eitaa logo
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
364 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
936 ویدیو
16 فایل
💎 ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان بابلسر 🌱 احیای واجب فراموش شده 💥 مطالبه گری و گره گشایی 💥 دریافت گزارشات و مستندات مردمی 💥 پیگیری تخلفات ادارات و اصناف تا حصول نتیجه قانونی 🆔 @amrbemaruf_bbs 01135332465 ‏‪‏ ☎ 📲 09927304406
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ تذکر شما به من یک هدیه است 🔹 تهیه شده توسط ستاد امر به معروف البرز https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
▪️مصرف خوراکی‌های وارداتی 🔹سؤال:👇 آیا فرآورده‌های غیرگوشتی مانند شکلات، آدامس و بیسکویت که از کشورهای خارجی وارد کشور می‌شود، حلال است؟ ✅پاسخ:👇 حلال است، مگر اطمینان داشته باشید از مواد نجس یا حرام ساخته شده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رحلت یا شهادت ؟ 🟢 بکاربردن کلمه رحلت برای حضرت پیامبر باعث شده اکثر مردم مرگ ایشان رو طبیعی تلقی کنن. یکی از ابعاد مظلومیت حضرت که تا به امروز ادامه داره، مقام شهادته که اسناد موجود در منابع مورد قبول شیعه و سنی جای هیچ شک و تردیدی در حقانیتش باقی نمیذارن. با این حال متأسفانه به‌کاربردن مستمر کلمه رحلت برای ایشان باعث شده اکثر مردم مرگ ایشان رو طبیعی تلقی کنن و از شنیدن عنوان شهادت تعجب کنن. شهادت پیامبر (ص) در قرآن خداوند متعال در قرآن کریم امکان شهادت رو برای پیامبرش بیان کرده تا مبادا کسی فکر کنه که به شهید شدن پیامبر محاله؛ «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ؛ (سوره آل‌عمران آیه ۱۴۴) محمد (صلّی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند، آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی‌گردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید کرد؟)» شهادت پیامبر (ص) در منایع شیعه در منابع شیعه هم تلویحاً و هم به صراحت به شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اشاره شده: در کفایه الاثر و اثبات الهداه آمده: امام مجتبی پس از شهادت امیرالمومنین علیهما السلام در ضمن خطبه‌ای غرّا فرمودند: «پیامبر اکرم (ص) به من خبر داده که امامت در اختیار دوازده امام از اهل بیت اوست که برگزیده‏‌اند، هیچ کدام از ما نیست مگر اینکه یا مسموم می‏‌شود و یا مقتول‏» با توجه به این روایت، پیامبر با صراحت مرگ معمولی را از خود و اهل بیتش نفی کرده‌اند. همچنین امام مجتبی علیه‌السلام در جای دیگه به اهل بیت خودشان فرمودن: «من با سمّ کشته می‌شوم همان طور که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با سمّ به شهادت رسید.» 🔹 اشاره شیخ مفید و شیخ طوسی به شهادت پیامبر (ص) شیخ مفید عالم کم نظیر شیعه می‌فرماید: «ایشان در ۲۸ صفر سال دهم هجری در سن ۶۳ سالگی در مدینه منوّره، مسموم و به شهادت رسید.» شیخ طوسی بزرگ اندیشمند شیعه هم نوشتن: «رسول خدا دو شب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری، مسموم درگذشت.» 🔹نظر علامه حلی و علامه مجلسی علامه حلی، دانشمند نامی شیعه هم شهادت رسول خدا رو به وسیله سم ذکر میکنن. علامه مجلسی میفرماید: «شهادت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در سال یازدهم هجری بوده است.» 🟡 شهادت پیامبر (ص) در منابع اهل سنت؛ شعبی و ابن مسعود در المستدرک الوسائل هم آمده که حاکم نیشابوری سنی هم در کتاب خود از «شعبی» نقل کرده که گفته: به خدا قسم رسول خدا با سم کشته شده است. همچنین ابن مسعود که از بزرگان اهل تسنن است، کشته شدن پیامبر رو تأیید کرده. 🔹اشاره به شهادت پیامبر (ص) در صحیح بخاری در کتاب «المجدی فی الانساب» ابن سعد هم روایتی نقل میکنه که پیامبر در سن شصت و سه سالگی مسموم شد و درگذشت. همچنین از معتبرترین کتاب اهل تسنن هم به دست میاد که پیامبر در لحظات آخر عمر شریفش، دردی مستمر داشت و در «صحیح بخاری» آمده که پیامبر (ص) می‌فرمود: حال وقت آن است که رگ قلبم از آن سمّ قطع شود. 🔹 گفتنی است ایشان در جنگ خیبر توسط یک زن یهودی مسموم شدند. https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هفتاد_یکم🎬: روح الله مردد بود چه کند، از طرفی پدرش از او تقاضا داشت ت
