eitaa logo
ستاره‌های زمین
32.7هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
287 فایل
خونه ای که در اون قرآن خونده بشه مثل ستاره‌ای برای آسمانیان میدرخشه، پس شما هم می‌تونید ستاره بشید. ستاره‌ای از "ستاره‌های زمین" 🌠 ارتباط با ادمین @Setare114_admin وب سایت: https://b2n.ir/z58400
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ ارسالی مخاطبین پویش همخوانی سوره مبارکه مسد روضه خانه مادری شهرستان هفتکل استان خوزستان •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 هر سنی اقتضای خودشو داره. مثلا دنیای بچه‌ها گره خورده به بازی و سرگرمی. پس بهتره بازی و آموزش رو کنار هم قرار بدیم که بشه براشون یه تجربه شیرین یه خاطره خوش. مستند آیه - قصه چهارم: "ملیحه" - بخش دوم 📌برای دیدن بخش‌ اول این قصه اینجا کلیک کنید 💥 قصه بعدی را یکشنبه 15مرداد ببینید. 🔸با ما همراه باشید با سری 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/716832812C602beb61fd 🗓 یکشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها ⏰ ساعت ۲۱ •┈•✾•☘️🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
‌ ‌ گوشی را می‌گذارم روی آیفون و شقیقه‌ام را ماساژ می‌دهم. الهام دست بردار نیست:«چرا نمی‌فهمی چی می‌گم؟ من با خود دکتر حرف زدم. می‌گه هیچی معلوم نیست. چرا از الان عزا گرفتی؟» رسپی را از روی میز ناهارخوری برمی‌دارم و توی آشپزخانه قدم می‌زنم. الهام تقریبا دارد داد می‌زند:«گوشِت با منه؟ اصلا چرا باز پاشدی رفتی اون‌جا؟ توی تنهایی هزارتا فکر و خیال میاد توی سر آدم» چشم‌هایم را به رسپی نزدیک می‌کنم و با صدای بلند می‌گویم:«نمک به مقدار لازم یعنی چه‌قدر؟» الهام چند ثانیه سکوت می‌کند. لابد صدایم را نشنیده. بغض دارد توی گلویم جوانه می‌زند. دهانم را نزدیک گوشی می‌برم و می‌گویم:«چرا هیچ‌وقت نمی‌نویسن نمک به مقدار لازم یعنی چه‌قدر؟» الهام می‌گوید:«عزیزم...» حالت آیفون را قطع می‌کنم و گوشی را با گردنم نگه می‌دارم و همان‌طور که قاشق نمک را بالای قابلمه نگه داشته‌ام منتظر می‌مانم. الهام می‌گوید:«چرا نمیای پیش ما؟» نمک را برمی‌گردانم توی قوطی و گوشی را با دستم نگه می‌دارم. صدام شروع می‌کند به لرزیدن:«ایناست که داره منو می‌کشه» حالا دستهام هم می‌لرزند. «من که نمی‌گم دکتر بهم بگه حالم خوبه» گره توی گلویم را قورت می‌دهم. «اصلا بهم بگه قراره بمیرم. ولی اینو بگه. این‌که هیچی معلوم نیست منو می‌کشه. این که حتی معلوم نیست چه‌قدر باید توی این کوفتی نمک بریزم منو می‌کشه. این‌همه احتمال، این همه ابهام، این همه نامعلوم‌بودن داره منو می‌کشه» هر دو سکوت می‌کنیم. تحملش را ندارم: «تو رو خدا یه چیزی بگو» الهام بینی‌اش را بالا می‌کشد و صداش را صاف می‌کند. بعد با خنده می‌گوید:«نصف قاشق چایخوری. از همون قاشقا که مامان برات از تجریش خریده. به مقدار لازم یعنی نصف اون قاشقا» تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ مبارک است خداوندی که وسیله‌ی تشخیص حق از باطل را بر بنده‌‌اش نازل کرد سوره فرقان، آیه یکم ‌ •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
💎 زمان‌بندی سی امین دوره مسابقات سراسری قرآن و عترت بسیج 🎁 ثبت‌نام در این دوره از مسابقات تا ۱۵ مردادماه تمدید شد. 🔆 همین حالا ثبت‌نام کنید: ✓event.quranbsj.ir @quranbsj_ir
