نشسته بودن ریحانه سرش و رو شونه ی روح الله گذاشه بود و گریه میکرد روح الله هم به رو بروش خیره شده بود. علی با دستاش سرشو میفشرد. زن داداشم کلافه ومضطرب بچه رو تکون میداد تا شایدآروم بگیره. قوت قلب گرفته بودم . سعی کردم روحیه شونو عوض کنم باید توکل میکردن نه اینکه وا برن و جا بزنن. اروم زدم رو سر ریحانه و گفتم چتهه آبغوره گرفتی ؟ خودتو واسه شوهرت لوس میکنی !!فاصله رو حفظ کن خواهر !!! مکان عمومیه !!! علی با شنیدن صدام سرش و بالا اورد و یه نیمچه لبخندی تحویل داد. ریحانه هم گفت : + ولم کن محمد . _چی و ولت کنم پاشو ببینم بازوشوگرفتم و کشیدمش طرف آب سرد کن لیوان و پر آب سرد کردم یخوردشو رو دستم ریختم و پاشیدم روصورت ریحانه که صداش بلند شد : + اههههههه محمددد!!! یه دستمال از جیبم در اوردم و دادم دستش و گفتم : _خواهرم به جای گریه بشین دعا کن. گریه میکنی که چی بشه ؟ چیزی نشده که .باباهم چند دیقه دیگه صحیح و سالم میارن بیرون ناراحت میشه اینجوری ببینتت بعد به شوهر بی عرضت که چیزی نمیگه که. به من میگه چرا گذاشتی خواهرت گریه کنه . دستشو گرفتم و با لبخند ادامه دادم : _بخند عزیزم الان باید با امید به خدا توکل کنی . بقیه ی آب و هم دادم دستش و گفتم : _اینو هم بخور لبخند زد ازش دور شدم رفتم طرف زن داداش و بهش گفتم : _ بدین من فرشته رو خسته شدین زن داداشم از خدا خواسته بچه رو داد به من و یه نفس راحت کشید راه میرفتم و آروم سوره های کوچیکی که حفظ بودم ، میخوندم بچه هم دیگه گریه نمیکرد و ساکت شده بود . انقدر خوندم و راه رفتم که هم سرگیجه گرفتم و دهنم کف کرد،هم فرشته خوابش برد . دادمش دست باباش خواستم بشینم که با باز شدن در صرف نظر کردم و رفتم سمت دکتر سبز پوشی که بیرون اومد. دکتر به نگاه مضطربم با یه لبخند جواب داد و گفت : +عمل خوبی بود خداروشکر.مشکلی نیست تا ۲۴ ساعت آینده بهوش میان ان شا الله . منتظر جوابی نموند و رفت خداروشکرر کردم و خبر و به بقیه که جمع شده بودنم رسوندم همه خوشحال شدن ریحانه پرید بغلممم در گوشش گفتم : _ اییش دختره ی لوس!! انقدر خوشحال بود که بیخیال جواب دادن به من شد _ فاطمه: کلافه و داغون رفتم رو ترازوی تو اتاقم هر هفته یه کیلو کم میکردم از دیدن قیافه خودم تو آینه میترسیدم شده بودم چوب خشک کتابم و که میدیدم کهیر میزدم واقعا دیگه مرز خر خونی و گذرونده بودم از خونه بیرون نمیرفتم جز برای دادن آزمونای کانون رسیده بودیم به خرداد و فردا باید اولین امتحان نهاییم و میدادم. دیگه جونی برام‌نمونده بود دراز کشیدم‌تو اتاقم که مامانم با یه لیوان شیر اومد تو . گذاشتش رو میز و بدون اینکه چیزی بگه از اتاق رفت بیرون. یه نفس عمیق کشیدم خداروشکر چند وقتی بود که بخاطر زنجیرم بهم گیر نمیداد . مجبور شده بودم بگم دادم به یه نیازمندی...! بعدِ کلی داد و بیداد و دعوا بالاخره سکوت پیشه کرد و راضی شد. خداروشکر الان دیگه بیخیالش شده بود. درِ کشوی دِراور و باز کردم و کلوچه و پسته هامو از توش در اوردم و مثه قحطی زدها آوار شدم سرش. ساعت کوک کرده بودم تا فردا صبح زود بیدار شم درس بخونم و یه دور کتابو مرور کنم. واسه امشب دیگه توانی برام‌نمونده بود. تا اراده کردم از خستگی چشام بسته شد و خوابم برد ادامـہ دارد... نویسنده✍ 🧡 💚 https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412