هدایت شده از کانون فرهنگی تربیتی سیدالشهدا
#گزارش_تصویری
🔸 اردوی علمی ویژه کادر موسسه سیدالشهدا علیه السلام
🔻🔻 با حضور حضرت حجت الاسلام والمسلمین جواهری
🔹🔹🔹 با محوریت کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
🔰 لازم به ذکر است که در طی دو روز اردو گروه های مختلف مباحث ایمان، توحید و نبوت کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی را مباحثه کردند و در جلسات جمع بندی این مباحث حاضر شدند.
🔻ضمنا برخی از عزیزان کادر که کتاب آنها کتاب جاذبه و دافعه امیرالمونین علیه السلام بود، کتاب را بصورت کامل مباحثه و در جلسات جمع بندی شرکت کردند.
📆 ۲ و ۳ بهمن
✅ روستای ابرسج
@kanoon_sayyed_ashohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حتما ببینید👆👆👆
📖حتما بخوانید
📮حتما نشر دهید
عجب تلاشی!!!
#رویش های_انقلاب
حضرت آقا فرمودند؛ قلب منو رو شاد کردید
کانال اطلاع رسانی مدرسه علمیه معصومیه:
@masoumieh_ir
هدایت شده از کانون فرهنگی تربیتی سیدالشهدا
#اطلاعیه
🔸 دوره آموزشی #سیاه_قلم در ۱۲ جلسه
🔹 استاد: جناب آقای سبحان کلاتهایی
(دارای رتبه های برتر کشوری و استانی)
🔻 مهلت ثبت نام: دهم بهمن
🔹 جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با این شماره تماس بگیرید:
۰۹۱۰۰۳۸۸۲۴۳ (امینی)
و یا به این آیدی در پیام رسان ایتا پیام بدهید:
@Mahdi11018
🔰 طراحی های استفاده شده در پوستر، طراحی آقای کلاتهایی استاد دوره است.
#معاونت_آموزش
@kanoon_sayyed_ashohada
هدایت شده از اندیشکده تربیت زمامدار
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
برگزار میگردد:
سلسله جلسات #کادرسازی و #تربیت_کارگزاران در #سیره_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
با تدریس: حجت الاسلام و المسلمین #حامد_کاشانی
به همت 👈پژوهشکده شهید صدر (ره) دانشگاه جامع امام حسین (علیهالسلام) و دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام 👉
📆 #زمان_ثبت_نام: 5 تا 13 بهمن ماه
#شروع_دوره: 19 بهمن ماه
🔹برای برادران و خواهران
🔹به همراه ارائه #مدرک_پایان_دوره
🔸ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر👇:
👈مراجعه به کانال اندیشکده تربیت زمامدار در پیام رسانهای زیر:
#ایتا:
b2n.ir/570517
#بله:
b2n.ir/600846
#تلگرام:
b2n.ir/689498
👈شماره تماس: 76702570- 021 (در ساعات اداری)
.
هدایت شده از موسسه سیدالشهدا علیهالسلام
#گزارش_تصویری
🔹 سلسله جلسات فشرده شورای مرکزی موسسه با هدف بررسی مسائل کلان مجموعه
🔹 ۹ و ۱۰ بهمن ماه در شهر مقدس قم
🔻 با حضور حضرت حجت الاسلام جزینی زاده
از مدیران فعال فرهنگی و تربیتی کشور
و مسؤول قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام شهرستان بم
@sayyed_ashohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئولی که در دل مردم و مثل انها زندگی کند حتما در خدمتگزاری موفق تر است.
خدمتش موثر است.
مدیریت قلبها خواهد کرد
و خدا هم برکت و نصرتش را شامل حالش میکند
حاج اقاموسوی، امام جمعه اهواز و نماینده ولی فقیه در استان خوزستان
@Seyed_mohammad_reza_hosseini
هدایت شده از موسسه سیدالشهدا علیهالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گزارش_تصویری
🔶اردوی جهادی تبلیغی منطقه خارتوران
🔻ایام فاطمیه۱۴۴۲
🔺به همراه توزیع بسته های حمایتی
#گروه_جهادی_سیدالشهدا
🔻🔻
@sayyed_ashohada
هدایت شده از کانال مهدی اسکندری
#جمع_رشد_دهنده
🔸 سال ۱۳۹۴ است.
مشغول پشت سر گذاشتن درس های پایه ی چهارم حوزه و فعالیت های متعدد اجرائی در بسیج طلاب هستم.
🔹سخنرانی به جمع ما آمده است.
اولین بار است که او را می بینم.
نام او #سید_محمدرضا_حسینی است.
شروع به سخن می کند و از فعالیت های مجموعه ای در شاهرود گزارش می دهد.