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: ماشین در جاده به پیش میرفت و هر سه سر نشین در عالم خود غرق بودند و سکوت بود و سکوت و هراز گاهی با حرفی از طرف محمود این سکوت شکسته میشد. بالاخره بعد از ساعتی رانندگی، به شهر رسیدند، ماشین به طرف محلهٔ بالای شهر میرفت و سرانجام جلوی خانه ای بزرگ و ویلایی با دری کرم رنگ و بزرگ ایستاد. محمود پیاده شد و در را باز کرد و ماشین داخل حیاطی بزرگ با موزایک های خاکستری که با لکه های رنگ رنگی منقش شده بود، شد. فاطمه در عقب را باز کرد و پیاده شد، پیش رویش خانه ای بزرگ و زیبا که بیشتر به خانه باغ شباهت داشت، میدید. ساختمانی با نمای آجر سفال زرد رنگ که اطرافش را درختان سرسبز مختلفی در بر گرفته بود. انتهای حیاط به سه پله عریض میخورد که حیاط را به بالکن خانه وصل کرده بودند و روی بالکن زنی با چادر سفید رنگ به آنها لبخند میزد. هر سه به طرف ساختمان رفتند و ان زن که کسی جز منور نبود برای استقبال از میهمانانش، از پله ها پایین آمد، نزدیک انها رسید، با لبخند سلامی به آقا محمود و روح الله کرد و بعد به طرف فاطمه آمد و او را محکم در آغوش گرفت و همانطور که بوسه ای از گونهٔ او میگرفت گفت: به به، چه دختر خوشگلی، ماشاالله هزار ماشاالله انگار حوری بهشتی هستی، ان شاالله به پای هم پیر شین، خوش اومدین عزیزانم، شما هم مثل بچه های خودمین.. فاطمه خیره به حرکات زنی بود با قدی کوتاه و بدنی گوشتی، ابروهایی قهوه ای رنگ و چشمان میشی و صورتی صاف و یکدست که برخوردش از زمین تا آسمان با برخورد فتانه فرق داشت. وارد خانه شدند و روح الله تازه متوجه پسرکی نُه و ده ساله شد که با ورود آنها به هال از جا برخواست و با صدای معصومانه ای سلام کرد. منور به طرف پسر رفت و شانه هایش را در آغوش گرفت و او را به سمت روح الله برد و گفت: این پسرم طه هست، اینم برادرت روح الله هست... هال با سه فرش کرم رنگ پوشیده شده بود و یک دست مبل راحتی قهوه ای رنگ کنار دیوارهایی که با کاغذ دیواری کرم طلایی پوشیده شده بود جای گرفته بود، دو طرف در هال دو پنجره بزرگ بود که با پرده های حریری به رنگ کاغذ دیواری پوشیده شده بود و نوری که از پنجره ها به داخل می تابید فضای خانه را دلبازتر کرده بود، بوی برنج ایرانی و مرغ مجلسی و قورمه سبزی در هم آمیخته بود و مشام میهمانان را نوازش میداد. محمود نفس عمیقی کشید و گفت: به به چه کردین خانم؟ سفره را بنداز که از گشنگی روده بزرگه ، روده کوچکه را خورد، با این بویی که راه انداختین فک کنم انگشتامونم بخوریم. سفره رنگارنگ ناهار جمع شده و روح الله و فاطمه به کدبانو بودن منور اعتراف کردند، زنی که از همسرش جدا شده بود و با داشتن پسری ده ساله همسر آقامحمود شده بود و مشخص نبود در آینده تقدیر برایش چه نوشته...تقدیری که او را به جنگ با حریف قدر قدرتی مثل فتانه می خواند. منور سنگ تمام گذاشت و حتی کادوی پاگشای عروس و داماد هم پیش بینی کرده بود و محبتی را به روح الله نثار می کرد که سالها فتانه از او دریغ داشته بود. البته مشخص بود پشت همهٔ این محبت ها،سفارش آقا محمود بود تا بچه ها را به سمت خود بکشاند و در گروه خود قرار دهد، انگار پیش بینی جنگی قریب الوقوع و شکننده را از طرف فتانه می کرد... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هفتاد_دوم 🎬: ماشین در جاده به پیش میرفت و هر سه سر نشین در عالم خود غر