اولش مثل خیلیا می‌گفتم هیچ وقت فراموشت نمی‌کنم. کور شوم اگه دروغ بگم. تو می‌گفتی: از دل برود هر آنکه از دیده برود. می‌گفتم: ول کن این حرفای قدیمی رو. جای تو اینجاست. و انگشت اشاره‌ام رو میخ می‌کردم روی قفسه سینه و قلبم. تو می‌گفتی: حکمت‌ها هیچ وقت کهنه نمی‌شن. حتی اگه هزار سال ازش بگذرند. من باز می‌گفتم: هیچ وقت فراموشت نمی‌کنم. حتی اگه هزار سال بگذره. کور شوم اگر... کور شدم. سال‌ها گذشت. چطور می‌شود کسی رو که نیست دید؟ هزار سال گریه کردم تا یک شب توی خواب ببینمت. به من گفتی: نشانه‌ها رو دست کم نگیر. من همین نزدیکی‌هام. توی آخرین آیه‌ای که خوندی. کنار آخرین ضریحی که بوسیدی. گفتم: خداجون عزیزم! چطور می‌شه تو رو دید؟ تو باز گفتی: همین نزدیکی‌ها! توی قلب‌های شکسته‌. توی کوکوی فاخته‌ای که از تنهایی داره می‌خونه. من گریه کردم. دست کشیدی روی چشمم. بیدار شدم. سرم رو که بالا آوردم تو رو دیدم. وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ ... بِإِذْنِ اللَّه... و کور مادر زاد را به امر خدا شفا دهم سوره آل عمران، آیه‌ی چهل و نهم •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕘 (قسمت اول) قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب 👌سلام قراره از این به بعد پنجشنبه‌ها ساعت ۹ شب یه قصه خوب رو با هم‌دیگه گوش کنیم. یه قصه قشنگ و شنیدنی از درس‌های قرآن. شما هم می‌تونید چیزایی که از این قصه‌ یاد گرفتین رو توی یه فیلم برامون ارسال کنید. 👇👇👇 @Setare114_admin •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
📣 💠 تربیت مربی جلسات خانگی قرآن کریم ✅ محتوای آموزشی: 1. احکام قرآن 2. آشنایی با جلسات خانگی قرآن کریم 3. راهکارهای ارتباط موثر 4.مهارت‌های مربیگری 5.مهارتهای فن بیان 6. کارگاه عملی انواع جلسه خانگی قرآن 7. جمع خوانی صلوات‌های قرآنی 8. محافل تجربه 💯 با حضور اساتید و نخبگان قرآنی 📣 جهت کسب اطلاعات بیشتر می توانید با شناسه زیر ارتباط بگیرید: @quran_noavariمهلت ثبت نام: ۱۵ مردادماه 🔔ثبت نام از طریق مراجعه به آدرس: 🌐https://survey.porsline.ir/s/vqsetdZ 💢@Taharoshd
«و از آن‌ها روی برگرداند و گفت: اندوها بر یوسف! و اگرچه غصه‌ی خود را فرو می‌خورد، اما عاقبت چشمانش از حزن سپید شدند» این‌ها توصیف قرآن از یعقوبند. پیامبری که در آستانه‌ی پیری فرزند محبوب خود را از دست داد و آن‌قدر بر دوری او گریست، تا نابینا شد. جزئیات جمله‌ها شگفت‌انگیزند. قرآن می‌گوید یعقوب بعد از آن گفتگوی بی‌فایده با برادران یوسف، از آن‌ها روی‌برمی‌گرداند. انگار که دیگر حوصله‌اش از آن حرف‌های تکراری و دلخوش‌کنک‌های الکی سررفته باشد. بعد درست وقتی که منتظریم حرفی بزند و بار دلش را سبک کند، به گفتن یک جمله اکتفا می‌کند: اندوها بر یوسف! یا به زبان خودمان:یوسف حیف شد! جمله‌ای که می‌شود حدس زد با بغضی گلوگیر همراه بوده. بغضی که به جمله‌های بعد مجال نمی‌داده. قرآن می‌گوید یعقوب بعد از این فقدان، تمام تلاشش را می‌کند تا به زندگی عادی برگردد. تا توی غصه‌ی آدمی که دیگر نیست، غرق نشود. تا چنان که از یک پیامبر انتظار می‌رود، صبوری کند اما کدام صبوری؟ وقتی عاقبت، کارش به جایی می‌رسد که چشم‌هایش از گریه سپید می‌شوند. چه‌قدر این جمله‌ها را دوست دارم. چه‌قدر تنهایی‌ام را رقیق می‌کنند. چه‌قدر باعث می‌شوند تا دلتنگی‌هایم را به رسمیت بشناسم. جمله‌هایی که انگار یک جور راهنما برای تشخیص عشقند از چیزهای دیگر. جمله‌هایی که انگار یک‌جور دستورالعملند. دستورالعملی برای بی‌قرارشدن. آدابی برای بی‌قرارماندن. وَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ و از آنان روى گردانيد و گفت: «اندوها بر يوسف، و در حالى كه اندوه خود را فرو مى‌خورد، چشمانش از اندوه سپيد شد.» سوره یوسف، آیه هشتاد و چهارم ‌ •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 "جلسات قرآن اهل بیتی" از قدیم‌جلسات قرآن و توسل به اهل بیت کنار همدیگه بودن. دو تا جزء جدا نشدنیِ حدیث ثقلین. 