eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
153 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
📖 #رمان•••👇 . #چند_دقیقہ_دلت_را_آرام_ڪن . #قسمت_بیست_و_چهارم . . دلمو راضی کردم برم سمت دانشگاه.
📖 •••👇 . . . فقط صدا اخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید. . صدای لااله الا الله گفتناش. من چی فکر میکردم و چی شده بود . از دفتر بیرون اومدم و نفهمیدم چجوری تا خونه رفتم توی مسیر از شدت گریه هام اطرافیان نگاهم میکردن. . ای کاش میموندم اونروز تا ادامه حرفشو بزنه... . رفتم اطاقم ونامه رو اروم باز کردم. دلم نمیومد بخونمش😔 . بغضم نمیزاشت نفس بکشم. . سرم درد میکرد. . نامه رو باز کردم 😢 . . سلام ریحانه خانم🌹 . (همین اول نامه اشکهام سرازیر شد..چون اولین بار بود که داره منو با اسم صدا میزنه. این مدت که از من دلگیر بودید بدترین روزهای عمرم بود😔 نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم. اصلا نمیخواستم این حرفها رو بزنم ولی دلم نمیومد نگفته برم😔مخصوصا حالا که منظور اون روزم رو بد متوجه شدید😕 باید اعتراف کنم که این فقط شما نبودید که بهم احساسی داشتید بلکه من هم عاشقتون بودم😶 از همون روزی که قلب پاکتون رو دیدم😔 همون موقعی که تو حرم نماز میخوندید و من بی خبر از همه جا چند ردیف عقب تر نشسته بودم و گریه هاتون رو میدیدم وبه قلب پاکتون پی بردم😔 . حتی من خودم گفتم بهتون پیشنهاد همکاری تو بسیج رو بدن😔 . وقتی دیدم که با قلبتون چادر رو انتخاب کردید خیلی بیشتر بهتون علاقه پیدا کردم😔 . اما نمیخواستم شما چیزی ازاین علاقه بفهمید😞 . من عاشقتون بودم ولی عشقی بزرگتر نمیگذاشت بیانش کنم😕 . راستیتش من از کودکی با عشق شهادت بزرگ شدم😔 . و درست در موقعی که به وصال یارم نزدیک بودم عشق شما به قلبم افتاد😞 حتی عشقتون باعث شد چندبار زمان اعزاممو عقب بندازم😔 . حق بدهید اگه بهتون کم توجهی میکردم...حق بدهید اگر هم صحبتتان نمیشدم😔 چون نمیخواستم بهتون وابسته بشم و توی مسیرم تردیدی ایجاد بشه😔 . ریحانه خانم🌹 . اگر من و امثال من برای دفاع نرویم و تکه تکه نشیم فردامعلوم نیست چی میشه همه اینهایی که رفتن و برنگشتن عشق یه نفری بودن😢 همه یه چشمی منتظرشون بود همه قلب مادرها و همسراشون بودن😢 پس خواهش میکنم درکم کنید و بهم حق بدید 😔 . نمیدونم وقتی این نامه رو میخونید من کجا و تو چه حالی هستم 😔 اروم گوشه قبرم خوابیدم یا زنده هستم 😢 ولی از همینجا قول میدم اگه برگردم و قسمت بود حتما.... . اما اگه شهید شدم خواهش میکنم این نامه رو فراموش کنید و به کسی چیزی نگید و دنبال خوشبختی خودتون باشید. . سرتون رودرد نمیارم مواظب خودتون باشید حلالم کنید... .یا علی . ادامه دارد... ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ❤️ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
📖 •••👇 . . . . وقتی نامه رو خوندم دست و پاهام میلرزید. احساس میکردم کاملا یخ زدم 😢 احساس میکردم هیچ خونی توی رگ هام نیست😢 اشکام بند نمیومد...😭 . خدایا چرا؟!😢😢 . خدایا مگه من چیکار کردم؟!😢😢 . خدایا ازت خواهش میکنم زنده باشه...🙏 . خدایا خواهش میکنم سالم باشه🙏 . . ((از حسادت دل من می سوزد، از حسادت به کسانی که تو را می بینند! از حسادت به محیطی که در اطراف تو هست مثل ماه و خورشید که تو را می نگرند مثل آن خانه که حجم تو در آن جا جاریست مثل آن بستر و آن رخت و لباس که ز عطر تو همه سرشارند از حسادت دل من می سوزد یاد آن دوره به خیر که تو را می دیدم) . کارم شده بود شب و روز دعا کردن و تو تنهایی گریه کردن.😢 . یهو به ذهنم اومد که به امام رضا متوسل بشم😢 . خاطرات سفر مشهد دلم رو اتیش میزد. . ای کاش اصلا ثبت نام نمیکردم 😢 . ولی اگه سید رو نمیدیدم معلوم نبود الان زندگیم چطوری بود😔 . شاید به یکی شبیه احسان جواب مثبت میدادم و سر خونه زندگیم بود😐 . ولی عشق چی؟!...😔 . اقا جان... این چیزیه که شما انداختی تو دامن ما...حالا این رسمشه تنهایی ولم کنی؟!😢 . اقا من سید رو از تو میخوام 😢😢 . 🔴یک ماه بعد: . یه روز صبح دیدم زهرا پیام فرستاده (ریحانه میتونی ساعت 9 بیای مزار شهدای گمنام؟! کارت دارم). . اسم مزار شهدا اومد قلبم داشت وایمیستاد..😢😢 سریع جوابشو دادم و بدو بدو رفتم تا مزار . -چی شده زهرا😯 . -بشین کارت دارم😕 . -بگو تا سکته نکردم😯😕 . ریحانه این شهدای گمنامو میبینی؟!😔 .. -اره..خب؟؟😞 . -اینا هم همه پدر و مادر داشتن...همه شاید خواهر داشتن...همه کسی رو داشتن که منتظرشون بود...همه شاید یه معشوق زمینی داشتن ولی الان تک و تنها اینجا به خاطر من و تو هستن.😢 . -گریم گرفت . -پس به سید حق میدی؟! . -حرفات مشکوکه زهرا . -روراست باشم باهات؟؟ . -تنها خواهش منم همینه . . -ریحانه تو چرا عاشق سید بودی؟! -سرمو پایین انداختم و گفتم خب اول خاطر غرور و مردونگیش و به خاطر حیاش به خاطر ایمانش..به خاطر فرقی که با پسرای دور و برم داشت . . -الانم هستی؟؟ . -سرمو پایین انداختم . -قربون قلبت برم...این چیزهایی رو که گفتی الحمدلله هنوز هم داره . -یعنی چی این حرفت؟! یعنی ... . -بیا با هم یه سر بریم خونه ی سید اینا... ادامه دارد... ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ❤️ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
📖 •••👇 . . یعنی ... . -بیا با هم یه سر بریم خونه ی سید اینا... . -خونه ی سید ؟؟ . همراه هم رفتیم و رسیدیم جلوی در خونه ی اقا سید . -زهرا اینجا چرا اومدیم؟!😯 . صبر کن خودت میفهمی😕 بیا بریم تو.نترس . وارد حیاط شدیم... زهرا سر راه پله وایساد و دستم رو گرفت و گفت: . ریحانه... ریحانه...😢 و شروع کرد به گریه کردن. . -چی شده زهرا؟؟ . -محمد مهدی یه هفتس برگشته -چی؟😱 راست میگی؟😨 اصلا باورم نمیشه خدا رو شکر🙏 خب الان کجاست؟😊 . -تو خونه هست😢 . -خب بریم پیششون دیگه😊 . -صبر کن باید حرف بزنم باهات در همین حین مادر سیداومد بیرون -زهرا جان چراتو نمیاین؟! -الان میام خاله جون..ریحانه جان از بچه های پایگاه هستن☺️ -سلام دخترم.خوش اومدی☺️ -سلام😊 -الان میایم خاله . -ریحانه..سید 2 تا پاش رو توی سوریه جا گذاشته واومده 😢 .این یک هفته ای که اومده با هیچکس حرف نزده و فقط اروم اروم اشک میریزه .