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: یک سال از ازدواج روح الله و فاطمه میگذشت، یک سالی که سرشار از عذاب هایی بود که فتانه برای محمود و بچه هاش داشت، درست است که روح الله در آلونک خود ساکن شده بود و سعی داشت نزدیک خانه پدری و هم خانه منور نشود، اما تیر ترکش فتانه، از دور هم که شده بر زندگی اش مینشست و عاطفهٔ بیچاره هر روزش جهنمی پر از آتش بود، فتانه در جبهه های مختلف می جنگید و انگار خستگی ناپذیر بود او به مدد نیروهای شیطانی، زندگی همه را تحت تاثیر قرار داده بود. عاطفه در تمام این یک سال هر روز و هر ساعت و هر ثانیه اش از گزند فتانه در امان نبود و انگار تمام زندگی اش جهنم شده بود و فتانه به خاطر اینکه محمود قصد داشت از او‌ جدا شود، حکم کرده بود که مسعود ، خواهر زاده اش او را طلاق دهد و مسعود هم که انسانی بد طینت بود، عاطفه را که کودکی کوچک داشت مدام مورد آزار و اذیت قرار میداد تا اینکه یک روز صبح زود تلفن همراه روح الله به صدا درآمد و پشت سرش صدای هیجان زدهٔ عاطفه در گوشی پیچید: الو سلام! روح الله عصری میتونی بیای روستا؟! روح الله همانطور که چشمانش کلمه های کتاب را دنبال میکرد گفت: سلام عزیزم، چی شده که با این هول و ولا حرف میزنی؟ چی شده که وسط هفته اونم با اون اوضاع قمر در عقرب خونه فتانه من پاشم بیام روستا؟! عاطفه نفسش را محکم بیرون داد و گفت: آخه بعد از یکسال اذیت و آزار فتانه، امروز مسعود اومده میگه که خاله اش راضی شده بی سروصدا از زندگی بابا بره بیرون، فقط یه شرط گذاشته ،اون شرط هم اینه که بابا، باغی را که تو آباد کردی بزنه به نام فتانه، تلفنی زنگ زدم به بابا هم گفتم، بابا را راضی کردم قبول کنه و شر فتانه کم بشه بلکه اذیت هاش هم برای من کمتر بشه و دست از سر زندگیم برداره، امروز عصر بابا قرار شد از شهر بیاد و یکراست بره باغ، من و مسعود و فتانه و بچه هاش هم میریم باغ تا همونجا بابا یه دست نوشته بده که باغ مال فتانه باشه و تمااام.. حالا بابا میگه چون زحمت اون باغ را تمام و کمال روح الله کشیده، تو هم باشی بهتره روح الله که خوب فتانه را میشناخت گفت: یعنی فکر کردین فتانه به همین راحتی دست از سر بابا و زندگی تو برمیداره؟! خواهر من! فتانه الان یه مار زخمی چه عرض کنم،یه اژدهای زخمی هست و تا زهرش را به همهٔ ما و علی الخصوص بابا نریزه دست بردار نیست، من که نمیام اما از من به شما نصیحت، گول فتانه و مسعود را نخورین، نه خودت برو باغ و نه بذار بابا بره، من حس خوبی ندارم، فکر میکنم این سناریو همه اش یه نقشه است، یه دام هست که براتون پهن کردن... عاطفه که انگار می خواست به هر طریقی روح الله را راضی به آمدن کند گفت: روح الله! اینبار به حرف من اعتماد کن و بیا، فکر میکنم فتانه خودش هم از این وضعیت خسته شده، آخه الان یک سال هست که بابا پاش را توی خونه فتانه نذاشته، نه به اون نه به بچه هاش سری نزده، خوب هرکی باشه خسته میشه، حالا فتانه میخواد فاتحه زندگی با بابا را بخونه منتها میخواد دست پر از اینجا بره و باغ را شرط کرده، اگر قلبا راضی هستی بیا دیگه، به خاطر من بیا... روح الله آه کوتاهی کشید و گفت: من فاتحه این باغ را یک سال پیش خوندم، چرا که هیچ وقت ازثمر باغ به من هیچی نرسید فقط زحمتش پای من بود، یادمه یه روز کنار دیوار بالایی باغ ایستادم و نفرین کردم که باغ از رونق بیافته، الانم نمیام و به خاطر تو نمیام...چون میدونم اومدنم کاری اشتباه هست، فتانه اونی نیست نشون میده عاطفه جان! تو که عمری زیر دستشون بودی باید بفهمی، نمی دونم چرا روی این کار اشتباه اینقدر پافشاری میکنی؟ عاطفه که به واقعیت حرفهای روح الله ایمان داشت اما حسی درونی او را مجبور میکرد که ناخواسته تن به خواستهٔ فتانه دهد، پس تصمیم داشت اگر روح الله هم حاضر به آمدن نشد، حتما با پدرش به باغ برود و کار را تمام کند ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء 12✨ 💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨ 🏴 هدیه به روح رسول مهربانی ها پیامبراکرم (ص) و کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وال‌محمدوعجل‌فرجهم 🌹🌹🌹🌹 ┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓ 📌به ما بپیوندید 👇👇 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc ┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 گونه‌شناسی مردم کوفه در زمان امام حسن(ع) و تطبیق آنها بر جامعه ما 🔻 مردم کوفه عبارت بودند از: 1⃣ : که به‌عنوان ستون پنجم و نفوذی دستگاه معاویه در کوفه عمل می‌کردند و از سران اینها می‌توان عمربن‌سعد و عَمروبن‌حُریث را نام برد. 2⃣ : کسانی که فقط به درگیری با سپاه شام می‌اندیشیدند؛ البته نه از نگاه و رویکرد امام حسن(ع)؛ بلکه براساس مبانی خود در تکفیر اهل شام. اینها خود را از امام حسن(ع) هم اتقلابی‌تر می‌دانستند و شمربن‌ذی‌الجوشن و شَبَث‌بن‌رِبعی از سران این گروه بودند. اینها برای حضرت هزینه درست می‌کردند و شاید بتوان گفت که نقش این گروه در تحمیل صلح بر امام حسن(ع) زیاد بود. عجب اینکه آنها در ادامه کار به‌سمت معاویه چرخیدند! 3⃣ : کسانی که فریب خوارج را خورده بودند؛ اما هنوز در سلک آنها درنیامده بودند. اگرچه که مخالفتی از اینها سرنمی‌زد، اما قابل اعتماد نیز نبودند. 4⃣ : که حدود بیست‌هزار جنگجوی تازه‌مسلمان و غیرعرب بودند و به‌دلیل ناآشنایی با معارف حقیقی اسلام، به‌راحتی در اختیار مجموعه‌ها و افراد قرار می‌گرفتند. مثلا در ماجرای مربوط به امام حسن(ع) و قضیه عاشورا به‌نفع امویان حرکت کردند. 5⃣ : مردمانی بابصیرت که پابه‌رکاب حضرت، آماده جنگ و مبارزه بودند. 🔻 حال نوبت آن است که از تاریخ درس بگیریم: 🔹اگر معاویه را نماد «دشمن خارجی» بگیریم، شاید بتوان راهبردها و راهکارهای او را بر حرکات دشمنان مختلف نظام اسلامی تطبیق کرد. برخی را از عاقبت تقابل با خود می‌ترساند و برخی دیگر را با تطمیع و تهدید از میدان به‌در می‌کند. 🔻نیروهای داخل جامعه هم شامل همان تقسیم‌بندی بالا هستند: ✔️«نفوذی‌ها» که دل در گرو دشمن دارند و پازل دشمن در داخل کشور را تکمیل می‌کنند. ✔️ خوارج که همان انقلابی‌نماها هستند و با اعمال غلط خود هزینه‌سازی برای انقلاب می‌کنند. ✔️ شکاک‌ها که در فضای اجتماعیِ غبارآلود و کم‌کاری نیروهای انقلاب، ممکن است تحت‌تأثیر حرکات انقلابی‌نماها یا نفوذی‌ها قرار بگیرند. ✔️ الحمراء را شاید بتوان بر افرادی تطبیق کرد که هم شور و هیجان و قدرت‌عمل دارند و هم فهمشان از مبانی انقلاب و اسلام، به‌اندازه کافی نیست و به همین دلیل باید به آنان آگاهی و بصیرت لازم را داد؛ وگرنه خدای‌ناکرده ممکن است فریب بخورند. ✔️ و نهایتا انقلابیون مؤمن، که به آرمان انقلاب وفادارند و با فهم درست از تحولات داخلی و بین‌المللی، همواره پای کار انقلاب مانده و با همه سختی‌ها و مشقت‌ها، کار انقلاب را پیش برده‌اند. ✅ تاریخ نیز چیزی جز برآیند این نیروها بر هم نیست. پس هرگاه مؤمنان انقلابی که متناظر بر شیعیان مخلص دوران امام مجتبی(ع) هستند، به وظایف خود عمل کنند و با شکست توطئه نفوذی‌های دشمن و انقلابی‌نماها، سایر طیف‌های جامعه را هدایت درست کنند، قاعدتا می‌توان آینده جامعه را آینده‌ای مطلوب و تضمین‌شده دانست؛ آنچنان‌که در دوران انقلاب اسلامی، این اتفاق رخ داده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs