بسمه تعالی
در روایات داریم فرشته وحی حضرت جبرئیل امین (علیه السلام) وقتی به در خانه مولا علی (علیه السلام ) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) میآمد ، در میزد و اذن دخول میخواست
اما دشمنان خدا با آن خانه چه کردند؟!
با پا بر آن در میزدند
و آن در را به آتش کشیدند
دستان خدا را بستند
بر دیوار قلب بانوی قصر خدا ، میخ عداوت کوبیدند
و جگر سبط اکبر را خون کرده
بر دهان مبارک اباعبدالله(ع)با چوب خیزران کوبیده
و ناموس خدا را به مجلس شراب بردند
جسارت پشت جسارت
توهین پشت توهین
گوشوارههای دختران رسول اعظم (ص)را از گوششان کشیده
و معجر فاطمیشان از سرشان
به خاصان بینظیر حق خارجی گفتند
و سنگبارانشان کردند
و...... ........ ........ .......
که اگر بگویم مثنوی هفتاد من خواهد شد
در متون دینی که از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) به ما رسیده شاهد الفاظی هستیم که آل الله ، دشمنانشان را شدیداً مورد لعن قرار میدادند
آقا اباعبدالله (علیه السلام) در عبارت : (( الا و ان الدعی ابن الدعی...)) که درباره ابن مرجانهء ملعون ازل و ابد میباشد ، میفرماید : ((این زنا زاده فرزند زنازاده ، مرا در دوراهی مرگ و ننگ قرار داده است))
یا حضرت علی اکبر(ع) در روز عاشورا هنگام رجز خوانی در شروع نبرد جانانهاش خطاب به لشکر پلید عمر سعد لعین میفرماید: (( من علی فرزند حسین فرزند علی هستم ، سوگند به خدا این زنا زاده نمیتواند بر ما حکم راند...))
مولای عقل و عشق علی(علیه السلام) ، بارها در نهج البلاغه ؛ الفاظ شدیدالحنی درباره دشمنان دین خدا دارد
مثلاً در رابطه با عثمان میفرماید : ((او از بس میخورد ، همیشه بین آشپزخانه و توالت در حرکت بود))
یا در رابطه با عمر میفرماید: (( ابن صحاک))
صحاک ، مادر عمر ابن خطاب میباشد و در متون شیعه این صحاک ، جریاناتی دارد که قلم از نوشتن آن خجالت میکشد
مولا(ع) به یارانش میفرماید : ((همچون شتر ، از یک طرف جمعتان میکنم ، از طرف دیگر پراکنده میشوید))
یا میفرماید : (( حاضرم ده تن از شما را با یکی از یاران معاویه معاوضه کنم ))
به ابی وقاص گوید : (( در خانه تو خوکی است که پسرم حسین را خواهد کشت ))
این الفاظ ناسزا در حقیقت سزاوار دشمنان دین خدا و دشمنان اولیا خدا میباشد ، که اگر بخواهیم در این زمینه قلم فرسایی کنیم ، نمونههای فراوانی میشود ذکر کرد ، که به همین اندازه بسنده میکنیم
۱_بیاناتی که از اهل بیت(علیهم السلام) آوردم با ترجمه درست و مستند است و می توانم در یک فرصت مناسب اسناد آن را هم معرفی کنم
۲_تفکر افساد طلبی باعث لطمات جانی و مالی و آبروئی بسیاری برای نظام مقدس اسلامی شده است و از دوره ناسازندگی هاشمی رفسنجانی شروع شد و با ورود خاتمی شدت و با روحانی امتداد پیدا کرد
کشتار بی گناهان فراوانی از جمله مردم مومن و نیروهای عزیز نظامی در این کشور با چراغ سبز و حمایت و پشتیبانی فکری و مالی این نابکاران افساد طلب صورت گرفته است
قرآن می فرماید اگر کسی یک نفر را بکشد مثل آن است که تمامی انسانها را کشته است
اگر یزیدیان لعین ، معصوم(ع) و اولاد و اصحاب معصوم(ع) را به قتل رساندند
این نابکاران مفسد هم باعث و بانی قتل بی گناهان مظلوم فراوانی هستند
پس شرارت این افراد را در نظام از یاد نبریم
نظام مقدس هر چه دارد با این خودفروشان غربزده تعامل می کند تا مردمسالاری دینی را در جهان فریاد بزند و ان شاء الله حاکم کند ، این غربگدایان نمی گذارند و با آبروی نظام مرتب بازی می کنند
۳_اولاً این طیف خودباخته غیرت ناموسی ندارند و بارها در دیدگاهایشان مباحث آزادی و عریانی زنان و فمنیست و برابری زنان و این نگاه غربزدگی را فریاد زده اند و بر آن پافشاری نموده اند و ذهن و روح و روان نوجوانان و جوانان ما را دچار آسیب و آنان را گاهاً فریفته و به آنان ظرباتی جبران ناپذیر وارد کرده اند
و نمونه اخیرش را در شعار فریبنده و پوچ زن زندگی آزادی شاهد بودیم و هستیم که همین طیف خودباخته و هوادارانشان بغل رایگان و ازدواج سفید و امثالهم را ترویج و علناً خودشان می گویند«بی ناموسند»
و خودشان اصرار می کنند که به آنها« بی ناموس» بگوئیم
و بسیار خوشحالند از اینکه به آنها«بی ناموس» بگویند
پس در این شعر بگزاف چیزی نگفته ام
همان چیزی را گفته ام که خودشان اعلام کرده اند
۴_با کمی دقت معلوم است که به شخص مسعود پزشکیان این اهانت نشده بلکه به حزب منحوس و بی ریشه و ناپاک آنها گفته شده
بیت هشتم و بیت نهم شعر حقیر کاملاً مشخص است که منظور حزب غربزدهء اصلاح طلب است نه فرد پزشکیان یا خاتمی یا هاشمی رفسنجانی
صفحه ۱
منظور این دو بیت ، حزب پلید این افراد است
۵_عزیزان بزرگوار
در حدود ۲۳۰ الی ۲۵۰ هزار شهید و نزدیک به ۶۳۰ هزار جانباز فدائی این انقلاب بزرگ شده اند
این عزیزان گوشت های جلوی گلوله شدند تا امثال بنده راحت زندگی کنم ، بخورم ، بخوابم ، ازدواج کنم ، صاحب تحصیلات ، شغل ، زن ، بچه ، خودرو ، خانه ، امکانات و نعمات فراوان شوم
قرار نبود و نیست این همه عزیز خدا ، مردان مرد ، پاکبازان زمان که هر کدامشان اسطوره ای در پاکی و قداست و مردی و ولایت مداری و وطن پرستی و آزادگی هستند جانفدا شوند ، من و امثال من بیائیم با رفتار و گفتار و عملکرد دشمن پسند خود ، پا روی خون این عزیزان گذاشته و برای یک مسند محدود و زود گذر که خود این شهیدان عزیز راه را برای این مسند فراهم کرده اند! ، دروغها ببافیم و با روح و روان نوجوانان و جوانان عزیز این مرز و بوم بازی کنیم و به این آرمانها خیانت کنیم
قرارمان این نبود و نیست
اما حزب دوم خرداد که با روی کارآمدن خاتمی نگاه غربی هاشمی رفسنجانی را علنی کرد با تشنج زائی در ماجرای کوی دانشگاه در سال ۷۸ ، امنیت جامعه اسلامی و جمهوری اسلامی را به خطر انداختند
جمهوری اسلامی که بنیانگذار کبیر آن یعنی امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در حفظ و پاسداری از آن فرموده است:
«حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر(عج) باشد ، اهمیتش بیشتر است»
به خلاصه ای از تاریخ این انقلاب بزرگ و جمهوری اسلامی عزیز که حزب منحوس و غربگدای اصلاح طلب با تمام قوا ، قصد از بین بردن آن داشته و دارند توجه بفرمائید:
در حوادث کوی دانشگاه مصطفی تاج زاده معاون سیاسی وزیر کشور خاتمی و سرپرست این وزارتخانه ، پشت بلند گو می گفت: «شما چرا آمده اید اینجا؟!
شما چرا درِ وزارت کشور را از جا می کنید؟!
شما باید جای دیگری بروید و درِ آنجا را بکنید!!»
استعفای (معین) ، حاضر شدن( فائزه هاشمی) ، (مجید انصاری) و (فاطمه کروبی) در بین دانشجویان و تهییج معترضان
سپس پیوستن معین و وزیر وقت کشور (موسوی لاری) به متحصنین
در حقیقت به اراذل و اوباش و دشمنان وطن ، دشمنان کینه ای نظام مقدس جمهوری اسلامی ، مجوز داد که بر طبل آشوب و ناامنی بکوبند
هنجارشکنی رهبران این حزب واداده و غربزده ، اصل جمهوری اسلامی را که با خون این همه شهید و....رقم خورده بود ، زیر سوال برد
محمد خاتمی بنیانگذار این دندان لق ، که از مدعیان تقلب در انتخابات سال ۸۸ بود ، سه سال بعد گفت: « من نمی گویم تقلب شده است!!»
مجمع روحانیون مبارز (البته نه مبارز با دشمنان این مرز و بوم ، بلکه مبارز با آرمانها و ارزشهای مکتب علی و آل علی(ع)) نقش تقویتی برای فتنه
و بیانیه اش سبب خوشحالی نظام سلطه و صهیونیست های حرام زاده و اپوزیسیون خارج از کشور شد
در چنین شرایطی انتظار می رود که فعالان یک حزب یا جریان سیاسی از کسانی که علیه منافع ملی و حفظ جمهوری اسلامی گام برمی دارند ، اعلام برائت کنند
باز در سال ۹۶ و ۹۸ که ایران مقتدر مظلوم شاهد درگیری و اغتشاشات بود ، اصلاح طلبان ببخشید اصلاح می کنم ؛ افساد طلبان باز بر طبل براندازی می کوبیدند و التهابات را افزایش می دادند و باز امنیت و آرامش در کشور را به تعویق انداختند
اف بر بدذاتان
اف بر واداده ها
اف بر رفاه طلبان این گاوهای شیرده غرب
اف بر نمک خوران نمکدان شکن
اف بر بی بصیرتان زمان نشناس
اف بر تشنگان و حریصان قدرت نه شیفتگان خدمت
اف بر نگاه سراسر خطای افساد طلبی
در جریان (مهسا امینی) باز جهت گیری اصلاحطلبان با دشمنان و تجزیه طلبان ، اشتراکات فراوانی داشت
((امنیت ملی ، اولویتی است که برای اصلاح طلبان اولویت نیست))
این حزب از اول تولد منحوسش تا الان رویکردی همسو با دشمن اختیار کرده است
رهبر گرانقدر انقلاب این عزیز خدا این مایهء دلگرمی و امید کشور ، این نازنین پدر امت ، این امام مقتدر مظلوم ، این پرچمدار عصر ظهور ، سید علی جان ، جان جانان ، امام خامنه ای(دامه برکاته) اخیراً در بیانات گهربار خود بار دیگر فرصت دادند آنها که راه خود را به غلط انتخاب کرده اند باز گردند و برای جبران مافات تلاش کنند
عزیزان بزرگوار
تعدادی از عزیزان گروه های مختلف در فضای مجازی ، از اشعار شدید اللحن حقیر ناراحتند
مشکلی نیست این نگاه آنهاست که برای خودشان ارزشمند است
و این نگاه حقیر هم برای خودم ارزشمند است
توضیحات را هر چند خلاصه عرض کردم ، اگر عزیزان منتقد این حقیر بپذیرند یا نپذیرند ، مختارند
البته روز حسابی هست و همه در پیشگاه حضرت حق ، حاضر و پاسخگوی عملکرد خود خواهیم بود
از همه بزرگوارانی که لطف فرمودند از جبههء سرافراز انقلاب دفاع نموده ، شعر سرودند ، نوشته و فیلم ارسال کردند در گروه های مختلف ، می گویم دستمریزاد
صفحه ۲
درود خدا و اولیاء خدا و شهدا نثارتان که بی تفاوت نبودید و سکوت نکردید چرا که ضربه ای که بی تفاوت ها و ساکتین و منافق ها بر پیکرهء اسلام ناب و مکتب آل الله و نظام مقدس جمهوری اسلامی زدند ، کفار و مشرکین نزدند
خدا یارتان
و نکتهء پایانی:
الان با رای بیش از ۱۶ میلیون ایرانی ، آقای پزشکیان رئیس جمهور ایران شد
حقیر با توجه به این که منتقد شدید آقای پزشکیان و حزب اصلاح طلب هستم و تا لحظه مرگ از نقد این نگاه غربزده ، دست بردار نخواهم بود
اما بیان سراسر نور رهبر فرزانه مان امام خامنه ای(مد ظله العالی) که اخیراً پس از انتخابات مرقوم فرموده اند که :
«به جناب دکتر پزشکیان رئیس جمهور منتخب نیز توصیه می کنم با توکل بخداوند رحمان به افقهای روشن چشم بدوزند و در ادامهء راه شهید رئیسی از ظرفیت های فراوان کشور بویژه منابع انسانی جوان و انقلابی و مومن برای آسایش مردم و پیشرفت کشور بیشترین بهره را ببرند»
سرمهء چشم نموده و تا سرحد امکان و توان به رئیس جمهور در پیشبرد منویات و اوامر و دستورات حضرت آقا(روحی فداه) کمک های جانی ، مالی ، قدمی ، قلمی و ... خواهیم داشت ان شاءالله
اما در صورتی که رئیس جمهور وقت آقای پزشکیان راه و روش و فکر و منش اصلاب و اذناب اصلاح طلب خود را بخواهد ادامه دهد و باز در کشور مشکلات امنیتی و اقتصادی بوجود آورد ، گوش به اوامر رهبر عزیزمان و در صف یاران انقلابی خود با تمام وجود بر این نگاه منحط خواهم تاخت و جان ناقابل را چون شاعر شجاع و انقلابی عصر رضا پالانی ، سید محمدرضا کردستانی متخلص به ((میرزاده عشقی))(رضوان الله تعالی علیه) تقدیم به ولایت و ارزشها و ایران شهدا خواهم نمود
والسلام علی من اتبع الهدی
ارادتمند همه عزیزان این گروه ادبی
حقیر سراپا تقصیر سید علیرضا حسینی
صفحه ۳
بسمه تعالی
نوجوان بودی ، ولی در پُردلی مردی تمام
تو نبودی دشنه ، بودی ذوالفقاری بی نیام
پیشِ تو ای سیزده سالِ بصیرِ کربلا!
هر چه سن بالایِ دل کورِ به ظاهر پخته ، خام
بر تنِ کوچک ، تو پوشیدی لباسِ رزم را
چونکه دیدی مانده تنها ، پیرِ سرسبزِ قیام
قامتت کوتاه ، اما قدِّ غیرتمندیت_
پای بر پیشانیِ هفت آسمان زد ، بامرام!
سن و سالت کم ، ولیکن مرشدی بودی بزرگ
یافتم این را من از حرفی که گفتی با امام :
«مرگ در پیشِ من از طعمِ عسل ، شیرینتر است»
عالَم و آدم فدایت ، قاسمِ زیبا کلام!
رفتی اما جمله ات در سینهء تاریخ ماند
ذکرِ«احلیٰ مِنْ عسل» شد نُقلِ دل ، هر صبح و شام
پاکبازان مثلِ قاسم ، اهلِ دنیا نیستند
قلبشان از شوقِ مرگِ سرخ ، می سوزد مدام
مرهمِ زخمِ دلِ عشاقِ بی باکِ خدا_
مرگِ خونین است و غیر از این نخواهند التیام
نیست در سُلکِ علی و آل او ماندن به ننگ
مکتبِ سرخِ علی یعنی : «خوشا رفتن به نام»
رهبرت وقتی که تنها ماند ، اُف بر زندگی
ماندن سر بر تنِ هر شیعه می گردد حرام
درسهای زندگی را از که می گیریم ما؟!
از گروهی بی بصیرت یا امامان هُمام؟!
درس قاسم را شنیدی ، پس بیا تنها فقط_
پایِ درسِ پاکِ آل الله بنشین ، والسلام
بر وجود مقدس آقا قاسم ابن الحسن(ع)
و
تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دمادم(((صلوات)))
#امام_حسین
#رهبر
#امام_خامنه_ای
#محرم
#شیعه
#قاسم
#شهید_رئیسی
#حاج_قاسم
#شهادت
#سید_علیرضا_حسینی
https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351
بله
https://eitaa.com/seyedalirezahosseini
ایتا
لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
بسمه تعالی
مثنوی بلند ((آرزوی پدر)) در بیان حماسهء آقا اباالفضل العباس(ع)
آن شـب از بـهــرِ امـیــرالـمـومـنـیــن
کـودکـی آورده بــــود اُمُ الْــبَــنــیـــــن
کـودکـی زیـبـا ، شـبـیـه قُـرصِ مــــاه
کـودکـی مـاتِ رخِ او هـرچـه شــــــاه
کـودکـی شـیـریـنـتـر از طـعـمِ عـسـل
بـا نـمـکــتــر از قـصـیـده ، از غـــزل
چـشـمـهـــایـش آسـمــانـی ، بـیـکــران
مُــژِّه هـایـش تـیـــر و ابـروهـا کـمــان
مَـحــوِ رنـگِ گـونـه هـایـش ، آفــتـــاب
مـسـت از بــویِ دهـــــانِ او ، گُــلاب
بُـلـبُـلِ لـبـهــای سُـرخَـش هـر گُــلـــی
لال از وصـفِ لـبـش هــــــر بـلـبـلــی
تـخـتـیِ پـیـشـانـیـش ، فـــرشِ خـــــدا
آسـمــانِ سـیـنـه اش ، عــرشِ خـــــدا
چـون بـه دنـیـا آمـد ایـــــن والا تـبــار
فـصـلِ پـائـیــزِ جـهــان شـد نـوبـهــار
خـشـک سـالی دور شـد ، بـاران گرفـت
جـسـمِ بـی جـانِ دلـیــری ، جـان گرفـت
آسـمـــانِ شـهـرِ شب ، پُـرنــــور شـد
قـلــبِ هـر آئـیـنـه ای ، مـسـرور شـد
چـشـمـه با لـبـخـنـد چـشمش را گشود
پـای کـوبـی کـرد جـو ، رقـصـیـد رود
مــــوجِ دریـــایِ شَـعَـف تـا اوج رفـت
تـا بـه اوجِ قـلـه هـا ایــــن مـوج رفـت
هـر قـنـاری از قـفـس بـیــرون پـریـد
گُــل دمـیـد و نـوبـتِ خـوانـدن رسـیـد
دشت و صحـرا ، جـنگل و دریا و کــوه
شــاد از آن نـوزادِ سـر تـا پــا شُـکـوه
فـاطـمـه ، دُخــتِ رسـولِ گُـل سـرشـت
بـا پـدر ، گـرمِ تـبـسـم در بــهــشـــــــت
دوسـتـدارانِ عـلـی ، غـرقِ سُـــــرور
سـیـنـه هـایِ حـیـدری ، لـبــریــزِ شـور
شـادمـان و خـوش ، بَـنی هــاشـم ، هـمـه
از قُــــدومِ قــهــرمــــــــــانِ عـلـقـمـه
خـانـۀ مـولا ، پُـــر از لـبـخـنـد و شـوق
اهـلِ بــیــتِ مـرتـضـی ، سـرشـارِ ذوق
بُـرد بـا خـود مُـجـتـبـی را ، مـوجِ وَجـد
رفـت بـالاتـر حُـسـیــــن از اوجِ وَجـد
زیـنـب از حـــدِ نـشـاط آمـــــد بـه دَر
اُمِ کُــلــثـــوم از هـمـه خـوشـحـال تـر
نـاگـهـان یـک لـحـظـه دیـد اُمُ الْـبَـنـیـن
اشـک مــی ریــزد امـیــرالـمـومـنـیــن
دیـد گـریــان شـیــرِ بـا احــســـاس را
که بـغـل بـگـرفــتــه بـود عــبـــاس را
دیـد مــی بـوسـد عـزیـزش را عـلــی
جـایِ خـنـده ، سـخـت مـی گـریـد ولــی
چـونـکـه می زد بـوسـه بر دستِ پـسر
مـی چـکـیـدنـد اشـکـهــایـش بـیـشـتــر
لـب کـه بـر بـازویِ کودک مـی نـهـــاد
سـیـل مـــی بـاریـد امـیــرِ عـدل و داد
گـریــه کرد آنـقـدر سـردارِ حُــنَــیـــن
خـیـس شد دسـتـانِ سـقـایِ حُـسَـیــــن
گـفـت بـا خـود حـضـرتِ اُمُ الـبَـنـیــن:
«در شـگـفـتــم از امـیـــرالـمـومـنـیــــن
بـا وجـودِ ایـن هـمـه شـادی ، چـــــــرا_
اشـک مـی ریــزد عـلــیِ مـرتـضـی؟!
بی گمان این اشک ، اشکِ شوق نیست
اشکِ شوق از این همه هِق هِق تُهیست»
گــفــت:«ای عـشـقِ دلِ حــسـاسِ مـن
عـیـبـی آیـا هـسـت در عـبـــاس مـن؟!
دسـتـهــــایــش مـشـکـلـی دارد ، بـگـــو
آنـچـه قــلــبــت را می آزارد بـگـــو»
گـفـت سـاقــــــــیِ تـمـــامِ مـسـتـهــــا:
«هـیـچ نـقـصی نیست در ایـن دسـتـهـا
دستـهـــایـش از مـریـضی عـاری انـد
بـــــازوانـش عـاری از بـیـمـاری انـد
گـریـۀ مـن بـهـرِ چـیـزی دیـگـر است
بـهـرِ روزی مـثـلِ روز مـحـشر است
روزِ خــون رنـگــی کـه در دشـتِ بـلا
مـــــی کُــنَـد بـر پـا قـیـامـت را خـــدا
#امام_حسین
#اباالفضل
#باب_الحوائج
#علمدار
#محرم
#تاسوعا
#سید_علیرضا_حسینی
https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351
بله
https://eitaa.com/seyedalirezahosseini
ایتا
لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
صفحه ۱
آسمـان مــی بـارد آتـش بـر زمـیــــن
تـشـنـگـی می رویـد از آن سـرزمـیـن
مـی چـشـانَـد شـعـلـه بـسـیـار آفـتـاب
داغ مـــی کـارَد بـیـابـان بـی حـسـاب
بـادهـایِ سُــرخ از هـر سـمـت و سـو
لـحـظـه هـایـی آتـشـیـــن در پـیش رو
سـایـه هـا از سـوزِ گـــرمـا در فـغـان
از حـــــــرارت آب هــم لَـه لَـه زنـان
جـوجـه کـفـتـرهـــا ، اسـیـــرِ بــازِ تَـب
بـچـه مــاهـی هـا ، زیـادی تـشـنـه لــب
از عطش ، یک شـیـرخـواره در خُروش
مــادرِ بی شـیـرِ او ، بی جُـنـب و جوش
دخـتـری مـعـصوم چون حـور و مَـلَـک
بـر لــبـــش از تـشـنـگـی ، صدهـا تَـرَک
جـمـعِ حـیـوانـات ، سـیــراب از فُـرات
لِـیـک از آن بـی بـهـره ، کـشـتیِ نـجـات
دجـلـه جـاری بـهـرِ هـر پـوزِ کـثـیــف
دور از آن امـــا دهــــن هـایِ نـظـیـف
بـچـه هـایِ فـاطـمـه هِـق هِـق کُــنــان
تــــــــولـه هـای هِـنـده امــا شـادمــان
سـاقـیِ دشـتِ عطش صـبـرش تـمــام
مـــی رَوَد رُخـصـت بـگـیـرد از امــام
مــی زنـد زانـو به پـیشِ شـــــاهِ دیــن
رو به آقـا کـرده مـــی گـویـد چـنـیـن:
«بـسـتـه تـا کِـی بـالِ بازِ تـیـزِ شــــاه؟!
رَعـد را آقـایِ مـــن! ، سـاکـت مـخــواه
طـاقـتـم کـم ، سـیـنــه ام گـردیـده تَـنـگ
راهـی ام کُـن ، راهـیِ مـیـدانِ جـــنــگ
بـاغـبــانـا! ، سَـــــــروِ آزادی نـمــانــد
غـیـرِ من در بـاغ ، شـمـشـادی نـمـانـد
رودهـایِ تـشـنـه ، خـشک و بی خروش
نَـهـرها افـتـاده انـد از جـنـب و جـوش
کــــوه پـیـکـرهـا ، هـمـه نـقـشِ زمـیـــن
تـکـسـواران ، واژگـــون از رویِ زیــن
نـازنـیـنــان ، جـمـلـگــی در خـوابِ نـاز
زیــرِ پــایِ پـسـتـهـــــا ، هـر سـرفـراز
قـامـتِ بــــالا بـلـنـدان ، ریــــز ریـــــز
زنده هر خَـس ، مُـرده اما هر عـزیـز
مَـهـوَشـان ، رُخـسـارشـان در زیـرِ ابـر
تا به کی بر این هـمـه بـیــداد صبـر؟!
تا به کی خـاموش و سرد آتـشـفـشان؟!
تا به کی بـیـرونِ گـود ایـن پـهـلـوان؟!
بی نصیب از حـمـلـه تا کی نره شیر؟!
تا به کی دور از نَـبَـرد ، این شیـرگیر؟!
تـاب کی بـاشـد دلِ بــــــــی تـاب را؟!
نـیـست هـیـچ آرامـشـی ، گـــــرداب را
وقتِ طــوفـان ، بـرق می تـازد به شب
وقتِ رزم عـریـان شـود تـیــغِ دو لـب
می شـود تُـنـدر نـبـاشـد بــــی قـرار؟!
گـــردبـــادم مـن ، نـمـــی گـردم مَـهــار
مـن عُــقـــابـم ، کی نـگـیــرم راه اوج؟!
إذنِ دریـا ده بـه ایـن بـنـشـسـتـه مـوج
سـیـلِ خـشـمـم را نـیـنـداز از خُروش
هـرچـه فرمایی تو خواهم کرد گوش»
چــــــون روان آن سَـرو را آقـا بـدیـد
یـک نـگـاهـش کـرد و آه از دل کـشـیـد
گـفـت: «ای تـا سـاقِ پـایـت ، آسـمــــــان
غـرقـت اقـیـانـــوس هـایِ بـیـکــــران
ای پـنـاهِ هـرچـه کــــــــــوهِ اسـتــوار
تـشـنـۀ تو چـشـمـه هـایِ خـوشـگُـوار
ای شـکــــــــارِ چـشـمـهــایـت ، بـازهـا
صـیـدِ ابـــــــرویِ تــو ، تـیـــرانـدازهـا
قـامـتِ نـازت ، قــیــامـت مــــــی کـنـد
بـر صـنـوبـرهـا ، امـامـت مـــــی کـنـد
شب ، هـمیـنش بس ، که رنگِ مویِ توست
روز ، مــی بـالـد ، کـه عینِ رویِ توست
ابـــــــــــرهـا ، آهِ دلِ بـــــی کـیـنــه ات
مـقـتـدایِ آیــنـــــــه هـــــا ، سـیـنــه ات
غُـنـچـه از تـوصـیـفِ لـبـهــایِ تو لال
بَــدر ، پــیـــــشِ صورتِ مـاهـت ، هِـلال
#امام_حسین
#اباالفضل
#باب_الحوائج
#علمدار
#محرم
#تاسوعا
#سید_علیرضا_حسینی
https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351
بله
https://eitaa.com/seyedalirezahosseini
ایتا
لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
صفحه ۲
گُـل ، دهـانـش وا ، بـه مَـــدحِ خــنـده ات
بُلبُل ای شیـریـن سـخـن! شرمـنده ات
مـژه هـا را بـــاز خـنـجـر کـرده ای؟!
جــانِ مـن! ، قـصـدِ بـرادر کـرده ای؟!
بـاز هـم از چـهـره افـکـنـدی نـقــاب؟!
دوست داری گُـر بـگـیـرد آفـتـــــاب؟!
سَـروِ مـن! ، قـد راست کردی باز هم؟!
تــو نـگـفـتـی می شود شـمـشـاد ، خَـم؟!
نـیـسـتـی آیـا بـه فـکـرم ، نـورِ عـیــن؟!
دوست داری بشکـند پـشتِ حـسـیـن؟!
باشد ، امـا چـشـمِ مـاهـی هـا به توست
مـاهـیـان امـیـدشـان تـنـهـــا به توست
حـوضشان خـالـیـست ، همچون مشکِ تو
کـامـشــان خـشـکـیـده همچون اشکِ تو
دخـتــــــــر شـیـریـن زبـانـم را بـگــو
مـی روی آب آوری بــهــرش عـمـو!
مــــاهــــیِ شـشـمـاهـۀ سُــرخِ رُبـاب
نـیـست در تُـنـگـش عمو! یک قطره آب
مـی رسـد ایـنـک به گـوشـم از حَـــرَم
یـا ابَـاالـفـضـلِ سـکـیـنـه دخــتـــــــرم
دیـشـب ای زیـبــایِ مـن! گُـل کـاشـتی
دیـدمـت چــــون عـزمِ دریــــا داشـتی
دیـدمـت دیـشـب که خـوش می تـاخـتی
خــوب کـارِ روبــهـــــــان را سـاخـتی
جـمـعـشــان را خـوب بر هم می زدی
دیـدمـت چـون تــیـــغِ دو دَم مـی زدی
آن هـمـه صف را گـشـودی عـاقـبـت
مَـشـکـهــا را پُــــر نـمــودی عـاقـبـت
آب آوردی بـــــــــــــــــرایِ بـچـه هـا
ای عـمـویِ بـا وفــــــــــــایِ بـچـه هـا!
بـچـه هـا امـروز هــم تـشـنـه لـب انـد
تـشـنـۀ مَـشـکِ تو همچون دیـشـب انـد
سـاقــــــیِ مِـــــــیخـانـۀ دشـتِ بــلا!
مـثـلِ دیـشـب شـــاد کـن قـلـبِ مـــرا
مـثـلِ دیـشـب ، غـصـه هـایـم را بِــبَــر
کـامِ خـشـکِ بـچـه هـا را کـن تـو تَــر»
آمد از طـــوفـانِ غـم ، دریـا به خــشــم
رو به مـولا کرد و گفت:«آقا! به چـشـم
تَــر گـلــویِ بـچـه هـایـت مـــی کُــنـم
یا که جــانـم را فـدایـت مـــی کُــنـم»
زد به مَشک عـبـاسِ حـیـدر مـثـلِ برق
شـد سـوارِ اســــبِ تُــنـدر مـثـل برق
تـیــز مـــــــــی تـــازیـد مـــانـنـدِ پـدر
زادۀ اُمُ الْـبَـنـیــن بــــــود ایــــن پـسـر
مــــادرش اُمُ الـبَـنـیــن آن شـیـــر زن
بــــــود از نـسـلِ یَــلانِ صـف شـکــن
از تـبــارِ شــیـــــر بـــود اُمُ الْـبَـنـیــن
دخــتــــرِ شـمـشـیــر بـود اُمُ الْـبَـنـیــن
گـفـت روزی شـیـرِ حــق ، شــاهِ عرب
بـا عـقـیــلِ آشـنـا بـا هــــــر نـــسـب:
«من زنـی می خـواهـم از قومی دلـیـر
تـا بـرایـم آورد یــــــک نــره شـیــــر»
کـرد عـقـیـل ، اُمُ الْـبَـنـیـن را انـتخـاب
گفت این است آنـکـه خواهی بـوتُـراب!»
سـالـهـــایـی بـعـد از ایـن در کــربــلا_
شــــــد مُــحَــقَّـــق ، آرزویِ مـرتـضـی
اُف بـه دنــیــــــا ، او که دریـا زاده بود
حـاجـتـش ایـنـک بـه رود افــتــــاده بود
آن طرف چـنـدیـن هـزار از روبـهــان
دورِ آب آمـاده بـا تــیــــــر و کــمـــان
یـکـه و تـنـهــــا بـه قـــلـــبِ آن هـمـه
شب صفـت زد ، قـهـرمـــــانِ عـلـقـمـه
گـرچـه سـاقـی بـود عــبــاسِ عــلـــی
تــیـــــغ مـی زد مـثـلِ بـابـایـش ولــی
او به یک ضربه ، دو صد سـر می پَراند
بُـزدلان را سـر چـو حـیـدر ، می پَراند
گـرد بـادِ خـــــشــــــمِ پــورِ بـوتُـراب
خـار و خَـس ها را بِـکـَنـد از دورِ آب
#امام_حسین
#اباالفضل
#باب_الحوائج
#علمدار
#محرم
#تاسوعا
#سید_علیرضا_حسینی
https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351
بله
https://eitaa.com/seyedalirezahosseini
ایتا
لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
صفحه ۳
بـاقــــیِ کــفــتـــــــار هـایِ نـابِــکـــار
چـون چـنـیـن دیـدنـد ، گـفـتـنـد اَلْـفــرار
مــــردِ دریـــــــــــا دل ، درونِ آب شـد
آب را دیـد و دلـش بــــــــی تـاب شـد
یـاد مـــــــاهــیِ رُبـاب افـتــاده بـود
یــــاد لـبـهــای کــبـاب افـتــاده بـود
یاد آن دخـتـــر که گـوشش پـاره شد
یـاد آن بـی بـی که سخت آواره شد
رفـت مــــرغِ ذهـنِ او تـا دور دست
آن زمـان کـه فرقِ بـابـایـش شکـست
دورِ بابا ، بـچـه هـا بـــــــودند جمع
بـچـه هــا پــــــروانه ، بابا عـیـنِ شمع
گـفـت بابا : «از اُتـاق مــــــــن همه_
خـــــــــــارج إلا بـچـه هــــایِ فاطمه»
جـمـلـگی رفـتـند ، او هم سر به زیر
داشت می شد خـــارج از نـزدِ امـیـر
گـفـت بابا: «تو بـمـان عـبـاس جـان!
تـو مــرو ، تـیـرم مـزن ، ابرو کـمـــان!
از کـنـارِ بـسـتـرِ بـابـا نـــــــــرو
جـــانِ زهـرا مـادرت سـقــا! نــــــــرو
با دو پـایِ نـازِ خود سـاقــی دویـد
در کــنـارِ بـسـتــرِ بـابـا رسـیــــــــــد
دستِ او را حـضرتِ بابا گــــرفـت
بـیـعـتی بابا از او آنجـــــــا گـرفـت
گـفت: « ای عـبـاسِ مـن! ای نورِ عـیـن!
کـربـلا ، جــانِ تـو و جــانِ حُـسـیـــن»
حـلـقـه زد در چـشمِ دریـا ، موج اشک
زد به آبِ رود سـاقـــــــــی زود مشک
مـشک را از آب تا بـیـرون کـشـیـد
از شریـعـه اســــب را بـیـرون کـشـید
لـیـلـی اش را تا به خـشکی دیـد ، آب
سخت چون مجنون به خود پـیـچـیـد ، آب
مـنـتـظر بـود آب ، سـاقی لب دهـد
بـــــــوسه ای از آن لـبِ پُـر تب دهـد
لـیـلـیِ لـبـهـایِ آن سـقــــــایِ مست
لـیـک قــلــــبِ آبِ مـجـنون را شکـست
دســتِ رد بـر سـیـنـــــۀ آن رود زد
قـیـدِ هرچه عـشــــقِ خـاکـی بـود زد
داد تـرجـیـح آسـمـــان را او به رود
طـالـبِ عــشـــــقِ زمـیـنـــی او نـبـود
چون چنین شد ، گشت مجنونش حبـیب
لـیـلـیِ خـونـش به رقـص آمد عـجـیـب
مـشک را در دستِ چپ سـاقی گـرفت
دست دیـگــر ، دسـتـۀ شـمـشـیـر ، سفـت
زد به نـخـلـسـتــان ، که مـشکِ آب را_
ســالـم آرد نـزدِ شــــــــــــــاهِ کـربـلا
در کـمـیـــــنِ مــــردِ پُـردل ، بـزدلان
با کـمـان در پـشت ِهر نـخـلی نـهــان
ناگـهـان از سمتِ بـیـشـه ، سویِ شیر
گـشت جـاری ، سـیـلی از بـارانِ تـیـر
سـیـنــه اش شد جـنـگـلــی از تـیــرها
رودِ خـون شد چـشمش از بـی پـیــرها
لالـه هـا بـشـکـفــت از دشتِ تـنـش
صد شـقـایـق سر زد از پـیــراهـنش
چـشمـه هـا جـوشـیـد از بـازویِ او
دره هـا شــد بـاز از پــهـلـــــــویِ او
سـاقی امـا ذره ای بـاکـــش نـبــود
بـاکــی از آن جـسمِ صد چاکش نبـود
نـعـره ای زد ، رعـد را آواره کـــرد
برقِ تـیـغـش ، شب دلان را پـاره کرد
از هـجـومِ ســـاقــــیِ بــی واهـمـه
نـهـروانی شــــد به پـا در عـلـقـمــه
آتـشـی افـکـنـد بـر جــــانِ خَـسـان
او بُـریـد از ریـشـه بـــالِ کـرکـسـان
گـرچـه بـود آزاد یـک دسـتـش فـقط
هر طرف از تـیـــغِ او ، گرگی سـقـط
هر طرف جـسمِ شـغـالی ، غرقِ خون
هر طرف روبـــــاهِ رذلی ، سرنـگــون
چــار پـایـانِ به ظـاهـر چـون بـشــر_
آن گُــــــــــــــروهِ از دَدان ، درنـده تر_
داشت می شد مـنـقرض چون نسلشان_
نسلِ دور از ریـشـه و بـی اصلـشـان_
#امام_حسین
#اباالفضل
#باب_الحوائج
#علمدار
#محرم
#تاسوعا
#سید_علیرضا_حسینی
https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351
بله
https://eitaa.com/seyedalirezahosseini
ایتا
لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
صفحه ۴
یـکـصدا گـفـتـنــد بـا هـم ایـن چـنـیـــن:
«اوست فرزندِ امـیــرِ تـیـــــــغ و زیـن
مـثـلِ مـا بی بُـتــه ها ، ترسو که نـیـست
ایـــن دلاور مـرد ، عـبـاسِ علیست
دسـتـهـایـش بـر بـــــدن تـا بـاقی است
فـاتـحِ ایـن جـنـگ تـنها ســـاقـی است
تا که بازو دارد این یـل ، رویِ پـاست
نـیـست شـوخی ، زادۀ دستِ خـداست
با کـه مـی جـنـگـیـد آیـا تــن به تــن؟!
بـا دو دستِ حـیــدرِ خـیـبــر شـکـن؟!
تـن به تـن ، ما را به دوزخ مــی بـرد
اِشـکـمِ مـــــــا را یـکـایـک مــــی دَرَد
جـمـلـگـی باید یـورش سـویـش بـریـم
جـمـلـه حـمـلـه ســویِ بـازویـش بـریـم
بـازوانـش گــر قــلـم شـد ، بـرده ایـم
ایـن نـشـد ، او زنـده مـاهـا مـرده ایـم»
بـد سـگـالان ، سـویِ ســاقـی تـاخـتـنـد
شـیــر را در دامِ خـــــود انـداخـتـنـــد
ضربه بر بازویِ سـقـــــا مـی زدنـد
ضربه هـا را جـمـلـه یـکجا مـی زدنـد
آنـقـدر شـمـشـیـر بر بـازو نـشست
قطع شد دستِ چپِ سـقــــــایِ مست
سـاقیِ ما مـشکِ را در دستِ راست_
بـُرد تا گـویـد هـنـوز او رویِ پـاست
از هـجـومِ ضربـه هـا ایــن دست هـم
مـثـلِ دستِ چپ شـــد از بــازو قـــلـم
مـشک را سـاقـــی به دنـدانـش گـرفت
قــــدرت از بـازویِ ایـمـانـش گـرفت
گـفـت: «ای مـشک! ای تــمــــــامِ آبـرو!
مــن اگر رفـتــم ، حـقـیـقـت را بـگــو
تو بگو دست از تو ساقی بـر نداشت
گرچه ساقی دست بر پـیـکر نداشت»
آبـرو شد تـیـــــر باران عـاقـبـت
مـشک هم شد اشک افـشــان عـاقـبـت
پُــتـک آمــد بـر سرِ ســقــــای مـا
تـا رهـا شـایــد کـنـد آن مـشــــک را
واژگـون شد ساقی از بـالایِ زیـن
آســمـــان افــتـــاد بـر رویِ زمـیــن
مـشک را یــک آن رهـا امـا نـکـرد
او فـرامــوش امـــرِ مـولا را نـکـرد
بـا زبـانِ بــــی زبـانی ایـن چـنـیـن_
گـفـت آن سـقـــایِ عطشانِ زمـیــن:
«مـن بـــــــرایِ آب ایـنـجـا آمــدم
مـــــن بـــــــرایِ امـرِ مـولا آمــدم
رخصتِ مـیـدان به من می داد اگر
کی قـلم می شد دو دستِ شـیـرِ نـر؟!
روزگـاری بـاز خـواهم گـشت ، من
بـاز خواهم تاخت ، در ایـن دشت ، من
روزِ رجـعـت ، روزِ غوغایِ من است
روزِ رجعت ، روزِ جـبـران کردن است
روزِ جـبـران کردنِ مـشکی که ریـخت
روز بـرگـردانـدنِ اشکی کـــه ریـخت
ایـن لـبـاسِ رزم در تـن بـاقــی است
کی کِشم در بـرزخ از شـمـشـیـر دست
بر نـخـواهـم داشت آنجا نـیـز هم
دست از شـمـشـیـر و از اسب و عَلَم
خـواهـد آمد آخـریـن سـروِ ســـوار
آخـریـن دل بـــــــــیقرارِ بـا وقـار
آخـریـن مشت ، آخـریـن دستِ کریم
آخـریـن طوفـانِ سرشـارِ از نـسـیـم
سـبـز پـوشِ سرخ پـرچم مــی رسد
آخـریـن مــردِ دو عـالَــم مــی رسد
مـــن به اذنِ آن سـوارِ سـبــز پـوش
پـا به مـیـدان می گـذارم پُـرخروش
مــــی کــنـم با اکـبــرِ مـولا حُسـیـن
زنــــــــده یــادِ فـــاتـحِ بــــدر و حُـنـیــن
رزمِ من ، در عصرِ مهدی دیـدنیست
ظـلـم و بـیداد از زمـیـن برچـیـدنیست»
بر وجود مقدس قمر منیر بنی هاشم ، باب الحوائج الی الله ، آقا ابوالفضل العباس(علیه آلاف تحیه و ثنا)
و تعجیل در فرج حضرت ولیعصر(عج) ، دمادم(((صلوات)))
#امام_حسین
#اباالفضل
#باب_الحوائج
#علمدار
#محرم
#تاسوعا
#سید_علیرضا_حسینی
https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351
بله
https://eitaa.com/seyedalirezahosseini
ایتا
لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
صفحه ۵