پیام ناب، درباره دل رنجانیدن از آیت الله قاضی،
مخصوص پروفایل
سخن کامل آن مرحوم، وصیتنامه؛ 👉
#مخصوص_پروفایل
ذخیره تصویر با ذکر منبع (صلوات) 🍃🌟
به کانال عطش آیتاللّْه قاضی پیوستید
@seyed_ali_ghazi
فصل نهم: ولایت
ٍــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم اللّْه
فصل نهم ولایت
#ولایت_مندک_در_توحید؛
آنها که آیتاللّْه قاضی را شناخته و بارها در محضرش حاضر شدهاند، هنگامی که میخواهند او را معرفی کنند از او به عنوان خداییِ محض، توحید مجسم، اعجوبهٔ دهر و دریای مواج معرفت الهی نام میبرند و خود او هنگامی که به صحبت مینشیند، میگوید:
((من هرچه دارم از زیارت سیدالشهدا(ع) و قرآن دارم.))
«دریای عرفان، ص. 98.»
قاضی فانی در امیرالمؤمنین(ع) است، فانی در امامحسین(ع) و امامزمان(عج) است و احوالاتش هنگام زیارت خود گواه این مدعاست و همین ولایت او را به توحید رسانده است. او که توسط امامحسین(ع) پردههای عالم غیب و ملکوت از پیش چشمانش برچیده شده و در توحید به آن قلههای منیع دست یافته، ولايت را مندک در توحید میداند و میگوید:
((اصلاً وصول به مقام توحید و سیر صحیح الیاللّْه و عرفان ذات احدیت بدون ولایت امامان(ع) و خلفای به حق از امیرالمؤمنین(ع) و فرزندانش از بتول عذراء(ع) محال است.))
«روح مجرد، ص. 347.»
طریقهٔ او نیز در وصول به کمال، توسل به ائمهٔ اطهار (ع) و توجه تام به مبدأ است، میگوید:
((دیگرانی هم که در میان مردم به عارف منسوب شدهاند محال است بدون ولایت به جایی رسیده باشند. اگر هم بدون ولایت باشند اصلاً وصل نیستند و یا به حسب شرایط زمان تقیه میکردند.))
«اسوهٔ عارفان، ص. 80.»
آری!
((من أرادَ اللّْه بدأ بکم و مَن وَحّده قَبِلَ عنکم))
ترجمه:
((آن که خدا را بخواهد باید از شما شروع کند و آن که بخواهد به وحدانیت خدای متعال دست یابد، باید از قِبَل شما دست یابد.))
«مفاتیحالجنان، زیارت جامعهٔ کبیره.»
منبع:کتاب عطش آیتاللّْه قاضی(ره)، ولایت مندک در توحید، صفحه 223.
@seyed_ali_ghazi
به کانال عطش آیتاللّْه قاضی پیوستید
بسم اللّْه
فصل نهم ولایت
#تولّی_و_تبرّی؛
او به نجف آمده و هنگامی که چشمانش به حرم امامالعارفین و قطبالموحدین علی(ع) افتاده، عزم رحیلش به اقامت بدل شده است و اینک هر روز در گرمای بعدازظهر نجف، هنگامی که دیگران به سردابها پناه میبرند او را میبینی که تنها به حرم میرود و آنوقتِ روز را انتخاب میکند تا کسی مزاحمش نشود و او راحت به زیارتش بپردازد. روزهای عید غدیر که فرا میرسد در خانهاش جشن و سرور برپاست و از شادی سر از پا نمیشناسد. خطبهٔ غدیریه را میخوانند و او قصیدهٔ فارشیاش را از حفظ میخواند و اشعار دیگری هم فیالبداهه در مدح و مقام و منزلت علی(ع) میسراید و از مهمانان پذیرایی میکند. زمانی نیز که در قضیهای دچار مشکل میشود و به هر دری که میزند جواب نمیگيرد. برای امیرالموُمنین علی(ع) قصیدهای عالی میگوید و برایش فتح باب کامل در مورد آن قضیه اتفاق میافتد و مشکلش حل میشود. آری، سید علی قاضی قدمبهقدم باولایت به توحید نزدیک میشود. در مدح ائمه(ع) شعر میسراید و در مدح حضرت ولیعصر(عج) هر سال! پس به فرزندانش توصیه میکند که آن شعرها را بخوانند تا ولایت در گوشت و پوستشان مانند خون جریان بیابد و با آن بزرگ شوند.
