10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ اشکهای بانکیپور، نماینده اصفهان و عضو شورای انقلاب فرهنگی در حسرت از دست دادن شهید رئیسی کاش دوستان سید ابراهیم شهید از درد و غمهایش میگفتند🤔 که چرا لابی های مجلس مانع کار سید ابراهیم میشدند چرااااا؟ نمیخواستند تورم مهار شود.
چرا در طرح کالابرگ سنگ اندازی میکردند؟
چرااا در مبارزه با مفاسد کلااان بانکهای خصوصی سنگ اندازی میکنند؟
چرااا مافیای سرمایه سالار مجلس مانع لغو معافیت ها از اَبَر شرکتها میشدند واقعااا؟ چرااااااا ‼️؟
چراااا رییس جمهور تمنای شهادت کرد سخنان دردآمیز ایشان در اخرین جلسه دولت ریشه در کجا دارد؟🥺🥺🥺
آنان همچنان در صف اول قدرت ، اینان همچنان در سکوت غمبار و سید💚 ابراهیم شهید❤️🔥 هم در کنار خداااا🌷
چراااا بنا برینست عمق نفوذ نفاق بر ملا نشود.
#مافیای_مجلس
#شهید_مظلوم_جمهور
#خیانت_یا_خدمت
#رفیق_خدا_شهید_خلق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
39.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: بعد از شهادت رئیسجمهور همه از خدمات و تلاشهای او حرف زدند و من دلم برای رئیسی سوخت
اینها در زمان حیات او یک کلمه حاضر نبودند این حرفها را بگویند.
#رحلتامام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
▪️ آرایش های ماهواره ای
🔹سؤال:👇
انجام آرایش های جدید و آموزش های آنها که توسط کانال های ماهواره ای تبلیغ و ترویج می شود، توسط آرایشگران مردانه یا زنانه شرعاً چه حکمی
دارد؟
✅پاسخ:👇
فی نفسه مانعی ندارد ولی چنانچه منجر به ترویج فرهنگ منحط و معاند غربی می شود، جایز نیست و همچنین اگر آرایشگر برای استفاده حرام او را آرایش کند عملش و اجرتی که می گیرد، حرام است. اما اگر برای استفاده حرام آرایش نکند، اشکال ندارد.
#احکام
#احکام_شرعی
#احکام_فرهنگی_اجتماعی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_دوم🎬: روح الله که انگار از چیزی گیج بود، سری تکان داد، کیف دستش را روی
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_سوم🎬:
فاطمه دو دستش را بالا برد و می خواست بر سرش بکوبد که روح الله متوجه نیتش شد، فوری جلو آمد و دستهای سرد فاطمه را در دست گرفت و گفت: این کارا چی هستن می کنی؟! مگه چه اتفاقی افتاده؟!
فاطمه دندانی به هم سایید و گفت: یعنی به نظرت اتفاقی نیافتده؟! اومدی میگی برام هوو آوردی...تازه اونم کی؟! شراره؟!!!! زن داداش مرحومت...زن محمد ،داداش کوچکت که خودش را کشت و تو هم با افتخار رفتی اونو گرفتی؟ مگه نمی دونستی من و شراره مثل دو تا خواهر میمونیم؟! آخه چطور باور کنم...شراره؟! آخه من چی کم برات گذاشتم؟! تو یه روحانی هستی و منم طلبه، میدونم که وظایفی را که دین مشخص کرده برای یه زن چی هست و همه را یک به یک انجام دادم، نکنه تو یک زن افسار گسیخته و برهنه و بی حجاب مثل شراره می خواستی و من نمی دونستم؟! نکنه دوست داشتی منم مثل شراره چادر از سر بندازم و با هفتاد قلم آرایش توی کوچه و خیابون راه بیافتم و دل مردهای شهر را بلرزونم؟!...اگه همچی می خواستی چرا زودتر نگفتی؟! چرا گذاشتی کار به اینجا بکشه و بعد ناباورانه فریاد زد: روح الله! واقعا شراره را عقدش کردی؟!
روح الله سرش را پایین انداخت ، همانطور که به سمت صندلی جلوی دراور میرفت تا کت را برداره گفت: آره پنجاه ساله صیغه اش کردم...
فاطمه سرش را روی دستهایش گذاشت و های های گریه می کرد.
روح الله از اتاق بیرون آمد و حسین و عباس و زینب را دید که پشت در با چشمانی گریان چمپاتمه زده اند.
بی توجه و بدون حرف به طرف در ساختمان رفت.
صدای بسته شدن در هال که بلند شد، فاطمه از جا برخواست...باید کاری می کرد، دوست داشت از ته سرش جیغ و داد بزند ، اما چون توی خانه سازمانی بود و میدانست که همسایه ها همه از کارمندان زیر دست شوهرش هستند ، باز هم حجب وحیا به خرج داد و راضی نشد آبروی همسرش جلوی همکارها و زیر دست هاش برود.
فاطمه گوشی به دست ، مثل مرغ سرکنده ، طول و عرض اتاق را می پیمود، شماره خواهرش زهرا را گرفت تا باهاش حرف بزنه شاید آروم بشود،اما هر چی زنگ می خورد زهرا گوشی را بر نمی داشت.
ناخوداگاه دستش رفت روی اسم صدیقه، صدیقه یکی از طلبه هایی بود که روح الله با همسرش رفاقت داشت و فاطمه هم رفیق گرمابه و گلستان صدیقه شد،اما الان اونا قم بودند و فاطمه و همسرش هم تبریز...
صدیقه با دومین زنگ گوشی را برداشت: سلام عزیززززم، آفتاب از کدوم طرف سر زده...
صدای هق هق فاطمه بلند شد و صدیقه ادامه حرفش را خورد...
فاطمه گریه کرد و گریه....چند دقیقه ای که گذشت صدای محزون صدیقه توی گوشی پیچید: چی شده فاطمه جان؟! چرا گریه می کنی عزیز دلم؟ بگو دارم از بغض خفه میشم...
فاطمه تمام نیرویش را جمع کرد و با صدای کم جانی گفت: روح الله...روح الله
صدیقه با بی تابی گفت: خدا مرگم بده همسرت طوریش شده؟
فاطمه دوباره تلاشش را کرد: روح الله زن گرفته و دوباره زد زیر گریه...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
جزء ۸ ✨
🏴هدیه به روح بلند و ملکوتی حضرت امام خمینی رحمت الله علیه و شهدای ۱۵ خرداد
اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
🌹🌹🌹🌹
┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓
📌به ما بپیوندید 👇👇
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 پانزده خرداد در عین حالی که مصیبت بود
📌 لکن مبارک بود برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی و آن استقلال کشور و آزادی برای همه مملکت.
♦️ویژه #قیام_پانزده_خرداد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc