#جدال_سگ_ها
💢دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا دیروز ویدئویی را در پلتفرم «تروث سوشال» خود به اشتراک گذاشت که در آن، جفری ساکس «درمورد این عنصر فاسد اخلاقی اینجا بخوانید»استاد دانشگاه کلمبیا، از بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل بهخاطر تلاشهای «وسواسگونهاش» برای سوق دادن آمریکا برای ورود به جنگ با ایران انتقاد میکند.
♦️به گزارش یورزو نیوز؛ این ویدئو که گزیدهای از سخنرانی آقای ساکس است، سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا را مورد انتقاد قرار میدهد
جفری ساکس در ادامه گفت: «متاسفم که این را به زبان میآورم، اما او [نتانیاهو] فردی عمیقا #حرامزاده است
♦️حالا دونالد ترامپ، این پست جفری ساکس را بازنشر کرده و مهر تاییدی بر #حرامزادگی نتانیاهو زده است.
♦️بعد از این نشر این پست از طرف. ترامپ؛ هم خبری منتشر شد که نتانیاهو «سگ نگهبان آمریکا مدعی شد در مراسم تحلیف ترامپ نخواهد رفت و هیچ هیئت سیاسی را هم اعزام نمیکند و ترامپ باید از #مردم اسرائیل و او عذرخواهی کند.
#جدال_سگهای_خونخوار
@seYed_Ekhlas🇮🇷
هدایت شده از جاماندگان از قافله عشق 🦋
💢#آتشی_که_درغزه_لبنان_یمن براه انداختند
خدا به خودشان برگرداند
♦️ شبکه فاکس 11 آمریکا: آتش سوزی به نیویورک رسید و سرعت وزش باد بیش از 110 کیلومتر بر ساعت است؛ #نیویورک_کالیفرنیا و #لس آنجلس در وضعیت به شدت بحرانی قرار دارند.
#آتش_درآمریکا
#آه_مظلومان_خاورمیانه
#یا_منتقم
@seYed_Ekhlas🇮🇷
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
🍃سلام همراهان مهربان
بخشی از خاطرات کربلای 5
به روایت رزمندگان را بخوانیم
🔹بهرحال نوشتن حقایق و صحنههای ناخوشایند جنگ ، هم برای تاریخ مهمه و هم برای کسانی که نه شنیده و نه دیدهاند
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
در ادامه عملیات کربلای 5
رزمنده: ما برای تكميل مسير بقيه راه رو با تمام قدرت دويديم و از شيار عبور كرديم اون تل خاك شد شاخص و هر كس می رسيد چند ثانيه استراحت می كرد.
البته هر چند لحظه هم شيار مورد اصابت قرار می گرفت. از پشت خاكريز يكی از دوستان رو ديدم قبل از رسيدن به شيار تير خورد و افتاد. دو نفر پشت سرش بند حمايلش رو گرفتن و می كشيدنش در همون حالت دو تا تير ديگه خورد و معلوم بود تك تيرانداز اونو نشونه رفته
بعد از جنگ ديديمش تو دانشگاه درس می خوند ولی فلج شده بود و اسمش خاطرم نيست
@seYed_Ekhlas🇮🇷
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
رزمنده: به هر زحمتی بود بقيه هم عبور کردن آنقدر تحت فشار قرار داشتن كه هر كس می رسيد مسير خط دو رو می پرسيد و سرش رو می نداخت پايين و برمی گشت
خوشبختانه اون روز صبح آتش خمپاره كمی آرام شده بود ولی عقبه زير آتش توپخانه بود
خاطرم هست يك تانك اومد و در مقابل شيار قرار گرفت كه شليك كند چرا كه از پشت خاكريز امكان شليك نداشت به يكباره چنان زير آتش قرار گرفت كه امكان شليك پيدا نكرد تيربارچی دريچه رو باز كرد ولی آنقدر تير به دريچه می خورد كه ترسيد بپره بيرون هر چه فرياد زديم بپر نپريد و چند لحظه بعد تانك مورد اصابت قرار گرفت و همه سوختن
@seYed_Ekhlas🇮🇷
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
رزمنده : صحنه دلخراشی بود بعد دستور اومد که بريد عقب و تو خط دوم همان مكان شب قبل مستقر شويد
در بين مسير شهيد ماپار جلو من حركت می كرد از پشت سر پيك با موتور گردان رسيد گفت سوار ميشی گفتم خير ، رفت جلوتر علی ماپار رو سوار كرد كه بعد شنيدم گلوله كنار موتور اصابت كرده و علی از پهلو تركش خورده و شهيد شده
@seYed_Ekhlas🇮🇷
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
به خط دوم رسيديم. باز كمی جلوتر محسن سراج بود ديدم قصد ورود به يك سنگر رو داشت ولی يكباره ايستاد و شوك برش داشت
فقط سرش به چپ و راست حركت می كرد تو شوك بود که رسيدم ديدم تو سنگر دو تا بسيجی هستند که گويا خمپاره صاف رفته بود تو سنگر
تمام اجزای بدنشون جدا بود گويی سلاخی شده باشن.
محسن رو حركت دادم و رفتيم سنگر بعدی
@seYed_Ekhlas🇮🇷
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
محمد گفت حركت كنيم بريم سنگرهای كنار صالح زاده
واقعا آتش سنگينی مي باريد شايد تصورش فقط برای كسايی ممكن باشه كه اونجا بودن
از سنگرها پريديم بيرون و چند متری حركت كرديم كه رسيديم به تانك جا مانده از عراقی ها كه كنار خاكريز پارك بود
در لحظه ای كه از كنار اون رد می شديم به يكباره منفجر شد. انفجار خيلی شديد و وحشتناك بود. خيلی شديد. يك لحظه به بالا سرم نگاه كردم همه چي بصورت اسلوموشن در كنارم اتفاق می افتاد.
@seYed_Ekhlas🇮🇷
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
رزمنده: برجك تانك با فاصله يك متری از بالا سرم در حال عبور بود نمی دونم چطور منفجر شده بود و يا با چی مورد هدف قرار گرفت كه برجك سمت ديگر پرتاب شد
از شدت انفجار گيج و منگ شده بودم. صداها نامفهوم بود دومتری شنی تانك بودم بعضی ها به طرفمون می دويدن و بعضی ها از سمت ما فرار می كردن كمی خودم رو جمع و جور كردم ديدم حاتم آتيش گرفته. عباس هم كنار تانك افتاده و شكمش پاره شده
@seYed_Ekhlas🇮🇷
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
رزمنده : چند نفر سمت حاتم رسيدن و مشغول خاموش كردن شدن. من ناخواسته رفتم سمت عباس
روده هاش ريخته بود بيرون خيلی صحنه دلخراشی بود. هنوز كلم سوت می كشيد نمی فهميدم ديگران چی ميگن
ناخواسته مچ پای عباس رو گرفتم و می كشيدم فقط قصد داشتم از تانك دورش كنم اصلا متوجه فرياد اون نمی شدم بنده خدا روده هاش توی دستش بود
@seYed_Ekhlas🇮🇷
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
#بماندبرای_تاریخ👆
برا ی تاریخ از این باب که کوچک نشمریم و دفاع مقدس رو با همه سختیهاش ببینیم
و برای مردم از باب قدردان بودن آرامش و امنیت امروزمون ونسل های آینده بدانند
که آن سالها در اوج مظلومیت کشور و جانفشانی بچههای جبهه و جنگ در مقابل دشمن تا دندان مسلح اتفاق افتاده و همین رزمندگان نگذاشتند یک وجب از خاک ایران بدست دشمن بیافتد
#دفاع_مقدس
@seYed_Ekhlas🇮🇷
#کربلای_5 قسمت 8
🔻نقش قرارگاه کربلا
در #عملیات_کربلای۵
به روایت اسناد - ۸
♦️ خودرو فرمانده قرارگاه کربلا در کنار قرارگاه فرماندهی کل سپاه توقف کرد. جلسه با قرائت قرآن و سپس گزارش فرمانده یگانها از میزان پیشرفت کار آغاز شد.
♦️ هریک از فرماندهان ضمن گزارش فعالیت یگان خود و بیان مشکلات به گوشههایی از ناکامی نیروهای خود در عملیات کربلای4 اشاره کردند که تأسف حاضرین را بهدنبال داشت. پس از گزارش یگانها، احمد غلامپور خلاصهای از طرح مانور عملیات آینده را تشریح کرد و سپس فرمانده کل سپاه نکاتی را درارتباط با مانور عملیات و اهمیت دو محور کانال ماهی و پنجضلعی بیان و در ادامه بر هرچهسریعتر آمادهشدن یگانها تأکید کرد.
♦️با پایانیافتن جلسه بهاتفاق برادر احمد غلامپور و همراهان بهسمت اهواز حرکت کردیم. در بین راه درباره تردید و ابهام فرماندهان صحبت میکردیم. غلامپور معتقد بود که هنوز فرمانده یگانها مردد هستند، اما بهدلیل وضعیت خاص جنگ و پایان نافرجام عملیات سرنوشتساز کربلای4 درباره تردیدهایشان صحبت نمیکنند. من از آقای غلامپور پرسیدم، شما چرا حرف نمیزنی؟ غلامپور در پاسخ گفت:
من نمیتوانم جلو فرمانده یگانها با آقا #محسن بحث کنم. من خودم با همه ابهامی که دارم برای تکتک فرمانده لشکرها روضه میخوانم و آنها را ترغیب میکنم، نمیشود آنها که نشستهاند من حرف بزنم. من فقط اوّل جلسه، حرفهایی زدم که باب بحث را باز کند که این کار هم شد.