🔸با ما همراه باشید با مجموعه کلیپ‌های کوتاه ستاره‌های زمین 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/716832812C602beb61fd 🗓 شنبه‌ها و دوشنبه‌ها ⏰ ساعت ۲۱ •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ‌ امام علی علیه‌السلام: "براستى كه قرآن ظاهرش زيباست و باطنش عميق، عجايبش پايان ندارد، اسرار نهفته آن پايان نمى پذيرد و تاريكى هاى جهل جز بوسيله آن رفع نخواهد شد." نهج البلاغه(صبحی صالح) ص223 ، خطبه۱۸ ‌ •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ گزارشی اردوی زیارتی خانوادگی برندگان پویش ستاره‌های زمین مشهد مقدس ۲۴ تا ۳۰ تیرماه ۱۴۰۲ •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 دستشون خالی خالی بود اما از کمک خدا ناامید نشدن و با اخلاص شروع کردن. شدن مصداق کامل از تو حرکت از خدا برکت. حالا طرح شبانه‌ روزیشون با کمک همه مردم داره اجرا می‌شه. خواستن پس تونستن. مستند آیه - قصه پنجم: "خانه قرآنی محمد" - بخش اول 💥بخش بعدی این قصه را سه‌شنبه 17 مرداد ببینید. 🔸با ما همراه باشید با سری 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/716832812C602beb61fd 🗓 یکشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها ⏰ ساعت ۲۱ •┈•✾•☘️🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
وقتی خبر تقسیم صدقات به گوششان رسید خودشان را اول صف دیدند ولی دریغ از یک درهم. وقتی گُر گرفتند که دیدند حتی به غلام‌هایشان از صدقه‌ها سهمی رسیده‌. برای گرفتن حق‌السهمشان راه افتادند طرف مسجد. نه چون دستشان به دهانشان نمی‌رسید. نه! چون‌که دل‌چرکین شده بودند از به حساب نیامدن؛ چون‌که هر بار پیامبر اعلام جهاد کرده بود بی‌خیالِ باغ‌ها و تجارت‌خانه، زودتر از بقیه اسب‌هایشان را زین کرده بودند و شمشیرهایشان را صیقل داده‌بودند. هنوز دهان زخمِ آخرین جنگ روی دست و گردن بعضی‌هایشان باز بود. عرض کوچه را پر کرده بودند و شانه به شانه هم عرق‌ریزان می‌رفتند که یکی‌شان بقیه را به تردید انداخت «شنیده‌ام صدقات باید فقط خرج فقرا و در راه مانده‌ها و آزادی برده‌ها و رهایی بدهکاران بشود. ما که شمار نخل و شترمان از دستمان در رفته و گاهی توی حساب و کتاب درهم و دینارمان درمی‌مانیم». دیگری گفت «ما که دلمان به خدا و پیامبر قرص است. گرفتارها وقتی ببینند خدا اینجور به حسابشان می‌آورد و دستشان را می‌گیرد بیشتر به دین و رسولش دل می‌دهند.» قدم‌هایشان کند شد ولی متوقف نشدند. لجبازی کردند «حالا که تا اینجا آمده‌ایم. برویم حرفمان را بزنیم بلکه حساب کار دست پیامبر بیاید. شاید جلوی چشمش باشیم یاد حق و سهم ما هم بیفتد. چطور است که فقرا حتی یک ضربه شمشیر هم نخورده‌اند ولی حالا سر سفره صدقات نشسته‌اند». همه این حرف‌ها را به پیامبر هم گفتند؛ بعضی‌هایشان با احترام و بعضی‌هایشان از کوره در رفتند. ولی همه‌شان خجالت‌زده شدند وقتی پیامبر پیام تازه‌ خدا را به گوششان رساند «چقدر بهتر بود اگر آنها به آنچه خدا و رسول به آنها عطا کردند راضی بودند و می‌گفتند که خدا ما را کفایت است، او و رسولش از لطف خویش به ما عطا خواهند کرد، ما تنها به خدا مشتاقیم.» ‌ وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ و چقدر بهتر بود اگر آنها به آنچه خدا و رسول به آنها عطا کردند راضی بودند و می‌گفتند که خدا ما را کفایت است، او و هم رسولش از لطف خویش به ما عطا خواهند کرد، ما تنها به خدا مشتاقیم سوره توبه، آیه پنجاه و نه •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400