بمولد الحجة و ابن الحسنی
بشر ذهاب همنا و الحزنی
«در میلاد حضرت حجت ابن الحسن(عج)، بشارت بده بر رفع اندوه و حزنمان.»
در مورد ولایت و برائت نیز نظرش را صریح اعلام میکند و ولایت بدون برائت اصلاً برایش معنا ندارد. حتی هنگامی که فرزندش استاد سید محمدحسن میخواهد برای تحصیل به مصر برود. میگوید:
((به مصر چرا میروی، مصریها ولایت دارند اما برائت ندارند. به جایی برو که هم ولایت داشته باشند هم برائت!))
«به نقل از استاد سید محمدحسن قاضی.»
او ولایت و برائتش را از ائمه اطهار(ع) آموخته است آنجا که فرمودهاند:
((من أحبَّکُم فَقَد أحَبَّ اللّْه و من أبغَضَکُم فَقد أبغض اللّْه))
ترجمه:
((هر کس شما را دوست بدارد خدا را دوست داشته و هر کس به شما بغض بورزد بغض خدا را بر دل گرفته است.))
«مفاتیحالجنان، زیارت جامعهٔ کبیره.»
منبع:کتاب عطش آیتاللّْه قاضی(ره)، تولّی و تبرّی، صفحه 224.
@seyed_ali_ghazi
به کانال عطش آیتاللّْه قاضی پیوستید
بسم اللّْه
فصل نهم ولایت
#محبت_مکنون؛
حسین(ع) مظهر عشق و سرسپردگی و تجلی عبودیت و بندگی است. او با اینکه آخرین پرده است ارادهاش فانی در ارادهٔ معشوق است و ادب عبودیت در آخرین لحظه پیشانیاش را به خاک میساید و لبانش را مترنم به این نوا میکند که:
((إلهی رِضاً برضائِک، تَسلیماً لِقضائِک لا معبود سِواک))
آن که تیغ از وی ستد برّندگی
هشته زیر تیغ سر در بندگی
آن که از وی برده نیرو خصم دون
کرده در دست عدو خود را زبون
آن که دارد رشتهٔ جانها به کف
جان به کف آورده در میدان طف
«ديوان نیّر.»
و البته همهٔ اینها به خاطر این است که:
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
آنچه فرمان تو باشد آن کنند
و قاضی درس توحید و بندگی را از حسین(ع) میآموزد. ببین از این بارگاه چه گوهرها ربوده که میفرماید:
((محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا(ع) به مقام توحید برسد.))
او آستان کبریایی حسین(ع) را سرچشمهٔ تمام فیوضات و خیرات میداند و چون به زیارت میرود تمام مدت، محو تماشا است. آنها که او را هنگام زیارت دیدهاند، میگویند:
((آیتاللّْه قاضی شبهای جمعه تا صبح در حرم سیدالشهدا(ع) میایستاد و هیچ چیز نمیگفت (نه زیارتی و نه ...) تنها تماشا میکرد.))
حرم حسین(ع) حرم خداست و طبیعی است آدمی آنجا که میرود تنها محو حرم شود و یادی از خود نکند که بخواهد و بتواند زیارتی بخواند. بهراستی برای عاشق حسین(ع)، مگر جز غرقه شدن و دستوپا زدن در این بحر بیپایان راهی میماند؟ او شرابی از دست مولایش نوشید که بدان پردهها را شکافت و محرم در حریم حرم شد. آنچه او در تمام آن سالها از امامحسین(ع) و حضرت ابوالفضل (ع) گرفته است تا به آن قلههای منیع عرفان دست یابد، برای ما معلوم نیست. تنها میگوید:
((ثواب رفتوآمد بین حرم شریف حضرت اباعبدالله(ع) و حضرت اباالفضل(ع) از سعی بین صفا و مروه بیشتر است.))
و دیگران میبینند:
((ایام زیارتی که میشود حالش دگرگون است. آنقدر که اگر نتواند زیارت برود، آرام و قرار ندارد به نحوی که خانوادهٔ ایشان میگویند: وقت زیارتی، شما دیوانه میشوید و به همین خاطر نمی گذارند در آن ایام در نجف بماند، پولی برای خوراکش تهیه میکنند و او را روانهٔ کربلای معلا میکنند و او پیاده به حرم میرود و پیاده بر میگردد.))
کمتر کسی ایشان را در سواریهای بین راه میبیند و کسی هم کنجکاوی نمیکند که این سید چگونه به کربلا میرود و بر میگردد. آری! زمانی که ارباب میهمانان خاص خود را دعوت کند چه نگرانی از طی شدن این راهها؟! و برای کسی که راههای آسمانی را میداند چه نیازی به راههای زمینی؟! او به سوی مولایش با عشق بال و پر گشوده و به پابوسی حریمش مشرف میشود و میگویند:
((آنجا در حریم دوست از کثرت ادب مانند چوب خشک میشود.))
او عظمت مقام امام را درک میکند، معنای امیناللّْه، خلیفةاللّْه و ثاراللّْه را در مییابد و از آن بزرگی و عظمت، نفس در سینهاش حبس شده، در مقام حسین(ع) متحیر میماند که:
لیک اگر عشق این و اینش ابتلاست
عاشقی کار حسین کربلاست
اندر این صحرا جز او دیّار نیست
صعوه را بر قاف عنقا بار نیست
جز حسین این ره به سر نابرده کس
عشق اگر این است عاشق اوست بس
«صَعوه:نام برنده ای است. دیوان نیّر.»
در خانهٔ خود مجالس روضهٔ هفتگی به پا میکند که عامهٔ مردم در آن حضور دارند و عقیدهاش این است که:
((من باید برای حضرت اباعبدالله(ع) کار کنم، چه عالِم باشم چه عامی.))
و با تمام آن زیارتهای سراسر معرفت و مملو از شهودهای توحیدی، خود را متمایز و برتر از زائران دیگر نمیبیند. او عظمت حسین(ع) را درک میکند و به همینخاطر برای زائران و عزاداران او نیز عظمت و ارزش خاصی قائل است. استاد سید محمدحسن قاضی میگوید:
((پدرم مرد بسیار متواضعی بود و نسبت به زوار نهایت احترام را داشت. در مجالس روضه که در منزل خود میگرفت، مردم روی حصیر مینشستند و او خودش دم در اتاق یا در حیاط روی زمین مینشست پهلوی کفشها، طوری که تمام بدنش روی زمین بود. با دست خودش یکایک کفشهای واردین را جفت میکرد و همه را بدون استئثناء جلوی پای آنها مرتب میکرد و با همه با مرحمت و ملاطفت و مهر رفتار میکرد و به مجلس روضه فوقالعاده اهمیت میداد.))
عدهای نیز بر وی خرده میگیرند که این آقا اهل علم است و این کار کوچک کردن خودش است.نباید چنین کند اما او گوشش به این حرفها بدهکار نیست.
آری آن قومی که با عشقش خوشاند
ماهی آباند و مرغ آتشاند
نیست پروانه سزاوار ملام
کاندر آتش پخته گردد داد عشق خام
«ملام:ملامت. دیوان نیّر.»
حسین(ع) او را به معراج عشق برده است و او که عمری عط
ش عشق بندبند وجودش را سوزانده، توانسته است اندکی از عطش حسین(ع) را به معشوقش درک کند و به همین خاطر نام حسین(ع) او را بیتاب میکند، آنقدر که میگویند:
((هر وقت اسم امامحسین(ع) میآمد گریه میکرد.))
«به نقل از استاد سید محمدحسن قاضی.»
از شیخ عباس قوچانی نیز نقل شده:
((ایشان در اواخر عمر یک تحیر و شیفتگی و بیقراری نسبت به حضرت سیدالشهدا(ع) داشت و هر روز هنگام طلوع و به خصوص هنگام غروب آفتاب گریه ميکرد.))
اواخر عمر آب که میبیند بیاختیار اشک میریزد و عجب ماجرای غریبی است این داستان عطش! از آیتالله سید عبدالکریم کشمیری نقل شده که:
((آقای قاضی تمام مکاشفه بود و در اواخر عمرش بسیار لطیف و رقیق شده بود و با دیدن آب به یاد امامحسین(ع) افتاده، میگریست.))
«اسوهٔ عارفان، ص. 176.»
کافی بود شخصی که به منبر میرود جملهٔ اولش را با «صلیالله علیک یا اباعبداللّْه» شروع کند تا اشکهای قاضی دیگر بند نیاید و تا آخر مجلس اصلاً متوجه نشود که قصّه میخوانند یا روضه!
اوبرای تربت امامحسین(ع) نیز آنقدر احترام قائل است که شبی تسبیح تربتش به زمین میافتد و چون چشمهایش دیگر قادر به یافتن آن نیست، از ترس آنکه مبادا پاهایش را به طرف تربت دراز کند تا صبح نمیتواند بخوابد. امام حسین(ع) در آغاز راه دستگیریاش نموده و او تا آخر عمر شاکر آن نعمت است.
«به نقل از آیتاللّْه نجابت(ره).»
من عشیق و بینشان منظور من
تا چهها آید به سر زین شور من
هشته طوق عشق خود بر گردنم
میبرد آنجا که خواهد بردنم
«دیوان نیّر.»
عزاداری و زیارتش نتیجه و برگرفته از معرفتی است که در سینهاش انباشته نموده. آیتاللّْه حاج سید رضی شیرازی گفته است:
((یکی از علما برای من نقل می کرد: روزی در صحن حضرت علی(ع) در قسمت پشت سر، میان مقبرهٔ سید محمدکاظم یزدی و دیوار ساختمان حرم و رواق نشسته بودم و اتفاقاً چون خسته بودم پای خود را دراز کرده بودم. خیلی معمولی و ساده. بعداً که خدمت آقای قاضی رسیدم، بدون مقدمه فرمودند: تمام نقاط صحن مطهر، حکم خانهٔ امیرالمؤمنین(ع) را دارد و شما هم میدانید امام(ع) زنده و مرده ندارد. امام(ع) مدفون در قبر، زنده است. آیا جسارت نیست که انسان در خانهٔ خودِ امام(ع) به طرف امام حیّ و زنده پای خود را دراز کند؟))
«آیتالحق، ج. 1،ص.42.»
رفتار وی با سادات نیز تجلی محبت و احترامی است که برای این خاندان قائل است:
((هميشه فرزندانش را با لفظ آقا صدا میزد. آقا سیدمهدی، آقا سیدتقی، و میگفت اينها فرزندان رسول خدا(ص) هستند، نهایت با فاصله بیشتری، تکریم و تجلیل از آن لازم است، گرچه اولاد من باشند. او عمامهٔ خود را هر وقت میخواست بر سر بگذارد دو دستی برمیداشت و میبوسید و بر سر میگذاشت و در وقت خواب هم دو دستی برمیداشت، میبوسید و کنار میگذاشت. میفرمود: حرمت عمامه واجب است. عمامه تاج رسوالاللّْه(ص) و فرشتگان است.))
