23.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ #نماهنگ احساسی
🍃در این بی قراری
🍃حرم بسته نیست
🎤 #صابر_خراسانی
👌بسیار دلنشین
#السلطان_اباالحسن✋
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💚
-----------------------
https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
سِراج | seraj !🌿'
🇮🇷🌸 🍀 🌀 #کلیپ ⛔️ موضوع: هدف FATF چیست؟! 🍃🌻🍃 1️⃣ بستن شاهرگهای اقتصادی ایران 2️⃣ محاصره اقتصادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🌸
🍀
🌀 #کلیپ
⛔️ موضوع: آیا ایران اشتباه پاکستان در پذیرش FATF را تکرار میکند؟!
🍃🌻🍃
❌ روایتی ببینید از اتفاقاتی که سه سال بعد از پذیرش FATF برای پاکستان افتاد.
#روشنگری
#معیار
#ثامن
●••⊰📿ڪپے باذڪࢪصلواٺ آزاد📿⊱••●
-----------------------
https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
⭕️ این سه تا خبر رو بخونیدتا خیالتون راحت شه که رئیس جمهور هیچ اختیاری نداره:
حریرچی:پیشبینی شده تعداد مرگهای روزانه به600مورد برسد
مینو محرز:وضعیت تهران از حالت قرمز هم گذشته است.تنها راهحل فوری،تعطیلی موقت تهران است.
خبرگزاری تسنیم:مخالفت روحانی با پیشنهاد توقف سفرها به ترکیه!
👤 صـاحــبــــ دلــان
#اتحادیه_عماریون
#همدلی
#انقلابی_گری
#لبخند😊
-----------------------
https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
∞♥∞
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
التماس به #خـــــدا جرأت است
اگر برآورده شود رحــــمت است
اگر برآورده نشود حڪمت است!
التماس به #انــسان خـفت است
اگر برآورده شـود مــــــنت است
اگر برآورده نشـود ذلـــــت است!
#والپیپر
-----------------------
https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_ویژه
🔴 دیکتاتورها علیه #گاندو
#پیشنهاد_دانلود
-----------------------
https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑ همه مردم ایران این کلیپ را ببینند. انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است. باید با ##آگاهی کامل پای صندوق رأی رفت.
جریان نفوذ و غربگرایان داخلی باز هم دنبال #فریب افکار عمومی هستند...
#سرطان_اصلاحات
#درستانتخابکنیم
#انتخابآگاهانه
#دولت_جوان_انقلابی
🗳 برای #انتخاب_درست با ما همراه
-----------------------
https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دماذانی🌱
*نمازاولوقتیعنی. :
*خدایا تو اولویت اول زندگیمی* ...
*نمازاولوقتیعنی. :*
*یه قرار عاشقانه بین تو و خدا...*
*اذانروشنیدیعشقتوثابتکن !*
*عاشقان وقت نماز است*
*اذان میگویند...*
*التماس دعا
*ما رو از دعای خیرتون سر نماز بی نصیب نکنید*
-----------------------
https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412
🍃بــسم الله الرحمنــ الرحیمــ🍃
به وقت رمــان #رنج_مقدس👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
بࢪاےخواݩدݩهࢪقـسمٺاز ࢪماݩیـــڪ صݪــواٺ بہ نیٺ تعجیڷ دࢪفرج آقا امام زماݩ (عج) اݪـزامیــسٺツ♡
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج ✨
سِراج | seraj !🌿'
#رنج_مقدس #قسمت_صد_و_هفتم فرياد خوشحالی زدن، کم ترين عکس العملی است که از ديدن پدر نشان می دهم. در
#رنج_مقدس
#قسمت_صد_و_هشتم
بيرون نمی روم و می مانم. نمی دانم چه قدر فکر می کنم. چه قدر حرف ها را زير و رو می کنم. چه قدر خودم را، زندگی ام را، گذشته و آينده ام را، دوست داشتنی ها و آرمان هايم را، توانمندی ها و نيازها و ويژگی های روحی و اخلاقی ام را زير و رو می کنم تا بلکه برای رد کردن روزنه ای پيدا کنم.
ضربه ای که به در اتاق می خورد سرم را از روی قرآن بلند می کند. خدا به من وعده نزول رحمتش را داده است. در که باز می شود قامت پدر لبخند را روی لبم می نشاند و از جا بلندم می کند. دوستش دارم. به جای من سر سجاده می نشيند. رو به رويش می نشينم. بی حرفی قرآن را از من می گيرد و صفحه ای را که انگشت من نشانه آن بوده نگاه می کند. لبخند را که روی صورتش می بينم سرم را پايين می اندازم.
- مبارکه بابا. واقعاً مصطفی رحمته برای زندگيتون.
از هجوم خون به صورتم گرم می شوم. پدر قرآن را روی پايش می گذارد و دستم را می گيرد؛ و می گويد: می خوام قبل از اينکه قطعی بشه باز هم يه فرصت ديگه برای فهميدن هرچه که مجهول ذهنته داشته باشی. زنگ می زنم و می گم که فردا بريم برای بازديدشون.
علی وارد اتاقم می شود. نيشش تا بناگوش باز است. صدای کل کشيدن ريحانه از بيرون می آيد. اصلاً نگاهش نمی کنم. کتاب بر می دارم و می گويم:
- برو بيرون.
و کتاب را باز می کنم. هيچ نمی بينم. نه حالات علی را و نه نوشته های کتاب را. صدای قه قه اش بلند می شود. کتابم را می گيرد و می چرخاند و دوباره می دهد دستم.
- عروس ضايع. کتاب پشت و رو خوندنم عالمی داره ها!
و می خندد. نمی توانم لبخندم را جمع کنم.
- بعد هم قرار شد به جای فردا شب الآن بريم خونشون. چون فردا شب مهمانی دعوتند. پاشو آماده شو. نيم ساعت وقت داری تا من شيرينی و گل بگيرم.
نمی دانم به افتضاح کتاب پشت و رويم بخندم يا به خبر رفتن آنجا عکس العمل نشان دهم. کاش پدر نيامده بود. دوباره افتاده ام به پاک کردن صورت مسئله، مادر به دادم می رسد. برايم شربت می آورد و هيچ کمکی هم در انتخاب لباس نمی کند. فقط در آغوش خودش می گيردم و چند بار می بوسدم. اين هم شد آرزو که پدر مادرها دارند! می خواهند عروسی بچه شان را ببينند. بگذار بچه دار بشوم برايش آرزو می نويسم بيست...
هنوز آماده نشده ام که علی با سر و صدا می آيد. آهنگ ديرين ديرين پلنگ صورتی چه ربطی به برنامه امشب دارد را نمی دانم. در اتاقم را دوباره چهارتاق باز می کند. صدای پدر می آيد به اخطار:
- علی اينقدر به دخترم استرس وارد نکن.
کم نمی آورد. نابرادری را هم تمام می کند:
- من و استرس. ملا صدرا پناه عاطفی جامعه است. اين خودش مشکل داره پدر من. کتاب دستش گرفته که مثلا داره می خونه. اونم در چه حالتی. پشت و رو.
صدای خنده مادر و ريحانه بلند می شود.
- تازه ملاصدرا ناجی اش شده. شما تصور کن مفاهيم اون کتاب پشت و رو وارد مغز عروس می شد. ديگه چه تضمينی، نه واقعا چه تضمينی برای
سعادت يک زندگی مشترک نوپا بود.
خود کرده را تدبير نيست. چقدر هشدار دادند علی را اذيت نکنم. چه زود آدم به آدم رسيد. امشب حال خوبی ندارم. از فردا بايد بشينم يک سياست کلی برخوردی بريزم. فردا که سه تايشان با هم جمع بشوند، من رسماً نابود شده ام.
-----------------------
https://eitaa.com/joinchat/569901119C72bc512412