او سعی می کند با نفوذ کلامش، انگیزه فعالیت در این مجموعه را در دل ما ایجاد. کند.
مجموعه ای که از آن سخن گفته می شد، نامش #کانون_فرهنگی_تربیتی_سیدالشهدا بود
جایی که در آن زمان نمی دانستم که قرار است سالها با او #زندگی کنم.
🔻🔹سید محمد رضا در رسیدن به هدفش موفق شد.
جمعی از طلاب وارد کانون شدند و فعالیت خود را آغاز کردند.
یکی از آن افراد نویسنده این متن است. #مهدی_اسکندری
🔸🔹مهدی معدلش خوب بود.
فعالیتش زیاد بود.
اما نمی دانست برای چه هدفی درس می خواند و برای رسیدن به چه مقصودی زمان زیادی را صرف فعالیت های اجرائی در بسیج طلاب می کند.
🔅 ورود به #جمع سیدالشهدایی ها کم کم او را #رشد داد
فهمید برای چه هدفی باید کار کرد
فهمید دروس حوزه فائده اش چیست
فهمید معنای واقعی کار اجرایی و جمعی چیست
و فهمید ...
🔰 بله برای #رشد لزوما نیاز به یک استاد ممتاز علمی و اخلاقی نیست
بلکه یک جمع می تواند #جمع_رشد_دهنده باشد و انسان را از جهات مختلف رشد دهد.
دوستان گلم🌹
محمد سعیدی
محمد بخشی
مهدی بخشی
سید علی حسینی
سید محمد رضا حسینی
مهدی نادعلیزاده
مهدی امینی
و همه سیدالشهدایی ها
از اینکه این #جمع_رشد_دهنده را تشکیل داده اید از شما ممنونم
امیدوارم همچنان لیاقت داشته باشم در جمع شما باشم و از شما بیاموزم.
👇👇
هدایت شده از هیأت یامهدی(عج) شاهرود
🔰جشن میلاد حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و گرامیداشت ایام دهه فجر
🔶 با سخنرانی :
🔹 حجتالاسلام والمسلمین #سیدمحمدرضاحسینی
🔶 و با نوای :
🔹 کربلایی #علی_رمضانی_فرد
⏰ پنجشنبه و جمعه ۱۶ و ۱۷ بهمن ماه ،
رأس ساعت ۱۸:۳۰
🏠 خیابان امام ، روبروی کوچه کانونبسیج ، مکتب عصمتیه
با رعایت دستورالعملهای بهداشتی
🚩 #هیأت_یامهدی (عج) شهرستان شاهرود
🆔 @Yamahdi_Shahrood
🆔 http://Instagram.com/yamahdi_shahrood
هدایت شده از سید یاسر جبرائیلی
⚡️این جنجال بر سر ملاقات آقایان قالیباف و پوتین، بحث بیجایی است که البته مقصرش فقط خناسان و حاشیهسازان نیستند.
▪️آقایان حداد عادل و لاریجانی به عنوان رئیس مجلس در سالهای ۸۴ و ۹۸ به مسکو سفر کرده و با رئیسجمهور روسیه هم ملاقات نکردهاند. سطح ملاقات رئیس مجلس، رئیس دوما بوده است.
@syjebraily
هدایت شده از موسسه سیدالشهدا علیهالسلام
#گزارش_تصویری
🔶توزیع غذا به مناسبت میلاد حضرت زهرا(سلام الله علیها)
📆۱۵بهمن۹۹
گروه جهادی سیدالشهدا(علیه السلام)
#گروه_جهادی_سیدالشهدا
🔻🔻
@sayyed_ashohada
#تلنگر
✍شخصی ﺑﺎ یک ﺟﻤﻠﻪ همسرش را ﺭﻧﺠﺎند و سپس ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ. اﺯ ﺭاﻩ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮای ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝهمسرش ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ. اﺯﺟﻤﻠﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ. ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: برای ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ دهی؛ﺟﻮاﻥ ﺑﺎﺷﻮﻕ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ
ﭘﻴﺮ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﮔﻔﺖ: اﻣﺸﺐ ﺑﺎلشتی اﺯ ﭘﺮ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻪ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺳﻮﺭاﺥ ﻛﻦ ،ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﻼﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ای ﻳﻚ ﭘﺮ ﺑﮕﺬاﺭ ﺗﺎ ﭘﺮﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ. ﻫﺮﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا ﻛﺮﺩی ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻢ
ﺟﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭا ﺑﻪ آن کار ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ. اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ اﺯ ﺳﺮﻣﺎی ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻳﺦ ﺯﺩﻩ ﺑﻮد تا بالاخره کار تمام شد. ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩی ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺣﺎﻻ ﭼﻪ ﻛﻨﻢ
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺟﻤﻊ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ اﻭﻟﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ. اﻭ ﺑﺎ ﺳﺮاسیمگی ﮔﻔﺖ: اﻳﻦ ﻏﻴﺮ ممکن اﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭی اﺯ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺩ ﭘﺮاﻛﻨﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ. ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻟﺶ ﻣﺜﻞ اﻭﻟﺶ نمیشود
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ!ﻛﻠﻤﺎتی ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میکنی ﻣﺜﻞ ﭘﺮﻫﺎیی ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ...ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭﺑﺮاﺑﺮ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩاﺭی دقت کن!
@Seyed_mohammad_reza_hosseini
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
*عمامه عاریتی؟!*
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود.
*میرودمحضر امیرالمؤمنین (ع)* در حرم زیارت و به آقا امیرالمؤمنین میگوید:
*آقا ما داریم برمیگردیم به ایران و میدانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما میآید.آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آیندهی زندگیام،این الگو بشود برای ما شاخص،این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.*
*حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند* و صبح و شام وقتی حرم مشرّف میشد، از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا میکرد.
*سه ماه هم ایشان کربلا میماند.*
جمعاً میشود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید میشد که شاید آقا امام حسین (ع)هم مصلحت نمیدانند که معرفی کنند،آن شب با دل شکسته از حرم میرود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند، ایشان شب میخوابد،
*خواب سیدالشهداء (ع) را میبیند. آقا میفرمایند:* "شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته میخواهی به عنوان الگو؟" میگوید: بله آقا.
*میفرمایند:"فردا صبح وارد حرمِ ما که میخواهی بشوی طلوع فجر،کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان 18 سالهای نشسته،* عمامهای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی ولباس کرباسی هم پوشیده.شما که وارد میشوی،این جوان بلند میشود وارد حرم میشود یک سلامی پایین پا به من میکند،یک سلام به علی اکبر،یک سلام به جمیع شهداء،از حرم خارج میشود بعدازطلوع فجر.این جوان را دریاب که یکی از انسانهای بزرگ است ".
حاج شیخ میفرماید:بیدار شدم.طلوع فجر،وقتی وارد حرم شدم،دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر،همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود،نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سیدالشهداء(ع)،یک سلام به علی اکبر ویک سلام به جمیع شهداء،ازحرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت. دنبالش دویدم. در صحن،صدایش زدم و گفتم:آقا،بایست من با تو کار دارم. برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: "آقا! عمامهی من عاریتی است "و رفت. از صحن رفت بیرون،رفت در کوچه پسکوچههای کربلا، دنبالش دویدم:آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت:
"آقا! عبای من هم عاریتی است "؛ و رفت.
آقای حاج شیخ عبدالکریم میگوید:
دیدم دارد از دستم میرود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانهی دو امام،بااین دو کلمه دارد میگذارد و میرود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم:بایست.عبای من عاریتی است؛ عمامهی من عاریتی است یعنی چه؟ *شش ماه التماس کردهام تا شما را معرفی کردهاند، کار داریم با شما*. یک نگاهی به حاج شیخ میکند و میگوید: "چه کسی من را به شما معرفی کرد؟". آقا شیخ عبدالکریم میگوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع).
به حاج شیخ عبدالکریم میگوید: "امروز چندمِ ماه است؟"
حاج شیخ عبدالکریم روز را میگویند.
میگوید: "دنبال من بیا ".
در کوچهپسکوچههای کربلا میروند تا به خارج از کربلا میرسند.یک تلّی بود که روی آن تل،یک اتاقکی بود.میرسد به درِ آن اتاق و میگوید: "اینجا خانهی من است،فردا طلوع فجر،وعدهی دیدار من و شما همین جا ".
میرود داخل و دررا میبندد.
مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا،این چه مطلبی میخواهد به من بگوید که موکول کردبه فردا.چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آیندهی من راتضمین کنددر معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام.
ایشان میفرماید: لحظهشماری میکردم.آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا،روی همان تل.پشتِ همان اتاقک.آمدم در بزنم،صدای نالهی پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا میزد:
وَلَدی! وَلَدی.پسرم، پسرم.
در زدم، دیدم پیرزنی با چشمان اشک¬آلود در را گشود.
گفتم:خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد و گفت اینجا خانهی من است و با من وقت ملاقات گذاشته.این آقا کجاست؟ گفت: این پسرِ من بود،الآن پیشِ پای شمااز دنیا رفت.وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم..یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم،این خاطره را نقل کرده بود ازدوران جوانی و بعد فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامهی من عاریتی است، عبای من عاریتی است.فردا جلوی چشمانِ من،عبا و عمامه را گذاشت و رفت. میخواست به من بگوید: *شیخ عبدالکریم حائری! مرجعیت،عاریتی است؛ ریاست،عاریتی است؛ خانههایتان،عاریتی است؛ پولهای حسابتان،عاریتی است؛وجودتان،عاریتی است؛سلامتیتان،عاریتی است.هر چه میبینید،عاریه است و امانت است؛ دل به این عاریهها نبندید.اینها را یاازشمامیگیرند.یا حوادث، یا وارث میبرد.
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#ارسالی_مخاطبین
🏅بهتر از همه عالَم
✍امام خمینی: شغل تربیت فرزند، از همه شغلها بالاتر است. یک فرزند خوب شما اگر به جامعه تحویل بدهید، برای شما بهتر است از همه عالَم. اگر یک انسان شما تربیت کنید، برای شما به قدری شرافت دارد که من نمی توانم بیان کنم.
مربی انسانها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است. زن با تربیت صحیح خودش انسان درست میکند؛ و با تربیت صحیح خودش کشور را آباد میکند. مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند میشود.
📚صحیفه امام جمعه ص۹۰
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@Seyed_mohammad_reza_hosseini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری | شرح حدیث
📍دور نکردن دیگران بخاطر عیوبشان!
محدث نوری در خاتمه مستدرکالوسائل به نقل از ملاصالح مازندرانی مینویسد:
«من از جانب ربّ الارباب، حجّت بر همه طلاب هستم.
زیرا به لحاظ فقر، کسی از من فقیرتر نبود و اوقاتی بر من گذشت که جز نور مستراح نوری [برای مطالعه] نداشتم.
اما به لحاظ حافظه و ذهن، کسی وضعش بدتر از من نبود! به صورتی که گاهی راه خانه ام را گم می کردم و نام فرزندانم را فراموش می کردم. سی سال از عمرم گذشته بود که به آموختن الفبا پرداختم! آن قدر کوشش کردم تا خدا آن چه را دارم به من تفضّل فرمود.» !
📗خاتمه مستدرکالوسائل، ج۲، ص۱۹۷.
🔹 استخدام
⭕️ هر وقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم ، میگفت:
چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی ؟
آب چکه میکرد، میگفت: اسراف حرامه !
اطاقم که بهم ریخته بود میگفت : تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه ...
حتی در زمان بیماریش هم تذکر میداد
تا اینکه روز خوشی فرارسید؛ چون می بایست در شرکت بزرگی برای کار مصاحبه بدم.
با خود گفتم اگر قبول شدم ، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو ، ترک میکنم!😒
☢ صبح زود حمام کردم ، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بهم پول داد و با لبخند گفت: پسرم!
۱- مُرَتب و منظم باش؛
۲ - همیشه خیرخواه دیگران باش
۳- مثبت اندیش باش؛
۴- خودت رو باور داشته باش؛
💢 توی دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!☹️
🔷 با سرعت به شرکت رویایی ام رفتم.
وقتی به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود!
به محض ورود، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته ، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله ...
اومدم تو راهرو ، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده ، یاد پند پدرم افتادم که میگفت: "خیرخواه باش" ؛ دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیوفته!
از کنار باغچه رد میشدم ، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو ، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه ؛ لذا شیر آب رو هم بستم ...
🔸 پله ها را بالا میرفتم ، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ ها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد ، لذا اونارو خاموش کردم!
به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه
چهره و لباسشون رو که دیدم ، احساس خجالت کردم ؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربی شون تعریف میکردن!
عجیب بود ؛ هر کسی که میرفت تو اتاق مصاحبه ، کمتر از یک دقیقه میامد بیرون!
با خودم گفتم : اینا با این دَک و پوزشون رد شدن ، مگر ممکنه من قبول بشم؟عُمرا !!!🙄
بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن!
باز یاد پند پدر افتادم که "مثبت اندیش باش" ، نشستم و منتظر نوبتم شدم
*اون روز حرفای بابام بهم انرژی میداد*
توی این فکرا بودم که اسممو صدا زدن.
وارد اتاق مصاحبه شدم ، دیدم ۳ نفر نشستن و به من نگاه میکنند.
یکیشون گفت :خب از چه روزی میخوای کارتو شروع کنی؟!
یه لحظه فکر کردم داره مسخره ام میکنه !
یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده ام
🔷 یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!!!😊
با تعجب گفتم: هنوز که سوالی نپرسیدین؟!
گفت: چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود.
با دوربین مداربسته دیدیم ، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا ، نقصها رو اصلاح کنی ...
در اون لحظه همه چی از ذهنم پاک شد! کار ، مصاحبه ، شغل و ...
هیچ چیز جز صورت پدرم رو ندیدم...
کسی که ظاهرش سختگیر اما درونش پر از محبت بود و آینده نگری... کسی که سعی داشت همیشه ما رو مودب بار بیاره...
#ادب
🌷 @IslamlifeStyles