eitaa logo
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
354 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
37 فایل
💎 ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان بابلسر 🌱 احیای واجب فراموش شده 💥 مطالبه گری و گره گشایی 💥 دریافت گزارشات و مستندات مردمی 💥 پیگیری تخلفات ادارات و اصناف تا حصول نتیجه قانونی 🆔 @amrbemaruf_bbs 01135332465 ‏‪‏ ☎ 📲 09927304406
مشاهده در ایتا
دانلود
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_پنجاه_یک 🎬: بالاخره بعد از گذشت ساعتی محمود و روح الله به روستا رسیدند
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: روح الله بیل به دست از این ور به آن ور می رفت و مانند رباتی که قشنگ میداند چه کند، تند تند کار میکرد و اصلا حواسش به گذشت زمان نبود، راه آب درختان سیب را باز کرد که ناگهان با صدایی از پشت سرش به خود امد: به به روح الله جان، رسیدن به خیر، چه شده که اینورا پیدات شده؟! روح الله به پشت سرش برگشت و با دیدن عمو، دست از کار کشید و گفت: سلام عمو، ببخشید متوجه اومدنتون نشدم، اینقدر سرگرم کار بودم که... عمو سری تکان داد و‌گفت: آره دیدم، از وقتی رفتی نه تنها این باغ که باغ مادربزرگت هم از رونق افتاده تو واقعا نعمتی بودی و ما نمی دونستیم هااا و بعد کمی جلوتر آمد، شانه های مردانه روح الله را در دست گرفت و ادامه داد: حالا چی شد برگشتی؟ نکنه اون هنرنمایی بابات باعث شده فتانه به دست و پا بیافته و تو رو بکشونه اینجا تا محمود به مقصودش نرسه و فتانه را طلاق نده هااا.. روح الله با تعجب خیره به عمو شد ، یعنی از چه هنرنمایی حرف میزد؟ البته عمو با متلک میگفت هنرنمایی، حتما یه اتفاقی افتاده،پس گلوش را صاف کرد و گفت: مگه بابا محمود چه کرده؟ فتانه که سکته کرده و الانم طبق گفته بابام، نادم و پشیمون هست، برای همین دنبال من اومدن.. عمو قهقه ای زد و با دست به پشت روح الله زد و گفت: حالا زوده، بزرگ بشی میفهمی هنرنمایی چی چی هست و بعد انگار میخواست راز مهمی بگه، سرش را به گوش روح الله نزدیک کرد و آرام تو گوشش گفت: ببین عمو، من خیرخواه تو هستم، از من میشنوی به حرف فتانه گوش نکن و لقمه ای را که برات گرفته، بنداز دور، فتانه همانطور که برا عاطفه نقشه داشت و سیاه بختش کرد، برا تو هم نقشه داره، اون زن چشم دیدن شما دو تا را نداره اینو تو گوشت فرو کن و گول ظاهرش را نخوری هااا روح الله که هر لحظه تعجبش بیشتر میشد گفت: یعنی چه؟! چه لقمه ای؟ من در جریان نیستم تازه یک ساعت نیست که رسیدم روستا عمو شکوفه ای از درخت پیش رویش چید و گفت: پس همونه، تازه رسیدی، امشب بعد از اتمام کارت نرو خونه خودتون،بیا پیش مادربزرگ تا خوب برات بگه چه آشی برات پختن.. روح الله که انگار بچه ای سمج شده بود گفت:نزدیک غروب هست،بیا با هم قدم زنان بریم خونه مادربزرگ که فردا طرف صب برم باغ مادربزرگ و همین الانم بگو‌چی هست که من بی خبرم؟! عمو سری تکان داد و مناظر شد روح الله آبی به دست و روش بزنه، روح الله به طرف جوی باریک آب رفت و مشتی آب به صورتش زد و از جا بلند شد و با عمو از در باغ بیرون رفتند. عمو همانطور که اطراف را از نظر میگذراند گفت: حقیقتش قبل از اومدن تو بین فتانه و محمود شکراب شده و محمود برای اینکه فتانه را از سر راهش برداره شرط کرده که تو رو برگردونه و چون میدونست فتانه به خون تو تشنه هست همچی شرطی گذاشت که فتانه پا پس بکشه و تمااام..اما فتانه خیلی زیرک تر از اونه که میدان را خالی کنه، به پدرت قول داد تو را برگردونه و برات زن بگیره، تازه یکی از اقوام خودش هم برات در نظر گرفته، از من میشنوی عمو به طرف قوم و خویشا فتانه نری که اینا یک مشت بی فرهنگ و بی بوته هستن و بدبخت میشی بدبختتتت...اگرم خواستی زن بگیری اصلا آشنا نگیر برو یه غریبه را بگیر، اصلا یکی بگیر که مثل خودت درس دین خونده باشه...بد میگم؟! روح الله که کلا مغزش هنگ کرده بود و گیج شده بود و هزاران سوال در ذهنش پیچ و تاب می خورد و با خود می گفت یعنی بابام چه کرده؟! یعنی فتانه به چه قیمتی حاضر شده که من برگردم و برام زن بگیره! یعنی و....همانطور که غرق افکارش بود، بی صدا در کنار عمو قدم برمیداشت تا به خانه مادربزرگ رسیدند... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء ۱۱✨ 💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨ 🏴 هدیه به روح شهدای راه آزادی قدس و شهید حاج اسماعیل هنیه، شهید فؤاد شکر(حاج محسن) و شهید میلاد بیدی اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وال‌محمدوعجل‌فرجهم 🌹🌹🌹🌹 ┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓ 📌به ما بپیوندید 👇👇 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc ┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
. 📝 ، نمایشگاه انحطاط اخلاقی غرب 🔻اساسا فلسفه جدا کردن مسابقات ورزشی زنان و مردان، نه رعایت عفت که جلوگیری از یک طرفه شدن مسابقات و باخت حتمی زنان به دلیل بالاتر بودن قدرت بدنی مردان بوده است. 🔸حتی در بعضی رشته ها از برخی ورزشکاران زن آزمایشات هورمونی گرفته می شد تا اگر هورمون های مردانه آن ها بیش از حد متعارف باشد از حضورشان در مسابقات جلوگیری کنند!! 🔺اما امسال انحرافات شدید تمدن غرب در مسائل جنسی وارد بازی های هم شده و به بهانه واهی آزادی انتخاب جنسیت، این دو مرد توانسته اند با معرفی خود به عنوان زن وارد مسابقات بوکس زنان شده و رقبای خود را به آسانی یکی پس از دیگری حذف کنند تا برای اولین بار در فینال مسابقات بوکس زنان شاهد حضور دو ورزشکار مرد باشیم !!! ✍ "قاسم اکبری" ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 حضور زنان در جامعه ✅ تهیه شده در ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان رضوی 🆔 @setadeabm_bbs
🛑سرکار خانم مبینا اسماعیلی (حفظکم الله) 🔻 نخبه‌ی قرآنی منطقه‌ی پدافند هوایی شمال؛ تلاش و کوشش شبانه روزی شما قابل تحسین و قدردانی است؛ لذا کسب مقام "دوم کشوری رشته‌ی ترتیل" قرآن کریم خواهران بالای ۱۴ سال را در مسابقات سراسری قرآن نیروی پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را به خانواده‌ی محترم و جامعه‌ی قرآنی پدافند هوایی شمال و بابلسر، تبریک و تهنیت عرض می‌نماییم.🔻 روابط‌عمومی‌ستادامربه‌معروف‌شهرستان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_پنجاه_دوم🎬: روح الله بیل به دست از این ور به آن ور می رفت و مانند رباتی
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: یک شب از ورود دوباره روح الله به روستا میگذشت، یک شبی که داخل خانه مادربزرگ به صبح رسانده بود و مادربزرگ هم حرفهای عمو را تکرار کرده بود، اما چیز مبهمی در حرفهای عمو و مادربزرگ بود،شاید رازی که روح الله نباید الان میفهمید، اما هر چه بود، وجود داشت،روح الله هم تجسس زیادی نکرده بود، چون معتقد بود ماه پشت ابر نمی ماند و اگر اتفاقی افتاده که به او هم مربوط است، بالاخره رو میشود. روح الله آخرین شاخهٔ خشک درخت گیلاس هم جدا کرد، عرقی را به پیشانی اش نشسته بود پاک کرد که از پشت سر صدای مادربزرگ درگوشش پیچید: خدا خیرت بده مادر، از وقتی رفتی هیچ کس به این باغ منِ پیرزن نرسیده، وقتی بودی قدر تو رو نمی دونستم و وقتی رفتی، تازه فهمیدم چه نعمتی از دست دادم، پسر گلم! بیا یه چایی بخور و قول بده حالا که شکر خدا دوباره برگشتی، خودت به باغ منم برسی، اصلا روح الله دستت خیلی سبز و بابرکت