eitaa logo
سید عبدالحسین تقوی نژاد
3.2هزار دنبال‌کننده
727 عکس
381 ویدیو
8 فایل
نویسنده کتاب در زمینه کودک ، خانواده و ازدواج مشاور و پژوهشگر ☎️ : نوبت مشاوره حضوری و تلفنی، ثبت نام و خرید دوره های آموزشی👇 https://eitaa.com/ofogh1410 ⭐️: ارتباط با من : 👇 @Sayedabdolhosintaghvinajad ⭐️: ادمین 👇 @L_karimiyan2020
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🔹داستان مَن و ما 🔹✨ فصل اول دوران کودکی و نوجوان (قسمت هشتم ) یادمه طرفای ما هرگاه بارون کم می بارید، در يک شب تمامي بچه ها و نوجوانان محل جمع مي شدند و دسته جمعي می رفتیم، تك تك خانه های اهالی را در مي زدیم. با صداي بلند و هماهنگ مي گفتیم : يالا ، يالا باروني (يا الله باروني ) صاحب خانه بيرون مي اُومد و به سَر و روي ما آب مي پاشيد. وای مثل این که می رفتیم تو استخر و با بچه ها شنا می کردیم، خیلی هیجان داشت ، الان که دارم می نویسم احساس تَری بدنم را در اون شب ها، در سر و تنم احساس می کنم. مثل اینکه نگهبانان ضمیر ناخودآگاهم این خاطره را در اتاق بایگانی خوبی نگهداری کردند، چون خاطره اش خیلی تره تازه و واقعی است. بچه ها مي گفتند : 👇 ( اَوُشَ دايي ، نونِشَ بِيِه ) یعنی: آبش را دادي ، نانش را هم بده' و صاحب خانه به ما مقداري آرد مي داد. وقتي در همه خانه ها را می زدیم و مراسم تمام می شد، بعد خانمی مي اومد آردهاي جمع آوري شده را خمير مي كرد، يكي از بزرگان روستا سنگ ريزه اي را به صورت پنهانی درون يكي از چونه هاي خمير مي گذاشت. بعد چونه هاي خمير را يكي يكي به بچه ها مي داد. آنگاه بچه ها به ترتيب در حضور آن ریش سفید، چونه هاي خمير را بر سفره مي گذاشتند. باز ريش سفید با دقت چونه ها را در دست مي فشرد و روي سفره مي گذاشت. تا چونه ی مورد نظر كه حاوي سنگ ريزه بود به دستش برسد. فوري به صاحب چونه خمير مي گفت زود فرار كن. اگر می تونست فرار كند ، فرار مي كرد و همه او را دنبال مي كردند. وقتي او را مي گرفتند. آرام به كمرش مي زدند ، مي گفتند : پَره مَشكُول سياه ، بوي بارون وَش اييا. (یعنی : از تكه پاره اي مشكول يا مشك سياه بوي باران مي آيد.) اینجا آن بزرگ روستا مي اُومد، او را رها می كرد و مي گفت : من ضامن او مي شوم و اميدوارم كه به زودي باران ببارد. حالا اما نحوه ی تربیت بزرگان ما برایم جالب تر است. و هر بار به آن روزها نگاه می کنم بیشتر به عمق تجربه و سیاست آن ها پی میبرم. آنها می دانستند که دعای کودکان پاک مستجاب تر است. اما نه مثل اقوام بدوی که کودکان را قربانی دعاهای خویش قرار دهند. بلکه در یک فضای شاد و خندان ساعتی لبخند وفرح برای ما ایجاد میکردند و خود در آن شادی شریک می شدند تا به برکت آن لبخندها دعای اهالی روستا مستجاب شود. آنها میدانستند که لطف خداوند شامل اهل سخاوت است و ما این سخاوت را از اهالی یاد میگرفتیم.آن ها ما را در امری بزرگ و حیاتی یعنی دعای باران شریک خود قرار میدادند و ما واقعا خود را ماموران باران و آخرین امید مردم میدیدیم. اینچنین به ما یک هویت اجتماعی و یک اعتماد بنفس میدادند. و اگر بعد از آن بارانی می بارید برای ما احترام زیادی قائل می شدند.این احترام اهالی ما را وا میداشت تا مؤدبانه تر و نیکو تر از قبل زندگی کنیم... ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذهن (ذهن پاک) با خانواده (مدیریت دختران ۹ تا ۱۵ سال) (قسمت بیست و پنجم) مشکل دوم : دختر انتظار دارد، آن پسری که با او در ارتباط بوده است، برای خواستگاریش بیاید، اما این پسر چون خانواده اش اطلاع از این رابطه نداشتند، یا اگر اطلاعی داشتند، می گویند ازدواج با دختری که در خیابان یا فضای مجازی آشنا شده فایده ای ندارد، حالا هر چه دختر و خانواده اش خوب باشد، و شما بیایید اثبات کنید که اول پسر شما بوده که سراغ این دختر آمده و او را وارد این رابطه کرده، خانواده پسر قبول نمی کنند، تازه می گویند این دختر می خواهد خودش را به زور قالب پسر ما کند. اینجاست که این دختر تمام آرزوهایش بر باد می رود. ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471
ذهن (ذهن پاک) با خانواده (مدیریت دختران ۹ تا ۱۵ سال) (قسمت بیست و ششم) مشکل سوم : دختر ممکن است بعد از ازدواج به این رابطه ها با جنس پسر و مرد ادامه دهد، چون به این رابطه ها عادت کرده است. و دیگر دست خودش نیست. من مراجعه کننده داشتم با این که سه فرزند داشته ولی ارتباط با جنس مرد داشته ، می گفتم خانم وقتی شما سه فرزند و شوهرتان هستند، اینها منتظر توجه و محبت شما هستند، چرا این رابطه ها را ادامه می دهید؟ می گفت من به اینگونه رابطه از همان دوران نوجوانی عادت کردم. ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471
ذهن (ذهن پاک) با خانواده (نقش پدر در مدیریت نوجوان دختر) (یک گفتگویِ دو نفره بین من و دخترم در حرم امام رضا علیه السلام ) پدران دقت کنند، شما از یک طرف نقش پدری را برای فرزندانتان و از طرف دیگر نقش یک مربی را برای آنها دارید، بین پدربودن و مربی تفاوت وجود دارد، مربی کسی است که متناسب با 👇 جنسیت سِن ظرفیت موقیعت علاقه استعداد متربی اش، آگاهی و شناخت معقول داشته باشد، نه آگاهی و شناخت هیجانی و ذوقی. آسیب هایی که مادران با نگاه جزئی نگریشان در بافت خانه متوجه می شوند. برخی از پدران خیلی سطحی و بی تفاوت از کنارش رد می شوند‌. و آخر الامر از همان موضوعی که مادران چند وقت پیش، مسئله اش را با پدران مطرح کرده بودند ، بحران در خانواده ایجاد می شود. پدران بهتر است با دختر نوجوان خود گفتمان عقلی داشته باشند؛ چون نوجوان در حال رشد است و از لحاظ بینش فردی و اعتقادی و اجتماعی نیاز به رشد دارد، محبت های افراطی و احساسات و امکانات، هیچ کدام نمی توانند بینش فردی و اجتماعی نوجوان را رشد دهند، فقط با یک گفتمان عقلی که پدر در آن گفتمان به آسیب های احتمالی بیرون از خانه اطلاع و آگاهی داشته باشد و بدنبال آن از طریق ارتباط مؤثر با دختر نوجوانش بتواند آن آسیب ها و راهکارهای لازم را به او تفهیم کند، رشد فردی، اعتقادی و اجتماعی فراهم‌ می شود. ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471۴
﷽ . مهارتهای ارتباط مؤثر رابطه با خانواده (مدیریت پسران ۹تا۱۵ سال) (قسمت سوم) پدر در مدیریت نوجوان نقش کلیدی دارد، زیرا مادر تا هشت سالگی نهایتاً تا نُه سالگی زحمت خودش را کشیده است، در تربیت نوجوان پسر، پدرخیلی نقش بسزایی دارد ، لازم است خیلی ریز و دقیق به تربیت پسر نگاه کند.البته نه به روش مستقيم (تحکم و تَشَر زدن) بلکه به روش غیر مستقيم (با تدبیر و آگاهی از روحیات یک نوجوان) با او برخورد کند . به این خاطر تاکید می شود که خیلی مراقب نوجوان پسر باشید ، زیرا ممکن است یک خطا از پسر نوجوان آخرین خطا باشد و تا آخر عمر این خطا همراهش باشد، به عنوان مثال مادری بود که به شوهرش می گفت، مرد پسرت از وقتی رفته دبیرستان من چند مرتبه دیدم بوی سیگار می دهد، یکمرتبه که داشتم لباس هایش را می شستم داخل یکی از لباس‌هایش یک نخ سیگار پیدا کردم ، اینجا برخی پدران می خواهند با مَرام بودن خود را به رُخ بکشند و خود را خوبه نشان دهند ، پیش نوجوان می گویند ، خانم شما خیلی حساس هستی ایشون نوجوان است، حالا اگر یک نخ سیگار تفریحی کشید، اشکالی ندارد‌؛ این درحالی است که در حاضر همین پسر به جرم مواد مخدر در زندان بسر می برد و هر هفته پدرش باید برایش پول واریز کند‌، به ملاقاتی اش برود، برایش وسایل تهیه کند، پرونده یِ قضایی اش را پیگیر باشد، تازه جوابگوی فامیل و آشنا باشد که دقیقاً فرزندت در چه شرایطی از محکومیتش است. 🌐 کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/seyedabdolhosein .
سلام خدمت اعضای محترم گروه شب بخیر 🙏 از لطف همه شما عزیزان ، کمال تشکر را دارم‌‌ که این همه با شور و اشتیاق پیگیر مباحث کانال هستید، لطف کنید هر کسی نظرش را در مورد مطالب کانال در حد یک جمله بیان کنه و به آیدی بنده ارسال کنه، تا من بتوانم از یک طرف نواقص را برطرف کنم و از طرف دیگر براساس نیاز شما مطالب را در کانال بارگذاری کنم‌. لطف کنید نظرات خود را در مورد‌ مطالب زیر بیان کنید. _داستان من و ما _مدیریت دختران ۹تا۱۵سالگی _مدیریت پسران ۹تا۱۵ سالگی _مقایسه ذهنی ✨ آیدی بنده 👇 https://eitaa.com/Sayedabdolhosintaghvinajad
✨🔹داستان مَن و ما 🔹✨ فصل اول ✨دوران کودکی و نوجوان✨ (قسمت نهم) یادمه تو خونه یِ ما دو اتاق غیر از اتاق های خودمون بود، یک اتاق بود که کاه در داخل آن می ریختیم برای استفاده گاوها و اُلاغ هایی که داشتیم، یک اتاق دیگر بود که سقفش کوچکتر بود، ما بش کُومِه می گفتیم، در این کومه مادرم مرتب در آن نان پخت می کرد. ما در زبان محلی به مادر دا می گوییم، اون موقع که گاز شهری نداشتیم ، دا از کود حیوان مانند پِشکِل و عنبر نساء، برای آتش زیر تابه برای پخت نان استفاده می کرد، به همین علت دود زیای در فضای کومه ایجاد مي شد بطوری که وقتی وارد کومه می شدم از دود و تاریکی اصلاً چیزی را نمی دیدم، باید چند دقیقه در فضای کومه می ایستادم تا تیام به تاریکی کومه و دود عادت می کرد ، در زبان محلی ما به چشم ها تیام می گوییم . بعد چند دقیقه وقتی چشم هایم عادت می کرد، دا را در فضای کومه می دیدم که با یک حالت افتخارگونه ای که اثر خستگی در آن نبود، در حال آماده کردن قوت روزانه فرزندانش بود، خیلی ناراحت می شدم که در این دود داره نون پخت می کنه، بعداً که اومدم شهر فهمیدم دود عنبر نساء بهترین ضد عفونی کننده برای بدن است، بخصوص دود آن برای خانم ها خیلی مفید است. دا سه نوع نون پخت می کرد، نان معمولی، بَلبَلی و گِرده زیر چاله. گرده زیر چاله یکی از نان‌های محلی منطقه ما است که با آرد گندم، رازیانه و گاهی شکر یا شیره خرما تهیه می شود. برای پخت این نان به خمیر آرد گندم زیره، شکر و یا شیره خرما اضافه کرده و خمیر سفتی را که به دست می آید با کف دست پهن می کنند. سپس این نان بیضی را با نوک انگشتان شکل داده یا با وسیله ای طراحی کرده و زیر خاکستر گرم قرار داده و روی آن زغالهای افروخته می ریزند تا پخته شود. حقیقتا این نان نمونه ای از پیوند ذوق و سلیقه یِ تاریخ نياکان ما با طبیعت بوده است‌. واقعاً ما نسلی هستیم که با قابی از خاطره ها خوب بزرگ شدیم ، مربیان‌ ما چه شیرزنانی بودند. واقعا نمی دونم چه بر سر مادران امروز اومده، برخی از آنها به مانند مادران ما همچنان دارند رسالت خود را انجام می دهند، برخی دیگر از مادران دچار تنبلی و روزمرگی از فضای زندگی آپارتمانی و فضای مجازی هستند، گروهی دیگری از مادران هستند که با اینکه نقش مادر و همسر بودن را دارند، اما دچار آسیب های ارتباط با فرد دیگری هستند ، کودکانی که در دامان این دو گروه آخر از مادران تربیت می شوند، نسلی می شوند که ذبح عقلی، اعتقادی و استعدادی می شوند . ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذهن (ذهن پاک) با خانواده (مدیریت دختران ۹ تا ۱۵ سال) (قسمت بیست و هفتم) مشکل چهارم : اگر دختری در دوران نوجوانی و جوانی با پسری در ارتباط بود، و بعد بدون اینکه یک شناخت عقلی و منطقی از آن پسر و خانواده اش داشته باشد، صرفاً بخاطر 👇 _ ظاهر آن پسر _ یا بخاطر این که جلوی همسن و سال هایش کم نیاره _ یا بخاطر این که واقعاً از طرف خانواده کمبود شدید محبت داره _ یا بخاطر این که وقتش را پُر کنه _ یا بخاطر این که به رُخ دوستانش بکشه که مثلاً چقدر من خاطرخواه دارم _ یا بخاطر فرار از تنش هایِ خانه و خانواده رابطه احساسی و عاطفی با جنس مخالف را از یک سن پائینی شروع می کند، این دختر ممکن است در آینده دچار یک آسیب های جبران ناپذیر شود. ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471
ذهن (ذهن پاک) با خانواده (مدیریت دختران ۹ تا۱۵ سال) (قسمت بیست و هشتم) به این صورت که وقتی این دختر بخاطر ارتباط هایِ زیادی که با جنس مخالف داشته و به آنها دل می بسته و اعتماد می کرده ، اما بعد آن پسران به او خیانت می کردند، این نگرش در ضمیر ناخودآگاهش نقش می بندد که همه مردها همینطور هستند، به همین علت همیشه یک حس بی اعتمادی همراه با نفرت نسبت به مردها در ذهنش نقش وجود دارد، به گونه ای می شود که وقتی این دختر خانم بعداً ازدواج کرد هیچ ذوق و شوقی به شوهر واقعی اش ندارد و او را مثل همان افرادی می بیند که در دوران مجردی با آنها ارتباط داشته است. به همین خاطر هیچ وقت بین آنها یک رابطه گرم ایجاد نمی شود. مگر این که آن خانم به یک مشاور رجوع کند تا اثر این رابطه های احساسی و مسموم قبل از ازدواج از ذهنش پاک شود. ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471
سلام خدمت اعضای محترم گروه وقت بخیر 🙏 از لطف همه شما عزیزان ، کمال تشکر را دارم‌‌ که این همه با شور و اشتیاق پیگیر مباحث کانال هستید، لطف کنید هر کسی نظرش را در مورد مطالب کانال در حد یک جمله بیان کنه و به آیدی بنده ارسال کنه، تا من بتوانم از یک طرف نواقص را برطرف کنم و از طرف دیگر براساس نیاز شما مطالب را در کانال بارگذاری کنم‌. لطف کنید نظرات خود را در مورد‌ مطالب زیر بیان کنید. _داستان من و ما _مدیریت دختران ۹تا۱۵سالگی _مدیریت پسران ۹تا۱۵ سالگی _مقایسه ذهنی ✨ آیدی بنده 👇 https://eitaa.com/Sayedabdolhosintaghvinajad
📚 کتاب دوران دیدن هانَ گفتن ها (راهکارهای کاربردی تربیت کودکان در هفت سال اول ) 📚 کتاب مَن در حال تماس (بایدها و نبایدهای دوران مجردی ، انتخاب همسر و دوران متاهلی ) 🏅نویسنده : سید عبدالحسین تقوی ✨برای خرید کتاب ها ، شما می توانید با وارد کردن نام کتاب در یکی از مرورگرها ، از طریق اینترنت ، از انتشارات مربوطه تهیه نمایید ‌.
﷽ ✨🔹داستان مَن و ما 🔹✨ فصل اول ✨دوران کودکی و نوجوان(قسمت دهم) همیشه فصل های زمستان را دوست داشتم، آن زمان که بخاری نبود،دو علاالدین داشتیم به رنگهای سبز کمرنگ و زرد کمرنگ که مادرم نفتشان می کرد و هر کدام را در یک اتاق می گذاشت، همه ما دور این دو علاالدین ها حلقه می زدیم، پاهایمان را به علاالدین می چسبوندیم تا گرممان شود، احساس می کردم هر کسی نتواند پاهایش را به علاالدین بچسباند، بازی را باخته است☺️، به همین علت می نشستم اینقدر صبر می کردم تا جایی برای من باز شود و من بروم پاهایم را بدور علاالدین حلقه بزنم، تا گرمم شود، یادمه نون می گذاشتیم روی این علاالدین تا گرم شود، بوی نان برشته کل فضای اتاق را می گرفت، بعد نان برشته با قند می خوردیم، برخی مواقع مادرم شب ها هَریسه و دُنگو روی علاءالدین می گذاشت تا فردا صبح به عنوان صبحانه بخوریم ، آخ جون شبی که مادرم هَریسه می گذاشت روی علاالدین، طاقتم طاق می شد تا صبح شود که من برم هریسه بخورم ، در زبان محلی ما به حلیم هریسه می گوییم. دُنگو هم یکی دیگر غذاهای محلی منطقه ماست، برخی شب های زمستان، برق چند ساعتی از شب نبود، نبود برق و نور علاالدین و چراغ نفتي کوچک جمع ما را گرم تر می کرد، ❌مثل این که هر چه صنعت و ساختمان و امکانات و روشنایی ها در شب ها زیاد شده است، دورهمی هایِ نشاط انگیز واقعی خانواده ها کمرنگ تر شده است.❌ می خواهم دورهمی شبهای زمستان را با کلمات کنار همدیگر قرار دهم ، همه این کلمات، تَبلور نشاط حقیقی و واقعی زیر سقف بود. که در سبک زندگی آن زمان بود. شب سرد زمستان، علاءالدین، چراغ نفتي نشستن دورهم ، با هم صحبت کردن، حواس ها پرت نبودن ، بوی نان برشته ، هَریسه ، دُنگو این همه گرمی و صمیمیت، بدون کمترین امکانات رفاهی، نتیجه نگرش ساده زیستی و مقاوت و سختکوشی مردمان آن نسل بوده است. کاش اهریمن های چشم به هم چشمی بر ما هجوم نمی آورند، زیرا د‌ورهمی های زمستان و تابستان ما دیگر زیبا نیست، بلکه بیشتر به رخ کشیدن و به نمایش گذاشتن برخی و حسرت خوردن و غصه خوردن برخی دیگر است. ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471
سلام خدمت اعضای محترم گروه شب بخیر 🙏 از لطف همه شما عزیزان ، کمال تشکر را دارم‌‌ که این همه با شور و اشتیاق پیگیر مباحث کانال هستید، لطف کنید هر کسی نظرش را در مورد مطالب کانال در حد یک جمله بیان کنه و به آیدی بنده ارسال کنه، تا من بتوانم از یک طرف نواقص را برطرف کنم و از طرف دیگر براساس نیاز شما مطالب را در کانال بارگذاری کنم‌. لطف کنید نظرات خود را در مورد‌ مطالب زیر بیان کنید. _داستان من و ما _مدیریت دختران ۹تا۱۵سالگی _مدیریت پسران ۹تا۱۵ سالگی _مقایسه ذهنی ✨ آیدی بنده 👇 https://eitaa.com/Sayedabdolhosintaghvinajad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذهن (ذهن پاک) با خانواده (مدیریت دختران ۹ تا۱۵ سال) (قسمت بیست و نهم) مشکل پنجم : اگر دختری در دوران نوجوانی با پسری در ارتباط بوده و بعد از این که یکم بزرگتر شد از کار خود و از این رابطه هایی که داشته پشیمان شد. بعد آمده با یک جوانی ازدواج کرده که پسر و خانواده اش یک خانواده آبرومند از لحاظ اجتماعی هستند، این دختر خانم همیشه در اضطراب این است که 👇 _نکنه اینها رابطه ها قبلی من را متوجه شوند اگر متوجه شوند چه میشه _بچه هایم را چکار کنم _چطوری تو صورت شوهر نگاه کنم _ من زندگیم را دوست دارم شما تصور کنید این خانم هر روز و هر شب جنس ناراحتی اش اضطراب از این است که نکنه گذشته اش برای شوهر و خانواده شوهر رو بشه ... ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471
ذهن (ذهن پاک) با خانواده (مدیریت دختران ۹ تا۱۵ سال) (قسمت سی ام) من مراجعه کننده داشتم که عکس های که در زمان نوجوانی اش در رابطه با جنس مخالف داشته بود، پیش آن پسره مونده بود و پسر تهدیدش می کرد من این عکس ها را میام نشون شوهرت می دهم . حالا حساب کنید این خانم در چه وضعیت روحی و روانی است و هیچ کاری نمی تواند انجام دهد ، مشکلش طوری است که به هیچ کس نمی تواند بگوید و هیچ کس هم نمی تواند کاری براش انجام دهد، مگر این که تسلیم خواسته های آن پسر شود. و این پسر از آن دختر اخاذی جنسی و مالی می کند و این نتیجه یک هیجان و اشتباه در دوران نوجوانی بوده است . ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471
سلام خدمت اعضای محترم گروه صبح بخیر 🙏 از لطف همه شما عزیزان ، کمال تشکر را دارم‌‌ که این همه با شور و اشتیاق پیگیر مباحث کانال هستید، لطف کنید هر کسی نظرش را در مورد مطالب کانال در حد یک جمله بیان کنه و به آیدی بنده ارسال کنه، تا من بتوانم از یک طرف نواقص را برطرف کنم و از طرف دیگر براساس نیاز شما مطالب را در کانال بارگذاری کنم‌. لطف کنید نظرات خود را در مورد‌ مطالب زیر بیان کنید. _داستان مّن و ما (تا الان ۱۰ قسمت) _مدیریت دختران ۹تا۱۵سالگی (تا الان ۳۰ قسمت) _مدیریت پسران ۹تا۱۵ سالگی (تا الان ۳ قسمت) _مقایسه ذهنی (تا الان ۷ قسمت )آیدی بنده 👇 https://eitaa.com/Sayedabdolhosintaghvinajad
📣عزیزان مطالب کانال را اگه مطالعه کردید، لطف کنید برای دوستان یا فامیل بفرستید، شاید گره ای از مشکلی بگشاید.🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🔷 سلام بر خوبان و عزیزان از دیشب تا حالا سرم خیلی شلوغ بوده، راستش برای جلسه دوم مشاوره برای زوج هایی جوانی رفته بودم که می خواستند برای طلاق اقدام کنند، دعا کنید انشالله ختم بخیر بشه، بعد از جلسه بلافاصله برای ایام فاطمیه منبر داشتم، این بود که وقت نکردم، تو کانال مطلب بزارم، قسمت یازدهم داستان مَن وما را امروز تقدیم می کنم.
✨🔹داستان مَن و ما 🔹✨ فصل اول دوران کودکی و نوجوانی(قسمت یازدهم) گفتم کار پدرم کشاورزی بود ، یادمه زمستان چند بارون که می بارید و زمین خشک را سیراب می کرد، چه حالی خوبی پیدا می کردم ، احساس می کردم زمین مانند مرده ای بود که جان در کالبدش دمیده می شد. در چنین موقعی پدر و چند تا از برادرهایم برای کاشت جو و گندم به سراغ زمین کشاورزی می رفتیم. چون غالب زمین های ما تو کوه و کمر بودن به این صورت بود که خیش را به دو الاغ می بستیم و زمین را شخم می زدیم، ✨ خیلییییییییییی کار سختی بود، ولی از این که می دیدم غالب کارهای کودکی و نوجوانی من با طبیعت گره خورده لذت می بردم، ✨ چقدر لذبختش بود زمانی که پدرم دست از شخم زدن برمی داشت و می خواست صبحونه میل کنه، چقدر برای من شیرین و دلچسب بود احساس می کردم شیرین‌ترین غذای دنیا را در کنار یک دشت خاک ارگانیک میل می کردم. خاک هایش،حس هایش، آدم هایش، رابطه هایش همگی طبیعی و واقعی بودند. آمدیم شهر دیدم در وسط این همه آسفالت، سنگ فرش، چمن و موزائیک یه قسمت زمین خالی گذاشتند و اسمش را خاک بازی آن هم خاک بازی برای کودکان گذاشتند، تازه باید بلیط هم می گرفتی ، بیشتر از نیم ساعت هم وقت نداشتی. چقدر مایه ی ِ تعجب😮 است، ما از طبیعت بکر روستا به شهر آمدیم بعد در شهر چیزهایی روستا را داریم به اسم جنس ارگانیک،اصلی واقعی می فروشیم، و حریصانه بدنبالش باید بگردیم؛ به عنوان مثال می گوییم ماستش اصلی هست، دوغش اصلی است، نونش اصلی است، ای کاش یه جایی هم می گفتند شادی،تفریحات و دورهمی هایش بجای چشم به هم چشمی، همه ارگانیک و اصلی هستند، خلاصه بعد از خستگی چند ساعته که یه قسمتی از زمین شخم زده می شد، روی خاک ها در کنار پدر می نشستیم و با بوی خاکِ شخم زده در سَر کوه با چنان ولعی صبحانه میل می کردم که احساس می کردم شیرین ترین لحظات زندگیم را با عزیرانم در دل طبیعت بی ریای خدا دارم می گذارنم ، حقیقتاً وقتی خاطرات دوران کودکیم را می نویسم تمام آن لحظات خوش و ناب برای من تداعی می شوند. ❌ الان در شهرها، تنها دور همی برخی خانواده ها، فقط زمانی است که سر سفره می نشنینند، آن هم یا حواسشون به فیلم ، سریال یا حواسشون به فضای مجازی است، احساس می کنی همه یه جورهایی مثل اینکه به اجبار سر سفره نشسته اند ، بعد با بی رغبتی چند لقمه غذا می خورند و بلند می شوند و مثل کارتون باب اسفنجی که هر کسی به تنهایی یه خونه برای خودش داره، هر کسی بلند می شود و به سراغ خانه تنهایی که در زیر سقف برای خودف درست کرده است، می رود .❌ ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471