♦️ساعت 3:30 بامداد روز ۶۵/۱۰/۹ بود و ما در مسیر شهر اهواز بودیم. به اهواز که رسیدیم برادران غلامپور، دانایی و محرابی به منازل خود رفتند و من جهت استراحت به ساختمان امانیه (مقر مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ در شهر اهواز) رفتم. صبح همان روز همراه با آقای غلامپور بهسمت پادگان گلف حرکت کردیم. صبحانه را در پادگان گلف خوردیم و پس از جلسه مختصری بهسمت #منطقه عملیاتی حرکت کردیم. در جاده اهواز به خرمشهر #باقر_قالیباف فرمانده لشکر5 نصر را دیدیم که بهسمت اهواز میرفت. در گفتوگوی مختصری که برادر غلامپور با وی داشت، #قالیباف از مشکل استحکامات لشکر خود گفت و اضافه کرد:👇
زمانبندی را مشخص کنید تا من بتوانم برنامهریزی کنم.
غلامپور در پاسخ گفت:
برادر #محسن گفته پانزده روز دیگر.
قالیباف:
برادر محسن میدونه که تا بیست روز دیگر #[نور] ماه هست؟!! چرا حرف الکی میزنید، یک زمان مناسب بگویید که من بتوانم نیروهایم را به مرخصی بفرستم. هی گفتید پنج روز دیگر، پنج روز دیگر، الآن صدوبیست روز است که نیروها اضافه ایستادهاند. #نیروهای_بسیج را نمیشود اینطوری نگهداشت.
#قالیباف پس از بیان این جملات با ناراحتی خداحافظی کرد و رفت، ما هم در ادامه مسیر ضمن سرکشی به نیروهای چند یگان مهندسی که در منطقه مشغول کار بودند، به قرارگاه رسیدیم و پس از #خواندن نماز و خوردن نهار و کمی استراحت کار را آغاز کردیم. در ساعت 16:30 برادر سیفالله حیدرپور فرمانده تیپ48 فتح وارد قرارگاه کربلا شد و ضمن اظهار تمایل به شرکت در عملیات از وضعیت بلاتکلیف خود اظهار ناراحتی کرد و گفت:
ما پنج گردان نیرو داریم. به آقا محسن گفتم که میخواهم در قرارگاه کربلا یا قرارگاه قدس کار کنم که گفتند برو قرارگاه کربلا، من هم آمدم پیش شما. در عملیات کربلای4 هم در حدود شصت نفر مفقود داریم.
غلامپور: رفتی نظرت را به آقا محسن بگویی؟
حیدرپور: نه بابا، ما طبق #تکلیف
#میجنگیم و تصمیم نداریم کسی را سؤال و جواب کنیم، کاری هم به هیچکس نداریم.
♦️غلامپور: نه برو نظراتت را بهعنوان یک نظامی بگو، نظرت را نسبت به این عملیات بگو.
حیدرپور: من اصلاً اعتقادی به اینجور عملیاتها ندارم. یعنی چه؟ از آب بگذریم و پایمان را بگذاریم روی زمین و با تانک و پیاده دشمن بجنگیم. به نظر من باید بریم در منطقه والفجر مقدماتی و مهران بجنگیم.
# [غلامعلی] رشید میگفت، #فرماندهان عراقی به صدام فحش میدادند که چرا از کارون عبور کردیم.
غلامپور: اگر میخواستی روی زمین بجنگی چرا نرفتی با آقای ایزدی [فرمانده قرارگاه نجف].
حیدرپور: من آقای ایزدی را نمیشناسم، نه روحیاتش را و نه خودش را، شما بیایید برویم [غرب]، من هم با شما میآیم.
غلامپور: پس به نظر شما کجا میشود جنگید.
حیدرپور: برویم سراغ چزابه، یک فلش از آب بگذاریم و یک فلش از خشکی.
غلامپور: آنجا که هدف ندارد، برویم چه کار کنیم؟!
حیدرپور: به دشمن ضربه بزنیم، به ارتش عراق ضربه بزنیم.
♦️غلامپور: بالاخره باید [درباره شلمچه] نظر بدهی، چون انگیزه نداشته باشی باز فردا دردسر داریم. ما میخواهیم داخل #پنجضلعی بجنگیم.
♦️حیدرپور: خوب است، اینجا را میشود جنگید. همه وسایل ما اینجا داخل آبادان است. به منطقه نزدیکیم
#عملیلات_کربلای5
#ادامه_دارد.....
کانال رزمندگان جبهه وجنگ
@seYed_Ekhlas🇮🇷