هست، انگار تمام برکت این باغ و اون باغ خودت توی بودن و وجود خودت هست مادر.. روح الله به طرف مادربزرگ که حصیری رنگ و رو رفته را زیر درخت بید پهن کرده بود و بساط چای اش به راه بود رفت، همانطور که چای را از دست مادربزرگ میگرفت گفت: چشم ننه جان، خودم نوکرتم و به باغت میرسم، الانم زودتری برم، دیدی دیشب بابام اومد گفت برا نهار منتظرم هستند و هرچی گفتم با این وضع فتانه نمی خواد، قبول نکرد. مادربزرگ دستی به تنه درخت گرفت و با یک یاعلی از جا بلند شد و گفت: باشه پس حصیر را جمع کن بزار تو اتاق گِلی ته باغ و بعد برو.. مجید در خانه را باز کرد و روح الله همانطور که دستی به سر او میکشید، لبخندی زد و گفت: ببینم زبونت را موش خورده که حرف بلد نیستی با داداشت بزنی؟! مجید با تندی نگاهی به روح الله کرد و دست روح الله را به شدت کنار زد و گفت: به من دست نزن نره غول... روح الله نفسش را محکم بیرون داد و چیزی نگفت و وارد ساختمان شدند، بوی برنج ایرانی و خورش قورمه سبزی که او عاشقش بود در بینی اش پیچید. روح الله ناخوداگاه به سمت آشپزخانه رفت، وارد آشپزخانه شد با اینکه آشپزخانه تغییرات زیادی کرده بود و میز نهارخوری و با صندلی های چوبی قهوه ای در وسط بود اما چیز دیگری توجه او را به خود جلب کرد، فتانه مثل بره آهویی سالم و قبراق ازاینور به آنور می رفت و بساط ناهار را فراهم میکرد و اصلا متوجه ورود روح الله نشده بود. روح الله همانطور که با تعجب فتانه را نگاه می کرد گفت:س...سلام، میبینم که کلا خوب شدین، نکنه همه اش دروغ بود؟! فتانه که تازه متوجه روح الله شده بود، اوخ کرد و انگشت دستش را تکان داد و گفت: وای بریدمش...بعد با لبخندی کج و‌کوله ادامه داد: سلام پسرم، نه هیچی الکی نبود، اما انگار قدم تو شفا بود، باورت میشه از دیروز که تو اومدی انگار قدمت خیر بود، تمام کسالاتم به یک باره بعد از چند ماه علیلی برطرف شد و بعد به سمت چایی ساز رفت و همانطور که چای میریخت ادامه داد: بیا یه چای بخور الان نهار آماده میشه و بابات هم میرسه.. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
⬜ پرسش های احکام ❓پرسش: حکم تکرار اذکار نماز (سهواً، احتیاطاً یا از روی وسواس) چیست؟ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✅ پاسخ: آیت‌الله خامنه‌ای: تکرار اذکار نماز حتی اگر از روی وسواس باشد موجب بطلان نماز نیست (غیر از تکبیرةالاحرام که صورتهای مختلفی دارد) البته اگر تکرار ذکر به حدی برسد که موالات و یا صورت نماز را به هم بزند، موجب بطلان نماز می‌شود. آیت‌الله مکارم: هرگاه در آيه و يا ذكرى از نماز شك كند بايد آن را تكرار كند تا صحيح بگويد، امّا اگر به حدّ وسواس برسد بايد اعتنا نكند و اگر اعتنا كند نمازش اشكال دارد و بنابر احتياط واجب بايد دوباره بخواند. آیت‌الله سیستانی: هر گاه بعد از تمام شدن آیه یا کلمه ای، شک کند که آن آیه یا کلمه را درست گفته یا نه، مثلًا شک کند که قُلْ هُوَ الُله اَحَد را درست گفته یا نه، می‌تواند به شک خود اعتنا نکند؛ ولی اگر آن آیه یا کلمه را احتیاطاً دوباره به طور صحیح بگوید، اشکال ندارد و اگر چند مرتبه هم شک کند، می‌تواند چند بار بگوید؛ ولی اگر به حدّ وسواس برسد، در وسعت وقت نماز، بهتر است تکرار نکند و در وقت کم که تکرار، موجب شود قسمتی از نماز بعد از وقت خوانده شود، جایز نیست. شایان ذکر است، تکرار سلام‌های نماز احکام خاصّی دارد که در مسألۀ ۱۴۴۲ ذکر شده است. ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 📚 منابع: استفتائات سایت رهبر معطم انقلاب، توضیح المسائل جامع آیت‌الله سیستانی، م ۱۲٠۸،توضیح المسائل آیت‌الله مکارم شیرازی م ۹۲۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs