هدایت شده از بنتُ الحُسین³¹⁵
قال ربکم ادعونی استجب لکم
بخوانید مارا تا اجابت کنم شمارا..!
_پروردگار: چی میخوای عزیزم؟
+بنده گنه کار: یا الله کربلا کربلا کربلا😭
#شب_قدر
@bent_hosein315
هدایت شده از مَبهوتْ³¹⁵
آقا امیرالمؤمنین پیش از شهادت میفرمودند؛
هنگامی که من از ميان شما بروم
و ديگرى جاى مرا بگيرد
مرا خواهيد شناخت..
- نهجالبلاغه؛ خطبه١۴٩
-🥀-
-امیدی در سایه🖤-
دستان کوچکش را روی بوریای رنگ و رو رفته کشید. نخهای درآمده از پارگیاش را لمس کرد و آهی کشید. چشمهای سیاه و کوچکش را دور خانهٔ محقرشان گرداند و به خواهر کوچکش داد. دستان نحیفش را دور زانوهایش قلاب کرده بود و سرش را روی زانویش گذاشته بود. آه میکشید و گوشهٔ چشمش را چین میانداخت. از گرسنگی دلش مالش میرفت. مادرش عبدالله را در آغوش گرفته بود و سعی میکرد به آن شیر بدهد، ولی شیری در سینه نداشت. عبدالله هم اشک میریخت و مظلومانه به گردن و سینهٔ مادرش چنگ میزد.
دلش گرفت...
شب از نیمه گذشته بود، باید کمکم سر و کلهاش پیدا میشد. هر شب میآمد و ناشناس، کیسهای پشت در میگذاشت و میرفت. پس چرا دو سه شب بود که نیامده بود؟
در این شهر به این بزرگی، فقط آن ناشناس بود که آنها و چشمان معصومشان را از یاد نبرده بود. او بود که به فکر گرسنگی و اشکهای آویزان به مژههایشان بود!
دست به زمین گرفت و بلند شد. پاهایش را روی زمین میکشید و سمت در میرفت. در را باز کرد و حیاط کوچک و نقلیشان را رد کرد. صدای مادر از پشت سرش درآمد:
_ کجا غیاث؟ بیا داخل!
جوابی نداد، بیتوجه به صدا زدنهای مادرش، در کوچه را باز کرد و سرش را بیرون برد. این طرف کوچه را نگاه کرد، تاریکی بود و تاریکی...
سر چرخاند و طرف دیگر را نگاه کرد. باز هم تاریکی و خانههای بهم زنجیر شدهٔ کوفه. نه خبری نیست...
از امیدی که در سایه قدم میزد و برای آنها غذا میآورد، خبری نیست. مشتهای ظریف سمیه، دشداشهاش را چنگ زد و کمی کشید. چشمش را به صورت آفتاب سوختهاش داد.
لبهای کوچکش تکان خورد و امیدوار پرسید:
_ غیاث، میاد؟!
روی موهای پرکلاغیاش دست کشید و لبخند بیجانی زد. خودش هم نمیدانست. برای اینکه او را امیدوار نگه دارد، گفت:
_ حتما میاد! اون مارو یادش نمیره. مطمئن باش.
سمیه شیرین خندید و دستانش را بهم زد. سمت خانه دوید و صدا بلند کرد:
_ اُمّا اُمّا، میاد. مردِ ناشناس میاد. غیاث گفت.
غیاث نگاهش را گرفت و به کوچه داد. خودش امیدی نداشت...
امشب و شبهای بعدش هم، خبری از آن ناشناس نشد. غیاث نفهمید، آن مردی که نان و رطب برایشان میآورد و در تاریکی و سایهٔ سر به فلک کشیدهٔ نخل و خانههای کاه گلی کوفه، گم میشد، امشب به وصال محبوبش رفته است و دیگر برنمیگردد...
-نویسنده: آئینه🌱
#بابا_علی
#دلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رزق امشبمون،الحمدالله:)❤️🩹
#شهدای_گمنام
#دلی
هدایت شده از قـرارگـاه
ضربهای زد عدو ، فرق سرش ریخت بهم
رستگار شد علی ، هستی ما ریخت بهم . .
عادیه حال نوکرت اصلا خوب نیست:)؟!
دیگه نای درد و دلم نداره
واقعا یتیم شدیم؟!
#بابا_علی
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
#توییت
حمله به ساختمان سفارت ایران در سوریه
حکم حمله به خاک ایران رو داره!
پاسخ درخور داده نشه مرحله بعدی
حمله به خود خاک ایرانه!
حمله مستقیم، پاسخ مستقیم میخواد!
کاش بفهمید و تصمیم درست بگیرید!
🔻 @seyyedoona
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ریلز
هم اکنون اجتماع مردمی مطالبه برای
اقدام فوری علیه رژیم صهیونیستی👊🏻
📍تهران-میدان فلسطین
#ابومهدی
#حمله_به_سفارت_ایران_در_سوریه
🔻 @seyyedoona
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ریلز🖤
کـم شد ز جمـعِ
خـسـتـه دلــان
یار دیگری💔
#ابومهدی
#حمله_به_سفارت_ایران_در_سوریه
🔻 @seyyedoona
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای صــدای رســایِ بودنم
یک نفس از تو دل نمیکنم💔
#حمله_به_سفارت_ایران_در_سوریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا نامیدت میکنه... 💠
#خدای_مهربونیا
یه کاری کنید امضای عاقبت بخیریتون رو خود حضرت زهرا س بزنه:)
اقا حضرت عباس ع خودشون مُهر زیارت کربلاتون رو بزنن🙂
ولی
یادمون نره برای هم دیگه هم دعا کنیم:)
خیلی ها محتاج یه دعای کوچیک شمان
خیلی از رفتگانمون فقط نیازمند یه صلوات شماند:)
پس هم دیگه رو خیلی دعا کنیم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی چه میدونه؟
شاید امشب توی تقدیرمون بنویسن
زیارت کربلا...
#شب_قدر