eitaa logo
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
355 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
37 فایل
💎 ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان بابلسر 🌱 احیای واجب فراموش شده 💥 مطالبه گری و گره گشایی 💥 دریافت گزارشات و مستندات مردمی 💥 پیگیری تخلفات ادارات و اصناف تا حصول نتیجه قانونی 🆔 @amrbemaruf_bbs 01135332465 ‏‪‏ ☎ 📲 09927304406
مشاهده در ایتا
دانلود
جزء ۸ ✨ 💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨ نورانیت چشم و دل و قلبمان را افزون کنیم 🤲🏻اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وال‌محمدوعجل‌فرجهم 🌹🌹🌹🌹 ┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓ 📌به ما بپیوندید 👇👇 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc ┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید توحید رو اینطوری بفهمی تا بتونی دنیا رو تکون بدی رضوان الله علیه یا سید روح الله ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
💠جلسه شورای فرهنگ عمومی در سال ۱۴۰۳ ✅به ریاست امام جمعه محترم و با حضور مسئولین و فعالان فرهنگی شهرستان ✓به منظور ۱- بحث و تبادل نظر پیرامون بزرگداشت عید بزرگ غدیر ۲- اهمیت اجرای طرح جوانی جمعیت در بابلسر ۳- ساماندهی سواحل و ضرورت اجرای برنامه‌های فرهنگی هنری در سواحل 🗓 پنجشنبه ۱۴٠۲/٠۳/۲۴ ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 📌به ما بپیوندید 👇 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc ┗━━━🍃🌹🍃━━━┛
▪️دندانِ طلا ‌ 🔹سؤال:👇 حکم استفاده از طلا جهت دندان برای مردان بیان فرمائید؟ ✅پاسخ:👇 استفاده از طلا در جراحی استخوان و دندان‌سازی برای مردان اشکال ندارد و موجب بطلان نماز نمی‌شود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_دهم🎬: فاطمه گوشی را از جیبش درآورد و با دیدن اسم روح الله دوباره اشکها
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: فاطمه گوشی را روی بلندگو گذاشت که صدای گستاخانه شراره در فضا پیچید: بفرمایید امرتون؟! ببین ضعیفه اگر روح الله سفارش نمی کرد، هرگز تماست را جواب نمیدادم. فاطمه که اصلا انتظار همچی برخوردی را از شراره که کلی ادعای دوستی و حتی خواهری می کرد نداشت، با تعجب گفت: واقعا خودتی شراره؟! صدای خنده کریهی از پشت گوشی بلند شد: نه پس روحمه...بگو بینم چکار داری، من وقت کل کل کردن با تو را ندارم. فاطمه آب دهنش را به سختی قورت داد و‌گفت: شراره چرا بازندگی من این کار کردی؟! من چه بدی در حق تو کردم؟ این بود جواب تمام خوبی هایی که برات کردم؟! من کم جلوی فتانه و پدر روح الله به خاطر دفاع از تو حرف بد شنیدم و طرد شدم و... شراره پرید وسط حرف فاطمه و گفت: اولا من با زندگی تو کاری نکردم، راه زندگی خودم را انتخاب کردم، بعدم می خواستی طرف منو نگیری جلو فتانه و شوهرش بد نشی مگه من بهت گفتم طرفداریم را بکن؟ بعدم خانم خانما من نیومدم که برم،اومدم بمونم در کنار عشقم روح الله و اگر تو خوش نداری،راه باز هست بفرماااا، از این گذشته روح الله تو رو دوست نداره، تو زنی نیستی که بتونی روح الله را جذب کنی، ازدواجتون با عشق شروع نشده که....تو انتخاب حوزه بودی نه انتخاب روح الله و تو‌ نتونستی توی این همه سال زندگی دل شوهرت را به دست بیاری، تقصیر من نیست که روح الله عاشقم شده... هر حرف شراره گویی پتک محکمی بود که بر سر فاطمه فرود می آمد، دنیا دور سرش می چرخید و صدای شراره در سرش اکو میشد: روح الله عاشق من شده... زینب که حال و روز مادرش را دید، گوشی را از دست مادر کشید و تماس را قطع کرد و گفت: مامان، تو مجبور نیستی با این عفریته حرف بزنی... دیگه من به زن عمو شراره نمی گم زن عمو...میگم عفریته... فاطمه نگاهی به مادرش انداخت و میدانست مامان مریم الان لب باز کند، باران شماتت باریدن میگیرد، پس از جا بلند شد و گفت: نه اینجور نمیشه، باید برم پیش پدر بزرگ و مادربزرگ شراره، اونا عمو و زن عموی روح الله هستن، پس مطمئنا بد ما را نمی خوان و میتونن یه زهرچشمی از نوه شون بگیرن... هیچ کس حرفی نزد، فاطمه که هنوز عرق آمدنش خشک نشده بود، چادر به سر کرد، چون منزل پدر بزرگ شراره توی قم بود، باید زودتر میرفت،شاید انها میتوانستند، کاری کنند. زینب در عین اینکه سن زیادی نداشت و دختری بی نهایت خجالتی بود، اما الان نگران مادر و آینده خود و زندگیشون بود، چندین بار طول و عرض هال را پیمود و بعد نگاهی به ساعتی که بر دیوار میخکوب شده بود انداخت، بیش ازیک ساعت از رفتن مادر می گذشت... با صدای زنگ در به خود آمد و خیلی زودتر از حسین و عباس و مادربزرگش، خود را به آیفون رساند و دکمه باز شدن را فشار داد. فاطمه با لبخندی بر لب وارد هال شد، زینب جلو دوید و با استرسی در صدایش گفت: چی شد مامان؟! فاطمه دستی به گونهٔ زینب کشید و گفت: برو وسایل خودت و بچه ها را جم‌و جور کن میریم خونه خودمون، فردا که جمعه هست، قراره بابات بیاد دنبالمون بریم تبریز، مامان بزرگ و پدر بزرگ شراره قول دادن که طلاق شراره را بگیرن... مامان مریم از توی آشپزخانه شاهد صحبت آنها بود با تعجب رو به فاطمه گفت: یعنی به همین راحتی قبول کردن که شراره همچی کاری کرده،یعنی خبر داشتن؟! فاطمه چادرش را از سرش در آورد،به سمت مبل کرم رنگ تک نفره روبه روی آشپزخانه رفت،روی ان نشست و گفت: نه باورشون نمی شد که...همونجا زنگ زدن مادر شراره، مادر شراره هم کلی لیچار بارم کرد که دروغه و فلان و بعد دیگه خود شراره اومد پشت خط و یه جورایی لو رفت و بعدم شراره از پشت گوشی منو تهدید کرد که آبروم را بردی و... آخرشم پدربزرگ شراره قول داد،توی همین هفته بدون سرو صدا این دوتا از هم جدا بشن.. زینب که انگار روی هوا راه میرفت گفت: خدا را شکر...مامان ما حاضریم بریم.. و این جمع پاک و ساده فکر می کردند به همین راحتی همه چیز درست میشود. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء ۸ ✨ 💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨ نورانیت چشم و دل و قلبمان را افزون کنیم 🤲🏻اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وال‌محمدوعجل‌فرجهم 🌹🌹🌹🌹 ┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓ 📌به ما بپیوندید 👇👇 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc ┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت شکافنده علوم امام محمد باقر علیه‌السلام تسلیت باد!🌹 🔵 ابوبصیر، نابینای بینا 🔸 روزی حضرت باقر علیه‌السلام با بعضی از اصحاب در مسجد مدینه نشسته بودند. حضرت عملی را انجام دادند که ممکن است شما تعجب کنید، ولی تعجب نکنید که این را خیلی از شیعیان کوچکشان هم دارند (من سراغ دارم). 🔸حضرت به آنهایی که آنجا بودند فرمود که من الآن اینجا همین‌طور که نشسته‌ام مخفی می‌شوم، هرکسی که می‌آید از او سراغ مرا بگیرید، ببینید چه جواب می‌دهد؟ افرادی آمدند و اینها می‌پرسیدند: از ابی ‏جعفر سراغی داری؟ می‌گفتند: نه (امام نشسته بود و آنها نمی‌‏دیدند). 🔸 ابوبصیر کور وارد شد. حضرت اشاره کرد، فرمود: از این بپرسید. گفتند: ابوبصیر! از ابی‏‌جعفر خبری داری؟ گفت: پس این خورشید تابان چیست که اینجا نشسته؟! 🔸 این، مقام انسان را نشان می‌دهد که در او حس‌هایی وجود دارد که اگر آنها را تربیت کند، چیزهایی را می‌بیند که هیچ بینای ظاهری آن چیزها را نمی‌بیند. 📗 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج۴، ص۱۹۲ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc