چیزی نمیتونم بگمـ فقط گوشش کنید:)❤️‍🩹 _مداحی #دلی

خیانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیست! امانت بود عشقت در وجودمـ من خطا کردمـ #امام_حسین #دلی

سر سال است اما سفره ما خالی است . #دلی

باشه . . . درسته کم گذشته ازش . . . ولی من دلم خیلی برات تنگ شده بابارضا:)❤️‍🩹 #امام_رضا #دلی

بدجور به دل میشینه💔 #دلی

آخر سالی اومدم حسین.....💔 _کربلا لازمم... #امام_حسین #دلی

دلم بارون صحنت و میخواد اقا:)) 💔 که همه این سختیارو و حال بدیارو بشوره ببره.... ❤️‍🩹 #امام_حسین #دلی

قشنگ بود:)❤️‍🩹 #امام_رضا #دلی

ولی تو بشنو: ) ❤️‍🩹 #امام_رضا #دلی

من گم شدم : ))❤️‍🩹 #بابا_علی #دلی

دلتنگ حرمتم، به کی بگم:)؟!💔 #دلی

من از شوق بغل کردن، تو را فریاد خواهم زد...🙂❤️‍🩹 #امام_حسین #دلی

تا وقتی تو هستی ، ماهم میتونیم:) #خدای_مهربونیا #دلی

بغلش کن اونی که کسی رو نداره حسین... 💔 #امام_حسین #دلی

#پیشنهاد_دانلود ما خیلی دوست داریما امام حسین ع🥲❤️‍🩹... «خطر شکستن قلب» «لطفا با احتیاط دیده شود» #امام_حسین #دلی #حسین_بختیاری

پیرهن‌مشکی :) #دلی

خدایا ببخش🥲💔 #دلی #شب_قدر #خدای_مهربونیا

-🥀- -امیدی در سایه🖤- دستان کوچکش را روی بوریای رنگ و رو رفته کشید. نخ‌های درآمده از پارگی‌اش را لمس کرد و آهی کشید. چشم‌های سیاه و کوچکش را دور خانهٔ محقرشان گرداند و به خواهر کوچکش داد. دستان نحیفش را دور زانوهایش قلاب کرده بود و سرش را روی زانویش گذاشته بود. آه می‌کشید و گوشهٔ چشمش را چین می‌انداخت. از گرسنگی دلش مالش می‌رفت. مادرش عبدالله را در آغوش گرفته بود و سعی می‌کرد به آن شیر بدهد، ولی شیری در سینه نداشت. عبدالله هم اشک می‌ریخت و مظلومانه به گردن و سینهٔ مادرش چنگ می‌زد. دلش گرفت... شب از نیمه گذشته بود، باید کم‌کم سر و کله‌اش پیدا می‌شد‌. هر شب می‌آمد و ناشناس، کیسه‌ای پشت در می‌گذاشت و می‌رفت. پس چرا دو سه شب بود که نیامده بود؟ در این شهر به این بزرگی، فقط آن ناشناس بود که آنها و چشمان معصومشان را از یاد نبرده بود. او بود که به فکر گرسنگی و اشک‌های آویزان به مژه‌هایشان بود! دست به زمین گرفت و بلند شد. پاهایش را روی زمین می‌کشید و سمت در می‌رفت. در را باز کرد و حیاط کوچک و نقلی‌شان را رد کرد‌. صدای مادر از پشت سرش درآمد: _ کجا غیاث؟ بیا داخل! جوابی نداد، بی‌توجه به صدا زدن‌های مادرش، در کوچه را باز کرد و سرش را بیرون برد. این طرف کوچه را نگاه کرد، تاریکی بود و تاریکی... سر چرخاند و طرف دیگر را نگاه کرد. باز هم تاریکی و خانه‌های بهم زنجیر شدهٔ کوفه. نه خبری نیست... از امیدی که در سایه‌ قدم می‌زد و برای آنها غذا می‌آورد، خبری نیست. مشت‌های ظریف سمیه، دشداشه‌اش را چنگ زد و کمی کشید. چشمش را به صورت آفتاب سوخته‌اش داد. لب‌های کوچکش تکان خورد و امیدوار پرسید: _ غیاث، میاد؟! روی موهای پرکلاغی‌اش دست کشید و لبخند بی‌جانی زد. خودش هم نمی‌دانست. برای اینکه او را امیدوار نگه دارد، گفت: _ حتما میاد! اون مارو یادش نمیره. مطمئن باش. سمیه شیرین خندید و دستانش را بهم زد. سمت خانه دوید و صدا بلند کرد: _ اُمّا اُمّا، میاد. مردِ ناشناس میاد. غیاث گفت. غیاث نگاهش را گرفت و به کوچه داد. خودش امیدی نداشت... امشب و شب‌های بعدش هم، خبری از آن ناشناس نشد. غیاث نفهمید، آن مردی که نان و رطب برایشان می‌آورد و در تاریکی و سایهٔ سر به فلک کشیدهٔ نخل و خانه‌های کاه گلی کوفه، گم می‌شد، امشب به وصال محبوبش رفته‌ است و دیگر برنمی‌گردد... -نویسنده: آئینه🌱 #بابا_علی #دلی

رزق امشبمون،الحمدالله:)❤️‍🩹 #شهدای_گمنام #دلی

#دلی #الهی_العفو چنین خدایی، مگه میشه ما برگردیم و راهمون نده؟ #خدای_مهربونیا #شب_قدر

خیلی آرامش بخشه🌊 _یکم حال خوب:)🤍 #بیکلام #خدای_مهربونیا #دلی

خوشبختی میدونی یعنی چی!؟ یعنی آخرش با ماشینی پلاک سپاه خورده، پیش خانواده برگردی 🍂 _حرف‌دل #دلی #آرزوی_شهادت

اگر من را نبخشیدی..💔 #دلی

اگر من را نبخشیدی نگیری اشک را از من که وقتی خسته ام از این و ان پیش تو میبارم❤️‍🩹 _رحمی کن آقا، اگر اشک روضه ات هم ازم بکیری دیگه زنده نمی مونم🥲💔 #امام_حسین #دلی

امام‌عباس :)))) آخ آخ، که حرف دله💔... #دلی

اگه مُردم یه روز بیا بالا سرم به مردم بگو، نوکرم بود:) ❤️‍🩹 #امام_حسین #دلی

این کلیپ و پارسال گذاشتم قول دادم، قولم ازتون گرفتم اقاجان به قولتونم مثل همیشه عمل کردید:) راهم دادید... امسالم آیا لایقم باز روی ماهتون رو ببینم:)؟! ❤️‍🩹 آیا لایقم دوباره جای رقیه اتون به زیارت بیام؟! 💔 #315 #دلی #امام_حسین

حق حق... دلتنگم، خیلی آقا خیلی:) 💔 #دلی #امام_حسین

فقط کافیه بگه کربلا... کربلا... #دلی

دلت شکسته آقا؟منم اقا منم ..... #دلی