«آیتالحق، ج. 1،ص.118_117.»
اما این تنها قاضی نیست که پروانهٔ بر گردِ بر و بام دوست است که تمام انبیا و اولیا سر بر این آستان ساییدهاند و آنجا اظهار خضوع و ادب کردهاند، آری، هر بزرگی، عشق را مدیون فروغ نگاه حسینبنعلی(ع) است. سالکان به كرشمهٔ او پای در راه میگذارند و عارفان به غلامیاش راه آسمان میپیمایند و چنین است که غبار کویش را به عالم نمیفروشند و جرعهٔ محبتش را با بهشت عوض نمی کنند.
حسن جانان را چو میل عشق شد شور این سر عشق را سرمشق شد
اما ما نیز حسین(ع) را داریم و در راه ماندهایم! ما نیز حسین(ع) را داریم و به آسمان نرسیدهایم! حسین(ع) از آنِ ماست و ما باز هم سرگردانیم!
یا حسین(ع)، دست ما را هم بگیر و آتشی از سر لطف و کرم نثار این قلوب مشتاق و محتاج کن!
منبع:کتاب عطش آیتاللّْه قاضی(ره)، محبت مکنون، صفحه 225.
@seyed_ali_ghazi
به کانال عطش آیتاللّْه قاضی پیوستید
بسم اللّْه
فصل نهم ولایت
#شور_شیرین؛
مهدی(عج) محور عالم هستی و قطب عارفان است و آیتاللّْه قاضی تمام لحظات بیچون و چرای عاشقی را با یاد مولا در دل و نام او بر زبان و آرزوی دیدارش سپری کرده است. چه شبها که یاد آن حضرت خوابش را ربوده و او در آرزوی دیدارش ((أللهم أرنی الطلعة الرشیدة)) خوانده و گریسته که:
شب ز سودای سر زلف توام خواب کجاست؟
چه سالها که برای رسیدن به محضر آن دلارام زحمت کشیده تا حس لطیف حضور در محضر آن زلالترین را یافته. به لحظات وصل رسیده و مقام تشرف یافته است و اینک مولای او برایش ظهور و غیبت ندارد که او هميشه در محضر مولا حاضر است. اما ما از آن همه انس و قرابت وی با حضرت ولیعصر(عج) چه میدانیم؟ هیچ! اوکه وقتی شاگردان از وی درخواست تشرف میکنند اذکاری تعلیم میدهد و موعد دیدار را هم خود معین میکند. آری! آنکه دریا را ندیده چگونه از دریادلان بگوید و به دل دریا رهنمون شود؟ شیخ محمدتقی آملی جریانی را بدین شرح نقل میکند:
((روزی به حجرهٔ آقای قاضی رفتم و منتظر شدم تا ایشان بیایند. وقتی آمدند از علت حضورم در آنجا سوّال کردند. من گفتم: یک استخاره میخواهم. ایشان فرمودند: طلبه چندین سال در نجف در حال تحصیل باشد و نتواند برای خود یک استخاره بکند؟! با خجالت عرض کردم: من میخواهم یک اجازهٔ مخصوص از حضرت ولیعصر(عج) داشته باشم. آقا گفت: اجازهٔ خاص نمیخواهد، همان اجازهٔ عام که به همه دادهاند برای شما کافی است اما من از این حرف منظور دیگری داشتم و آن دیدن حضرت ولیعصر(عج) بود. آقای قاضی اذکار و برنامههایی را تعلیم دادند و من به مسجد سهله رفتم و شبها برای انجام آن بیدار میشدم تا اینکه یک شب وقتی شروع به انجام اذکار کردم، احساس کردم کسی دستش را روی شانهام گذاشته و میگوید: برای تشرف آماده باش! من با شنیدن این جمله ترس و لرز تمام وجودم را فرا گرفت و شروع کردم به التماس و تضرع که مرا از این کار معاف کن. من نمیخواهم و ایشان هم قبول کردند و رفتند. فردا که به نجف آمدم فوراً خدمت آقای قاضی رسیدم وایشان پیش از آنکه از من چیزی بپرسند فرمودند: "وقتی هنوز مهیا نیستی چرا آنقدر اصرار می کنی؟!"))