ریحانه گفتم شاید فقط دیدن تو بتونه حالش رو بهتر کن ولی... هنوز هم اگه منصرف شدی قبل اینکه بریم داخل برو دنبال زندگیت. -چی میگی زهرا من تازه زندگیم برگشته...بعد برم دنبال زندگیم؟! و بدون توجه به زهرا رفتم به سمت داخل خونه و زهرا هم پشت سرم اومد و به سمت اطاق رفتیم. اروم زهرا در اطاق رو بازکرد. سید روی تخت دراز کشیده بود و سرم بهش وصل بود و سرش هم به سمت پنجره بود. به باز شدن در واکنشی نشون نداد.. خیلی سعی کردم و از اشکام خواهش کردم که این چند دقیقه جاری نشن. -اهم...اهم...سلام فرمانده. با شنیدن صدای من سرش رو برگردوند و بهم نگاه کرد ویه نفس عمیقی کشید و برگشت سمت پنجره. -زهرا : ریحانه جان من میرم بیرون و تو هم چند دقیقه دیگه بیا که بریم. زهرا رفت و من موندم و آقا سید. -جالبه...اخرین باری که تو یه اطاق تنها بودیم شما حرف میزدین و من گوش میدادم. مثل اینکه الان جاهامون عوض شده..ولی حیف اینجا کامپیوتری ندارم باهاش مشغول بشم مثل اون روزه شما . بازم چیزی نگفت . من خیلی به خوش قولی شما ایمان دارم.توی نامتون چیزی نوشته بودید که... میدونم پر روییم رو میرسونه ولی امیدوارم روی حرفتون وایسید. باز چیزی نگفت. از سکوتش لجم در اومد و بهش گفتم -زهرا گفته بود پاهاتونو جا گذاشتید ولی من فک میکنم زبونتونم جا گذاشتید و بلند شدم و به سمت در حرکت کردم که گفت : -ریحانه خانم؟ اروم برگشتم و نگاهش کردم چیزی نگفتم. -چرا؟ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ❤️ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
بر هر زیبایی که نگریستم از #شهادت زیباتر نبود... شهادت بال نمیخواد #حال میخواد #ما_تا_آخر_ایستاده_ایم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
روز معمار مبارک و سلام خدا بر بزرگ حضرت روح الله(ره) مردی که معمار دلها بود... https://eitaa.com/setaregan_velayat313
بهار... هـــــوا را تازه میڪند تـــــو #جانـــــم را براے مـــــن تـــــو از هر بهارے بهارے تـــــری... #شھید_حسین_مشتاقے ⚜ سلام _ صبحتون بخیر🌺 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔹﷽🔹 بــه ســرم غــیــر هوای "تــو" تـمـنــایـی نــیــســت ؛؛؛ بــطــلــب تــا ڪـه فــقــط ســیـر نـگـاهت بــڪـنــم ... "السلام_علیک_یااباعبدالله https://eitaa.com/setaregan_velayat313
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ 💞همسر شهید #مرتضی_حسین‌پور(حسین قمی) از یک قول بزرگ که به همسرش داده میگوید 💐فرزند شهید چند ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد 🔹ایتا 👇 https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🔸سروش👇 https://sapp.ir/bayazi_and_fathi313
معبــودا، مرا به نـور گرانقـدر خویش رسـان تا تو را شنــآسم و از جزتو رخ برتابم و از تو ترســم و فرمانـٺ برم ... " مناجاٺ شعبانیـہ" https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخرین پیام‌های شهیدعمار بهمنی💜✌️ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
آخرین پیام‌های شهیدعمار بهمنی💜✌️ داداش جارو هم میکشم بمولا.اسم منم رد کن😔✋ https://eitaa.com/setaregan_velayat313