eitaa logo
سه شنبه های مهدوی
1.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
422 ویدیو
5 فایل
مقدمه ای ست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی،شده است غریب ترین..🌸 پرداخت نذورات سه شنبه های مهدوی👇 5892101403351352 بنام امیرحسین عسگری 🔹ارتباط با ما👈 @seshanbemahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... یلدایی دیگر در پیش است ... آخرین برگهای پاییزی کف حیاط را جارو‌ می زنم. حوض کاشی آبی رنگ وسط حیاط را از آب تازه پر می کنم. برگ طلایی چنار پیر رقص کنان بر روی آب حوض جا خوش می کند. حال گل های شمعدانی اطراف حوض رو به راه نیست. دست‌ نوازشی بر سرشان‌می کشم و به سمت اناق می روم. از پنجره نگاهی به داحل اتاق می اندازم. همه چیز سر جایش است ... پتوهای اطراف کرسی مرتب است و بالش های مشت و مال داده شده سر جایشان‌  ... چراغ گردسوز، وسط سینی مسی، روی کرسی و قوطی کبریت در کنارش ... استکان‌ های کمر باریک و کمی توت خشک و خرما  داخل سینی جلوی سماور ذغالی ... انارهای شیرین دان‌ شده، داخل کاسه چینی گل سرخی در کنار برگه و انجیر خشک و ظرف آجیلِ بر روی کرسی ... همه چیز سر جایش است ... اما نه ... تو‌ که نباشی هیچ چیز سر جایش نیست ... اصلا تو‌ که نباشی ... یک دقیفه بیشتر با کمتر .... چه تفاوتی دارد؟؟؟ برای عاشق چشم انتظار، هر شب هجران، شب یلداست ... چشم هایم را می بندم ... کتاب حافظ را می گشایم و به تو می اندیشم ... زیر لب زمزمه می کنم ... یوسف گم‌ گشته باز آید به کنعان غم‌ مخور اشکی گرم گونه ام‌ را نوازش می کند ... کاش پایان پذیرد این یلدای بی پدری، مهربان ترین پدر .... سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه بیست و نهم  آذر ماه ۱۴۰۱، . شب فراق تو هر شب که هست یلدایی‌ست   وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِیمِكَ إِیَّاهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... گاهی به مسافت یک‌ کوچه قامتی خم‌ می شود‌ و مویی سپید ... عالمی به وسعت تاریخ یتیم‌ می شود و جهانی که هجده بهار بیشتر به خود ندیده بود برای همیشه زمستانی می شود ... حضرت‌ مادر ... هنوز از ورای تاریخ ناله جانسوزت‌ بین در و دیوار آن هنگام‌ که امت ناسپاس پدرت درب خانه ای را که جبریل امین بی اذن‌ دخول به آن‌ وارد نمیشد، با لگد گشودند به‌ گوش میرسد ... آن‌ هنگام‌ که‌ مهدی ات‌ را به یاری طلبیدی ... و اینک هزار و صد و اندی سال است که فرزندت مهدی داغدار ماجرای کوچه ای است که در آن سرو قامتت خم شد، غرور‌ مجتبایت شکست و دستهای یلی بسته شد که پشت پهلوانان‌ عرب را به خاک‌ رسانده بود ... مادر جان ... غربت فرزندت مهدی از جنس غربت مولایمان علی است ... با ‌دست شکسته ات برای پایان یافتن غربت فرزندت دعا کن که بی تردید دعای تو به‌ درگاه پروردگار مستجاب است. سه شنبه ای غمبار از راه رسید ... قرار ما سه شنبه ششم دی ماه ۱۴۰۱، . پشت‌ در زهرا صدایت کرد مهدی جان بیا منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمة عجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... خبر کوتاه بود و جانکاه ... از دل شبی تیره ... در دشتی پر التهاب ... باری دیگر خبری غم انگیز دل قبیله ای را خون کرد ... دیگر بار خبر رسید که .... "علمدار نیامد". سردار آسمانی ... آن‌ شب که ستاره شدی و به خیل ستارگان شهید پیوستی، بدون شک سر بر زانوان نازنین حضرت عشق داشتی و چشم در چشمان نازنینش دوختی ... فرمانده ... تو پرکشیدی، اما ... به چشم های مهربانت سوگند، علمی که بر افراشتی بر زمین نخواهد ماند ... همچون صاعقه ای در گوش‌ شب زدگان سیاه‌دل خواهیم غرید که دیری نخواهد پایید که آخرین فرزند خانواده خورشید پرده سیاه شب را خواهد درید و سپیده دمان ظهور فرا خواهد رسید ... آری انتقام سخت‌ نزدیک است ... سه شنبه ای غمبار از راه رسید ... قرار ما سه شنبه ششم سیزدهم ماه ۱۴۰۱، . چیزی نمانده است به آن انتقام سخت ....  وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَكَ هَوَاناً وَ عِقَاباً ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... هر روز ... امید دیدن روی ماه ات ... و نفس کشیدن در دنیایی که معطر به عطر نفس های نرگسی توست ... چشمانم را به روی دنیا می گشاید، حضرت دلبر ... خورشید ... پرتو کوچکی از گرمای محبت توست ... و باران ... قطره ای از زلال دریای بیکران لطف و عنایت ات ... به تو‌ که می اندیشم ... تمام خوبی ها و زیبایی ها به من رو می کند ... سه شنبه ها ... بیش از هر روز عطر یاد تو، سرتاسر روزم را در برمی گیرد و روزم را برکت می بخشد. گویا تمام پرندگان خوش الحان، زیباترین نغمه ها را در گوش جانم زمزمه می کنند و از مژده وصال تو برایم‌ می سرایند. سه شنبه ها جور دیگری دوست‌ ات دارم، محبوب من ... سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه بیستم دی ماه ۱۴۰۱، . مرا امید وصال تو زنده می دارد ...  وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... کوثرت نام نهاد ... هم او که تمام دنیا و‌ مافیها را متاع قلیل برشمرد و خُلق پدرت را عظیم ... هم او که سبب آفرینش افلاک‌ را خلقت پدرت برشمرد ... هم او که فرمود اگر علی را نمی آفرید محبوبش محمد را خلق نمیکرد و اگر تو را، خیر کثیر، خلق نمی کرد نه محمد را می آفرید که رحمتی باشد برای عالمیان نه علی را که یگانه جوانمرد دوران باشد. هم او که تو را مصداق شب قدر قرار داد همانقدر عظیم همانقدر ناشناخته ... شبی عظیم الشأن که بناست به مطلع فجر منتهی شود، همان سپیده دمی که قرار است خوابی هزار ساله را از چشمان دنیا بزداید. حضرت مادر ... چشم‌ دوخته ایم به طلوع خورشید ... در یکی از همین روزهای سرد زمستانی به یُمن قدوم نازنین تان ... دعامان کن‌ مادر ... همان‌گونه که دعامان کردی به شرف یافتن به کسوت خادمی نور چشمت، دعامان کن به‌ عاقبت بخیری، به جان سپردن در پیش مقدم عزیز دلت مهدی عج ... سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه بیست و هفتم دی ماه ۱۴۰۱، . وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد ... أللهم اجعلنا من خير أعوانه و أنصاره وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... چقدر دلتنگ ات بودم، ماه زیبای خدا ... دلتنگ خیس شدن زیر بارش باران رحمت بیکران الهی ... دلتنگ ستاره چیدن در ستاره باران شب آرزوها ... و دلتنگ نوشیدن واژه به واژه دعای یا من ارجوه ... چشم های بارانی ام را به دوردستهای آسمان‌ میدوزم و سرافکنده، دست های خالی ام‌ را‌ رو به دریای بیکران‌ رحمت الهی بالا میبرم. واژه ها بی تاب تر از من، از قلبم میگذرند و بر لب هایم جاری میشوند؛ ای آنکه ... چشم امیدم در هر خیری به سوی توست و از آتش خشمت جز تو پناه گاهی ندارم ... ای آنکه ... طاعت اندک‌ را پاداش بسیار می بخشی ... ای آنکه ... دست های هر آنکه بسویت بلند شود را غرق شکوفه های استجابت میکنی ... و نیز از سر لطف و‌مهربانی، به هر آنکه تو را نخواند و نشناسد بی منت عطا میکنی؛ بواسطه دست های تهی ام که به آستان قدسی تو بلند است، هر آنچه خیر دنیا و عقباست به من ارزانی دار؛ و مرا از هر آنچه شر دنیا و عقباست دور نما ... به این فراز از دعا که‌ میرسم ... عطر آیه شریفه «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» مشام جانم را پر میکند؛ در آسمان‌ رویایی شیرین بال می گشایم و به پرواز در می آیم ... مگر می توان خیری جز آقای مهربان من متصور شد؟؟؟ و مگر شری جز سقوط از جشم های نازنین همچو اویی از خاطر میگذرد؟؟؟ دیگر بار غرق در واژه های ناب دعا، به فراز پایانی دعا می رسم ... ... حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ. ای صاحب بزرگی و رأفت و محبت، ای دارای بخشش و جود بیکران، ای دارای عطا و کرم بی انتها .... مرا در آتش فراق آن عزیز سفر کرده مسوزان. سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه چهارم بهمن ماه ۱۴۰۱، . اشکی قَلیل دارم و اُمّیدِ مرحمت یُعطِی الکثیرِ ماهِ رجب را شنیده ام! اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... شهر مدینه امشب چشم انتظار ماه پاره ای است که چشم گیتی مولودی بابرکت تر از او به خود ندیده ... گویا خدا دیگر بار بر زمینیان منت نهاده، کوثری عطا می کند که به یُمن مقدمش خیر و رحمت کثیر بر سر و روی دنیا باریدن گیرد ... مدینه دیده به راه مولودی است که خداوندگار جود است و بخشندگی ... مولودی که حتی ذکر نام شریف اش درهای بسته را می گشاید ... امشب قلب سلطان عالم علی بن‌موسی الرضا غرق شادی و شعف است از به دنیا آمدن ولیعهدی که باب المرادش می خوانند ... و من ... در شب میلاد علی اکبر امام رئوف ... امیدوارتر از همیشه، تا میعادگاه عاشقی پر می گشایم ... و زیباترین آرزویم را بر نام شریف اش دخیل التماس می بندم و از عمق جان نغمه "اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج" سر می دهم .... باشد که نام زیبای جواد الائمه بر تمنایم باران اجابت ببارد... سه شنبه ای غرق نور و سرور از راه رسید ... قرار ما سه شنبه یازدهم بهمن ماه ۱۴۰۱،مصادف با شب میلاد علی اکبر امام رضا، حضرت جواد الائمه علیهم السلام . . آقا، تو دعا کن که ز رخ پرده گشاید آن‌ یار سفر کرده که از دیده نهان‌است یاجَوادُ و یاکَریم بِمولانا جَوادُ الائمِه عَجّل لِوَلیِک الفَرَج ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... چند روزی است بسترش را زیر افتاب پهن کرده اند ... آخر میدانی پیکر عزیز دلش، امام زمانش، سه روز زیر آفتاب سوزان دشت کربلا رها شده بود ... پیراهن هزار پاره و غرق به خون برادر، همانکه مادرش زهرا برایش بافته بود، گاهی می بویید، گاهی می بوسید و گاه به سینه می فشرد ... چشم های بارانی بانو بسته شد ... کودکی اش را بخاطر آورد، روزهای شادی که فضای خانه معطر بود از عطر نان داغ دست پخت مادر، همان زمان که پدر خسته ولی لبخند زنان به خانه بر میگشت و او و دو برادرش را در آغوش می کشید و می بوسید ... لبخندی تلخ بر گوشه لب های بانو نشست ... روزهای سخت بیماری مادر از برابر دیدگان گذشت ... پلکی زد پدر را با فرق شکافته و عبای خون آلود به یاد آورد ... وای برمن عزیز خواهر حسن‌جان چه میبینم؟؟؟ ان یاقوت های سرخ داخل تشت ... قطرات‌ گرم اشک گونه های آفتاب سوخته بانو را نوازش کرد ... حسین اش را دید، قلبش به تپش افتاد ... زخمی، خاکی، خون آلود اما مثل همیشه مهربان ... حسین آغوش گشاده بود ... گرچه آسمان چشمانش بارانی بود اما مثل همیشه لبخند ملیحی بر لب داشت ... در آغوش امام زمان اش چشم های بانو برای همیشه بسته شد. سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه هجدهم بهمن ماه ۱۴۰۱، همزمان با ایام شهادت ام المصائب، حضرت زینب کبری سلام الله علیها . اسم تو را بالای سرم نقش نمودم یعنی که سر من به فدای قدم تو! أللهم اجعلنا من خير أعوانه و أنصاره وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... کار جنگ بالا گرفته بود ... عمر نیز با سپاه تحت امرش همچون ابوبکر از ماموریتِ فتح دژ خیبر بازگشت ... دست خالی ...ناکام ... هراسان .. صدای اذان در اردوگاه پیچید ... اذان؟؟؟ اینک که وقت نماز نیست!!! لشگریان گرد هم آمدند ... رسول خدا فرمود ... فردا پرچم اسلام را به کسی می سپارم که هم او خدا و رسولش را دوست‌ می دارد و هم‌ محبوب خدا و رسول اوست، کسی که هرگز به دشمن پشت نکرده و برنمی گردد مگر با نوید پیروزی ... روز بعد ... رسول خدا در برابر دیدگان مشتاق لشگریان فرمود: "برادرم علی کجاست؟؟؟" فاتح خیبر، ای زداینده غم از قلب مهربان پیامبر رحمت ... هزار سال است گرهی کور اوضاع حهان را پریشان ساخته ... هزار سال است غمی سنگین راه گلوی شیعیانت را بسته و قلبشان را بدرد آورده ... بگشای گره از کار فرو بسته دنیا ... بُِزدای غم و اندوه فرزندانت را به دعا در تعجیل در گشایش گره کور غیبت آخرین فرزندت مهدی (عج) ... تا به ضربتی از پای درآورد مرحب های زمان را ... تا فتح کند قلعه های کفر و بیداد ستمگران را ... سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه بیست و پنجم بهمن ماه ۱۴۰۱، . یک نفر مثل علی میرسد از راه آخر ... یا عالیُ بِحَقِّ علی عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ ... @seshanbemahdavi
💠 دویست و هشتاد و پنجمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی ... دلتنگ ماه رویت که می شوم ... دلم که بهانه عطر نفس هایت را می گیرد ... کبوتر خیالم را رها می کنم تا آزادانه در آسمان آبی یاد عزیزت پر بگشاید ... آن‌‌ گاه دست های مهربان تو را می بینم که اشک از چشمان کودکی مادر گم‌ کرده می زداید و به نوازشی قلب کوچکش را آرامش می بخشد. تو را در اتاق پیرزنی تنها می یابم که تنها مونس اش گنجشککان گرسنه ای هستند که سالهاست از دستان رنجورش آب و دانه برچیده اند. یا هم صحبت مسافری غریب که زن و فرزند رها کرده، برای یافتن کار راهی دیار غربت شده و سنگ صبوری می طلبد تا درد دل باز گوید. کبوتر خیالم را رهسپار می کنم ... خدام تو را می بینم که عشق تو گرد همشان آورده و هر کدام در پُستی سبد سبد عشق پیشکش عابران خسته می کنند ... گوشه ای دور از جمعیت، سیدی بلند قامت می بینم که لبخند ملیحی، بر چهره گندمگونش نقش بسته و با مهربانی نظاره مان می کند ... اشک از دیده ام جاری می شود و بر گونه ام می غلتد ... به خود می آیم ... به ساعت می نگرم... ساعت قرار فرا رسیده است؛ و امروز سه شنبه است... سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاه مان دست خالی برگشت. اين سه شنبه به تاريخ بیست و پنجم بهمن ماه ۱۴۰۱، مصادف با ایام شهادت امام موسی کاظم علیه سلام، با پذیرایی سوپ شلغم، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب ،میز خدمات پزشکی و میز کودک و نوجوان از دیگر خدمات خادمین سه شنبه های مهدوی بود. ما را نگاهی از تو تمام است اگر کنی .... وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَيْرَهُ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... واپسین ساعات‌ ماه رحمت و مغفرت الهی در پیش است ... با هزاران درود و سلام بر ماه زیبای شعبان ... ماه وزیدن نسیم معطر به عطر گل های محمدی و نرگس ... با چشم های بارانی وداع می کنیم با ماه ریزش باران رحمت الهی ... ماه استجابت شکوفه های دعا‌ ... و چشم‌ می دوزیم به طلوع آفتاب ماه پیامبر رحمت ... ماهی سرشار از نشاط و زیبایی ... ماه لحظات ناب دلدادگی و سرمست شدن از میلاد ارباب بی همتای عالمیان، ماه منیر بنی هاشم و مرد سجاده های سبز نیایش که زینت عابدان است و پیشوای عارفان ... ولادت مؤذن خوش سیمای دشت‌ کربلا ... و زاد روز سراسر نور و سرور تو، حضرت عشق ... فرخنده روزی که خدا به سر و روی هستی رنگ عشق می پاشد ... و چلچله های غرلخوان گل نغمه امید در گوش جهانیان می سرایند ... در آخرین ساعات ماه رجب ... اشک حسرت از چشمان خیس برمی گیریم؛ به آستان پرودگار دست دعا بر می آوریم و برای آخرین بار نغمه " اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُك صَبْرَ الشَّاكرِينَ لَك ..." سر می دهیم باشد که خدا بر داغ هجران تو صبرمان عطا نماید ... و به "... واكفِنِي مَا أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيا والْآخِرَةِ ...ختم می کنیم و از او که مهربان ترین مهرورزان است تو را طلب می کنیم که غایت آرزو و سرمایه هر دو سرای مایی. سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه دوم اسفند ماه ۱۴۰۱، . کاش می شد که بیایی امسال نیمه ی این قمر شعبانی وَ اكْفِنِي مَا أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... نامتان که می آید چشم هایم وضو می گیرند ... نسیم یادتان که در جانم‌ می پیچید، شوره زار قلبم گلستان می شود ... آن‌گاه عشق شما از نو، همچون‌ پیچکی از قلبم جوانه میرند و در سرتاسر جانم می پیچد... چه سعادتمندم من... که کلبه کوچک قلبم‌ به عشق انوار الهی وجود نارنین شما، منور گشته، دردانه های ذات اقدس پروردگار ... در خجسته ایام‌ میلاد موفور السرورتان .... چشمهایم بارانی و لبهایم پر از خنده است ... عجیب یاد و نام شما با اشک و لبخند عجین است؛ سرداران‌ رشید دشت بلا ... بزرگتربن حسرت زندگی ام این است ... که مادر دهر تولد مرا به تأخیر انداخت؛ که نباشم تا در ظهر روز دهم، شمشیر به کف ... هزاران بار جان ناقابلم را در دفاع ار حرم رسول خدا پیشکش کنم؛ امروز که نور چشمانتان ... مهدی تان ... غریب و تنها ... ندای هل من ناصر سر داده است؛ می شود مرا برای یاری اش برگزینید تا سپر بلای وجود نازنینش گردم؟؟؟ سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه نهم اسفند ماه ۱۴۰۱، . ای خدا قسمت ما کن که به هنگام ظهور در رهش تحفه جان زا بنماییم نثار  اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِن الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ ِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... چه مبارک سحری در پیش است و چه فرخنده شبی ... شبی که در زیر طاق نصرتی از ستارگان ... در شکوفه بارانی از سلام و صلوات ... در هوایی آکنده از عطر نرگس گره خورده در عطر گلاب و اسپند ... ملائک ... کودکی را پیچیده در هاله ای از نور، از آسمان ها تا زمین مشایعت می نمایند ... کودکی که به یمن قدوم نازنینش بر شوره زار زمین باران از شکوفه های امید می بارد ... و از سر انگشتان مهربانش بر بام آسمان دنیا، رنگین کمان عشق و صلح نقش خواهد بست ... در راه است ... آنگه دلیل حال خوب این دنیای آشفته حال است. ای نفس ها به فدای کف نعلین شما.... اندکی تند قدم بردارید. سه شنبه ای موفور السرور از راه رسید ... قرار ما سه شنبه شانزدهم اسفند ماه ۱۴۰۱، مصادف با شب خجسته میلاد مسعود مهربان ارباب مان، مولا و سرورمان حضرت حجة بن الحسن العسکری علیه السلام . مبارک‌ باد و فرخنده، بساط عیش پاینده نسیم قدسی رحمت ز سمت سامرا آید وَ أتمِم نِعمَتَکَ بِتَقدیمِکَ إیّاهُ أمامَنا حَتّی تُورِدَنا جِنانَک ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... مثل هر سال ... با اولین نشانه های فرا رسیدن‌بهار ... باران های زودگذر ... رقص ابرهای کوچک شاد سوار بر باد ... و آواز پرستوهای از سفر بازگشته ... لاله های گلدان پشت پنجره، چشم از خواب زمستانی باز کرده و از دل خاک بیرون آمده اند ... لاله ها، فرزندان غیرت مند سرزمینم را در خاطرم مجسم میکند ... همان ها که دل به زیبایی های بهارهای گذرای دنیا نبستند ... از بهار عمر کوتاه شان گذشتند ... تا دنیا‌ را برای آمدن بهار جاودان روزگار زیبای آمدن تو مهیا کنند ... و روزی نه چندان‌ دور ... همان‌روز زیبایی که عطر دل انگیز تو، گل نرگس، سرتاسر گیتی را عطرآگین کند ... همچون لاله های در خا‌ک خفته ... دیگر بار خواهند رویید و به همراه تو باز خواهند گشت، تا دنیا تنها شاهد یک فصل باشد ... فصل شکوفه باران فرمانروایی تو ... سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه بیست و سوم اسفند ماه ۱۴۰۱، . او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد ... وَ أتمِم نِعمَتَکَ بِتَقدیمِکَ إیّاهُ أمامَنا حَتّی تُورِدَنا جِنانَک ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... چه سالی بشود امسال خدام شما .‌‌.. که آغاز بهارش به عطر دل انگیز یاد عزیز تو عجین گشته، حضرت عشق ... از دیرباز .. نزد پارسیان رسم است که در آغازین روز سال، نخست کوچکترها برای عرض ادب و شادباش به دست بوسی بزرگ خانواده شرفیاب می شوند ... بزرگ عالم، قربان قد و بالایتان ... و امروز سه شنبه ... مصادف با نوروز؛ برای‌ پای بوسی و خاکساری ... برای عرض ارادت و دلتنگی ... برای نوشیدن جرعه ای دیدار ... به شوق گرفتن عیدی ... مثل هر سه شنبه ی عاشقی، اما امیدوارتر از هر بار ... به سوی میعادگاه عاشقی مان پر می گشاییم ... می شود عیدی امسال مان، اذن دیدار ماه رویت باشد؟؟؟ سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه اول فروردین ماه ۱۴۰۲، . بهار هرکسی عید است و نوروز بهار عاشقان دیدار یاراست ...  وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... بهار امسال ستاره باران است به تقارن با بهار قرآن ... عزم عید دیدنی با تو می کنم ... سری افکنده دارم و قلبی امیدوار ... کوبه درب خانه ات را که طنین دلنشین آن نام زیبای مولایم علی است، بصدا در می آورم ... در باز است؛ در آستانه در به انتظار ایستاده ای... آغوش گشوده ای ... به رویم لبخند می زنی؛ با دست های مهربانت سرم را بالا می بری و اشک از گونه ام می زدایی .... از احوالم باخبری اما پای درد دلم می نشینی ... فنجانی چایِ نور پیش رویم می نهی ... شیرینی بخشش در دهانم می گذاری ... مشتی آجیل امید در دستانم می ریزی ... و گاه رفتن بعنوان عیدی، سبد سبد شکوفه استجابت در دامنم می ریزی. دَلال می کنم؛ حاجتی بزرگ دارم ... خریدار می شوی ... زبان می گشایم؛ اللّهمّ إنّا نرغب إليك في دولة كريمة... سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه هشتم فروردین ماه ۱۴۰۲، . ‌‏چه شود این رمضان نوبت دیدار شود؟؟؟ وَ أتمِم نِعمَتَکَ بِتَقدیمِکَ إیّاهُ أمامَنا حَتّی تُورِدَنا جِنانَک ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... سرمست از عطر مناجات در بوستان بهار قرآن ... بر سر خوان گسترده ضیافت الله جرعه جرعه نور سر کشیده ایم ... در آسمان غرق ستاره اش پرگشوده ایم و چند صباحی بیش نمانده تا به دیدار قرص ماه روی مولود کریم اش نائل شویم ... هم او که رمضان الکریم، کرامتش را وامدار قدوم نازنین اوست ... در آستانه فرخنده میلاد مسعود کریم آل طه، دخیل قنداقه اش می شویم و سائل کوی اش برای کرامتی بزرگ ... کافی است دست دراز کنیم و از آسمان کرامتش خوشه خوشه ستاره استجابت بچینیم در طلب دمیدن سپیده دمان ظهور حضرت یار .... سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه پانزدهم فروردین ماه ۱۴۰۲، . ‌‏ ما باید از کریم "ظهورت" طلب کنیم ورنه روا شده است از کرمش، باقیات ما یا محسنُ بحقِّ الحَسَن عَجِّل لِوَلِیکَ الفَرَج ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... "اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ"، آخرین کلام تو بود که اوراق کتاب زندگی ات سطر به سطر عمل به کلام خدا بود ... حضرتِ شأن نزول "وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً" ... قلب مهربانت، دیدن اشک یتیم را تاب نمی آورد ... و ما یتیمان آل احمدیم ... امشب پشت درب خانه ات دخیل التماس می شویم؛ کاسه چشمان مان پر از اشک است در فراق پدری که هزار و اندی سال است، از مصیبت هجران اش آب خوش از گلوی بشر پایین نرفته ... در این شب رقم خوردن تقدیر یک ساله ... چشم امیدمان به دست های نوازشگر توست، "فَأَمَّا ٱلۡيَتِيمَ فَلَا تَقۡهَرۡ" ... به قصورمان معترفیم و شرمسار، اما می دانیم یتیم نوازی و دست خالی از درگاهت‌ نمی رانی مان ... امشب از محبوب ات بخواه که در تقدیر امسال مان رقم بزند پایان روزهای جانکاه بی پدری ... سه شنبه ای غرق ماتم و اندوه از راه رسید ... قرار ما سه شنبه بیست و دوم فروردین ماه ۱۴۰۲، همزمان با شب شهادت مولی الموحدین، امیرالمومنین علی علیه السلام . ‌‏ دستی بکش به روی سر ما یتیم ها آقای ما یتیم نوازی عبادت است یا عالیُ بِحَقِّ علی عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... آرام آرام گاه بدرقه میهمانان ضیافت باشکوه ات فرا می رسد ... و تو، مهربان ترین مهربانان ... مثل هر سال بر درگاه می ایستی .. و دیگربار آغوش می گشایی ... گاه امدن کوله بارمان تهی بود ... خواب مان را عبادت قرار دادی و نفس هامان را تسبیح ... روح مان را به هم نشینی و هم صحبتی با خود در زلال مناجات های شبانگاه و نوشیدن کلام نورانی ات، شستشو دادی و تطهیر کردی ... و اینک در واپسین روزهای میزبانی ... خرمن خرمن دسته گل اجابت عطامان کردی ... و با انبوهی از دُر و گوهر کوله هامان را پرکرده ای تا سال جدید تقدیرات مان، به نورانیت آغاز شود ... بر روزهای شیرینی که بر ما گذشت حسرت می خوریم، اما ... می دانیم گرچه ماه رمضان طی شد، اما سفره کرامت تو برچیده نمی شود ... چشمان مان را به مروارید اشک زینت می بخشیم ... و از اعماق قلب های شکسته مان که سرای توست‌، تمنا می کنیم که قلب نازنین مهربات پدرمان را به مژده ظهور مسرور گردانی ... و ندا سر می دهیم که ... و افعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ وَ لا تـَفعَل بـِنا ما نـَحنُ أهلـُهُ یا أهلَ التـَّقوی وَ المَغفِرَة یا أرحَم الرّاحِمین. سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه بیست و نهم فروردین ماه ۱۴۰۲، . ‌‏خواهیم ز حق عیدی کل شیعیان را امر ظهور مهدی صاحب زمان را اَللّـهُمَّ اَعْطِهِ في نَفْسِهِ وَاُمَّتِهِ وَجَميعِ رَعِيَّتِهِ ما تُقِرُّ بِهِ عَيْنَهُ، وَتَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... از باغ های آبادشان نوشته بودند و از درخت های به ثمر نشسته ... از سربازان چشم به راه دوخته شان دم زده بودند و از شمشیرهای آماده برای یاری فرزند رسول خدا ... و مسلم‌، غریب و بی یاور ... بر بالای بام دار الاماره ... رو به شهر مکه زیر لب زمزمه می کرد ... کوفه میا حسین جان ... می دانی یوسف ... گاهی " آقا بیا آقا بیا "ها ... و "‌ العجل العجل" های دعای عهد ... مرا می ترسانند ... مباد روزی تو را بخوانیم و آرزو کنیم، اما ... از یاری نائبی که برایمان‌گمارده ای، غفلت بورزیم. سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه پنجم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲، . ‌‏خواندم دعای عهد و به امید یاری ات گفتم بیا که وعده ی من کوفیانه نیست وَ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ وَ الاجْتِهَادِ فِي طَاعَتِهِ ...  @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... روح تشنه ام در برهوت دنیا، در عوضِ آب، در پی سراب بود ... سرگشته و حیران بودم؛ درماندگی ام دیدی ... دست پیش آوردی و دستم گرفتی ... در آغوش امن ات پناهم دادی ... به نوازشی خستگی از روح و جانم زدودی ... و جرعه جرعه از شراب مهرت به من نوشاندی. تا چپ و راست کوره راه های دنیا‌ را نشانم دهی؛ تا از سقوط در قعر دره های جهل و گمراهی نجاتم بخشی ... در کلاس انتظارم نشاندی و خط به خط راه و رسم انتظار به من نمایاندی؛ شاگرد خوبی نبوده ام، میدانم ... انتظار را خوب مشق نکرده ام، معترفم ... اما حال که زمزمه محبت ات ... طفل گریزپایی همچو مرا هم به مکتب انتظارت کشانده؛ حال که لایق حضور در کلاس انتظارم‌ دانسته ای ... مردودم مپسند ... یاری ام کن تا سطر سطر کتاب انتظار در جانم نشیند؛ باشد که من نیز در شمار منتظران راستین ات در آیم. سه شنبه ای دیگر از راه می رسد ... قرار ما سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲، . ‌‏ ما مشقِ غمِ عشقِ تو را خوش ننوشتیم اما تو بکش خط به خطای همه ی ما وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... شب هنگام بود ... آنگاه که مشاهده دو گل از گلزار دیارش را در آزار تندباد نامردی دو ناجوانمرد برنتابید ... آراسته به سلاح غیرت‌ و راه و رسم پهلوانی، سینه سپر کرد در برابر ناجوانمردی ... و ستاره ای شد در آسمان غیرت و پهلوان‌منشی ... آقا جان ... شنیده ام که فرموده اید شرط تحقق امر ظهور شریف تان وفاداری است و همدلی ... و مگر همدلی جز این است ... که بر خود بپسندیم آنچه برای دیگران می پسندیم و بر دیگران روا مداریم آنچه برای خود ناپسند می انگاریم؟؟؟ مهربان ارباب ... می دانی که زیباترین آرزویم نفس کشیدن در ایام زیبای دولت کریمه توست ... می شود مرا نیز بر زیستن به شیوه پهلوانان، که جز همدلی با‌ خلق الله نیست، موفق بداری‌، باشد که من نیز لایق سربازی و جان فشانی در پای رکاب حضرت ات گردم؟؟؟ سه شنبه ای دیگر از راه می رسد ... قرار ما سه شنبه نوزدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲، . ‌‏بی شک به جان خود غم عشقت خریده اند آنان که تا همیشه جهان پهلوان شدند وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِه .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... شب بود و شهر مدینه مثل هر شب عطرآگین از عطر سجاده مناجات ات بود ... خیل ملائک برای نوشیدن موسیقی دلنواز یا رب یا رب ات، بر هم سبقت می گرفتند ... شب بود که دیگر بار سایه شوم هیزم به دست های سیاه دل، بر درب خانه ی پاره جگر رسول خدا پدیدار شد ... دیگر بار درب خانه ای در آتش سوخت ... دیگر بار دست حیدر به طناب جور بسته شد ... دیگر بار حرمت آل رسول در کوچه و بازار شکسته شد ... مولای من ... قلبم به درد می آید که چهار هزار شاگرد از سرچشمه زلال دانش ات نوشیدند و ... آن هنگام که دست بسته و پای برهنه ... بی عبا و عمامه ... در پی مرکب کوردلان بد دهان می دویدی، یاور نداشتی ... جانم بفدایت ... بیم دارم؛ مبادا من نیز که داعیه عشق و‌ محبت فرزندت دارم ... من که سودای یاری جگر گوشه ات در سر می پرورانم ... روزی آخرین امانت پیامبر را تنها گذارم ... آقا جان ... به دعایت محتاجم و چشم امید به یاری ات دوخته ام ... دستم بگیر و از من یاری تنوری بساز که جز به رضایت او نیاندیشم و جز بر اوامرش گردن ننهم. سه شنبه ای غمبار از راه می رسد ... قرار ما سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲، مصادف با سالروز شهادت جانسوز قرآن ناطق امام جعفر صادق علیه السلام، . ‌‏ای کاش که با نگاه تو آقا جان ... یک شیعه واقعی و صادق گردیم رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... گرامی دخت امامی عظیم الشأن بودی و خواهر امامی واجب التعظیم ... امامان بعد از علی بن‌موسی الرضا با افتخار عمه ات می خوانند، اما ... در عظمت جایگاه رفیعت همین بس که پدر در برابرت تمام قد می ایستاد و "فداها ابوها" در گوشت زمزمه میکرد ... امامی رئوف به گاه زیارت ان "اشفعی لی فی الجنة" می سرود ... حرم امن ات را حرم اهل بیت علیهم السلام می خوانند و زیارت بارگاه ملکوتی ات را هم سنگ زیارت سرور زنان اهل عالم ... و این‌نیست مگر بواسطه سرسپردگی ات در برابر امام زمانت ... بانوی ایران زمین ... می دانم که مسیر ورود به خیمه سبز موعود آخر الزمان از بارگاه ملکوتی شما می گذرد ... و می دانی که آرزوی خدمت در رکابش زیباترین رؤیای من است ... کرم نما و مرا نیز در زمره جان نثاران در پیشگاه حضرتش برشمار، کریمه آل الله ... سه شنبه ای دیگر از راه می رسد ... قرار ما سه شنبه دوم خرداد ماه ۱۴۰۲، همزمان با ایام ولادت کریمه اهل بیت، حضرت‌ معصومه سلام الله علیها . دختر حضرت‌ موسی دل ما را دریاب ... ‌‏ وَ اجْعَلْنِي مِن الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... پاهایم سست شده ... قلبم همجو پرنده ای کوچک که به قصد رهایی، خود را به در و دیوار قفس می کوبد، به قفس سینه می کوبد... هلال لبخند بر لبم نقش می بندد و باران اشک مجالم نمی دهد ... دست ادب بر سینه می گذارم ... سر‌ را به نشانه احترام خم می کنم و بی اختیار زیر لب زمزمه می کنم ... شااااه پناهم بده خسته‌ راه آمدم آاااه نگاهم مکن غرق گناه آمدم سر را بلند میکنم ... مثل همیشه پرچم سبز روی گنبد طلا در دستان باد به رقص در می آید و برایم دست تکان‌ می دهد ... به یکباره هر چه غم و غصه از دلم‌ رخت بر می بندد و پاهایم‌ جان می گیرند ... گویی ریسمانی از جنس عشق مرا به سوی تو می کشاند ... دیگر دل در دلم‌ نیست ... دیگر راه‌ نمی روم، به پرواز در می آیم ... چرخی به دور گنبد طلا میزنم و جلوی ایوان طلا فرود می آیم ... کتاب دعا را می گشایم ... بسم الله و با الله .. پای راستم سردی سنگهای مرمر کف حرم‌ را می بوسد ... بر میگردم ... خم‌ می شوم و بر آستانه در بوسه ای می نشانم ... چند قدمی که بر میدارم، میخکوب می شوم ... چشمان آهوی دلم معصومانه به ضریحت چشم می دوزد ... باران اشک امانم نمی دهد ... باور نمی کنم ... این منم؟!!! با کوله بار سنگین گناه ... بارگاه حضرت سلطان !!! همچو قطره ای ناچیز خود را بدست دریای مواج خیل زائرانی که برای بوسه زدن بر ضریحت سر از پای نمی شناسند می سپارم. پیمانی را که با تو بسته ام به یاد می آورم؛ که تنها خواسته ام در پیشگاه امام رئوف این باشد ... اَللّهُمَّ بِحَقِّ ثامُِن الحُجَج عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج سه شنبه ای غرق نور و سرور از راه می رسد ... قرار ما سه شنبه نهم خرداد ماه ۱۴۰۲، همزمان با شب میلاد سلطان سریر ارتضا، آقا علی بن موسی الرضا سلام الله علیهما . ‌‏آقا تو دعا کن که بیاید مهدی .... اَللّهُمَّ بِحَقِّ ثامُِن الحُجَج عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج .... @seshanbemahdavi