«به نقل از استاد محمدحسن قاضی.»
استاد سید محمدحسنقاضی نیز نقل میکند:
((روزی من پشتسر ایشان در حال حرکت بودم که شیخی آمد جلوی ایشان را گرفت و گفت: از کجا معلوم این حرفهای تو راست باشد؟ من میخواهم از خود حضرت ولیعصر(عج) اينها را بشنوم و آیتاللّْه قاضی تنها در جواب گفتند: خب بیا برویم تا بشنوی. در همان هنگام دیدم اثری از آثار شهر نیست و ما در بیابانی قدم میزنيم و از دور یک بلندی معلوم شد که مردمان در حال رفتوآمد در آنجا هستند. تا به آنجا نزدیک شدیم آن شیخ پشیمان شد و گفت: نه! من نمیخواهم مرا برگردان! آقای قاضی گفت: تو خودت اصرار داشتی برویم و ببینیم! گفت: نه! و ما برگشتیم و من دیدم دوباره در همان کوچه و همان شهر هستیم.))
او با راه ورود به محضر مولا(عج) آشناست! نه اینکه خود راحت به این مقام رسیده باشد. نه! که سالیان سال در آتش هجر و دوری گداخته و صاف و پاک شده است. برای همین میداند هرکسی را ره به محضر آن شه والانشین نیست. از این رو وقتی یکی از بزرگان طلب تشرف کرده و از آقای قاضی میخواهد برای او هم اجازهٔ ورود بگیرد. آیتاللّْه قاضی در پاسخ، به تندی او با خانوادهاش اشاره میکند و میفرماید:
((با آن اخلاق و تندی چگونه میشود به این رتبه و مقام رسید؟!))
و رمز راه یافتن او به این مقام در همینجاست. ولایت تنها در محبت خلاصه نمیشود بلکه در ولایت حقیقی، انسان از خلق و خو و رفتار و کردار معشوق رنگ میگیرد و پا جای پای او میگذارد، مبادا قدمی برخلاف رضایتش بردارد و از وی دور افتد.
قاضی سالهاست در همین مسیر قدم بر میدارد آری! او بارها از عطر مولا(عج) مست و از خود بیخود شده است. بارها لبخند رضایت حضرت به او آرامش بخشیده، بارها در حریم حرم حضرتش به نجوا نشسته و رازها و رمزها آموخته تا توانسته آن دریای بیکران معارف و توحید را در سینهٔ خود جا دهد و دم بر نیاورد! آن قدر نزدیک است که به اندرونی راه پیدا کرده، میگوید:
((من آن عبارتی را که حضرت هنگام ظهورشان میفرمایند و اصحاب پراکنده میشوند میدانم.))
«مهر تابان، ص. 332.»
آری! حضرت به هنگام ظهور عبارتی به اصحاب میگویند که آنان پراکنده شده، به قدرت طیالارض در تمام عالم میگردند و جز مهدی(عج)، کسی را صاحب ولایت مطلقه نمییابند و برمیگردند. امام صادق(ع) فرمودند:
((من آن را میدانم.))
و قاضی نیز محرم آن راز شده است. میگوید:
((حضرت(عج) زندگی طبیعی "عیشةً طبیعیة" دارند. میپرسند چگونه؟ میگوید: دیگر اينها را از من نپرسید، میگوید: از آیهٔ {کهیعص} زمان ظهور حضرت(ع) را میشود در آورد.))
او چه رمز و رازها که در دل ندارد اما لب فروبسته و برای ما خبریاز