لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
جلسه سوم #فاطمیه
#سخنرانی #سید_حسینی
موضوع : #سبک_زندگی_فاطمی💚
_جهیزیه جالب حضرت زهرا
_مراسم عقد عروسی و اتفاقات پیرامون آن
_شفاعت حضرت زهرا در محشر
کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇
https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
#اشتراک_گذاری_نظرات_شما
سلام آقای حسینی. خیلی از خوندن داستان حضرت زهرا بعد از پیامبر لذت می برم طوری که حاضر نیستم هیچ کاری انجام بدم تا وقتی که همه رو بخونم منتظر بقیه داستان هستم. خدا خیر دنیا و آخرت به شما بدهد🙏🙏
جالب بود برام ...
ایشون کواکا (Quokka) هستن.
گول ظاهر مهربونش رو نخورید.
وقتی درندهای بهش حمله میکنه، بچههاش رو پرت میکنه سمتش که خودش فرصت فرار داشته باشه!
بعضی از ما ها هم همینطوریم... مشکل از خودمونه برای اینکه متهم نشیم بچمون یا همسرمون رو مقصر جلوه میدیم😑
کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇
https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
رفقا دوست دارید یه کتاب خیلی خوب بهتون معرفی کنم؟
واقعا هر کتابی ارزش خوندن نداره ولی این کتاب خیلی ارزش داره ...👇
#تیکه_کتاب
تغییری کوچک در عادتهای روزانه میتواند زندگیتان را به مقصدی متفاوت هدایت کند. اتخاذ تصمیمی که اوضاع را یک درصد بهتر یا بدتر میکند شاید در لحظه بیاهمیت به نظر برسد؛ اما در مجموعِ لحظاتی که یک عمر را تشکیل میدهند، این انتخابها میتوانند تفاوت ایجاد کنند. تفاوت میان کسی که هستید و کسی که میتوانستید باشید.
📕 #خرده_عادتها
✍🏻 #جیمز_کلییر
____
کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇
https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویس بالا 👆 تحلیل
تحلیل این ماجراست👇😍
#دوره_زوج_درمانی
ویس بالا 👆 تحلیل
تحلیل این ماجراست👇😍
سلام بر بنده خوب خدا آقا سید گل
انشاءالله که حال دلتون همیشه خوب باشه و عاقبت بخیر شوید
بیش از ۶ماه بود که به دلیل اختلافات عقیدتی و رفتاری با خانمم که ظرف مدت کوتاهی کلا تغییر رفتار داده و دیگه نه نماز میخونه نه حجاب داره نه به زندگی میرسه و فقط سرش تو این گوشی.. با وجود سه تا بچه کاسه صبرم لبریز شده بود و زندگی رو ترک کرده بودم اونم رفته بود دنبال وکیل و دادخواست نفقه و.. خانواده ها هم افتاده بودند به جون هم و من که زندگیم رو از دست رفته میدیدم به حکم غریقی که به هرچیز چنگ میزند راه های مختلف رو امتحان کردم تا خدا شما را که نمی دانم از کجا مثل یک منجی ظاهر شدید سر راه من نهاد و اون دو ویس اول همسر دوست داشتنی من کار خود را کرد و تصمیم گرفتم بجای همسرم خود را تغییر بدهم
موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و با وجود مقاومت های او سه ماه آتش بس اعلام کردیم تا من بتوانم تغییر خود را به او اثبات کنم.
فعلا دو هفته ز آن سه ماه گذشته و روابط خوبی را تجربه می کنیم امیدوارم همسرمهم که فعلا فقط مرا پذیرفته به زودی به فکر تغییر خودش بیفتد چون به قول شما بنده رفتارم را عوض کرده ام نه احساسم را نسبت به رفتار او نمیدانم بعد از سه ماه چه خواهد شد فعلا با آموزه های شما گام بر میدارم توکل بر خدا
از دیروز خودش تصمیم گرفته بره پیش مشاور
راستی گناه بی نمازی و بی حجابی همسرم هم انداختم گردن شما 😉 که ماشالا گردن شما روحانیون خیلی کلفته و جون میده برا همین کارا ❤️ خانمم داشت ویس شما رو گوش می کردا ولی تا فهمید روحانی هستید قطع کرد و چند تا فحش آبدارم حواله شما کرد😁 من بی تقصیرم حاجی
راستی اگه مشاور خوب که آخوند نباشه با همین متد میشناسید معرفی کنی لطفا که گیر آدم ناتو نیفتیم.
دم شما گرم 💐 خدا بخیر بگذرونه
کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇
https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
قسمت#ششم
#در_مدینه_چه_میگذرد
- ابالحسن! امروز ابوبکر بالای منبر گفت: مردم! این آرزوها و دلبستگی ها به دنیا، زمان رسول خدا کجا بود؟ قطعاً علی روباهی است که گواهش دم اوست. مدام فتنه به پا میکند و برای رسیدن به اهدافش از زنها و ناتوانان استفاده میکند مثل ام طحال، همان زن بدکاره ای که در جاهلیت زنهای فامیلش را به روسپیگری تشویق میکرد. من اگر بخواهم، میگویم و اگر بگویم، همه دهانها را میبندم، ولی من تا زمانی که خطر جدی نباشد ساکت میمانم .ام سلمه دلش تاب نیاورد،گفت: فاطمه عزیز دردانه و پاره تن پدرش بود او جزء بهترین زنان جهان است .مثل مریم والامقام است. او در آغوش فرشته ها بزرگ شده است.کنار پیامبر خدا قد کشیده است این حرف ها دیگر چیست؟ یادتان رفته در حضور پیامبرید و او شما را میبیند؟
◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾
حال فاطمه بهتر شده بود خبر سخنرانی ابوبکر را که شنید باز عصبانی شد . دست حسنین را گرفتم و با فاطمه و ام ایمن برای پس گرفتن فدک به مسجد رفتیم.
- یا دو مرد یا یک مرد و دو زن باید شهادت بدهند.
- تو از پدرم نشنیدی که میفرمودند ام ایمن از زنهای بهشتی است؟
ابوبکر ریشش را توی دست گرفت. لحظه ای تأمل کرد و بعد روی کاغذ نوشت .
- فدک برای فاطمه است
سند را گرفتم. از مسجد آمدیم بیرون فاطمه را دست بچه ها سپردم و رفتم سرکارم. ام ایمن هم تا مسافتی همراهم آمد.
شب به خانه برگشتم چادر خیس فاطمه با نرمه بادی، روی بند رخت تکان میخورد . ساکت و بغض آلود داخل رفتم .فاطمه چقدر زود خوابیده بود. حسنین کنار رختخواب مادرشان چمباتمه زده بودند دستمالی را در کاسه آب خیس میکردند و به پیشانی فاطمه میگذاشتند کنارشان نشستم دستم را روی گونه اش گذاشتم. از تب میسوخت. سفره را همان جا پهن کردم و غذای بچه ها را دادم.می خواستند کنار مادرشان بخوابند تا خود صبح کنارشان بیدار نشستم .
فردا فاطمه خیلی سخت از رختخواب پا شد. زینب و ام کلثوم نشستند تا مادرشان مثل هر روز موهایشان را مرتب کند شانه از دستش افتاد.چند بار خم شدم و دستش دادم. یک دست به دیوار و یک دست به پهلو عبایم را از جالباسی آورد و تنم کرد.
- فاطمه جان قربانت شوم، چیزی شده؟
-ابالحسن؛ یکمی دلم درد میکند.
نگاهش را دزدید .لب پایینیاش را گزید.
- سقط کرده ام.
زانوهایم خالی کرد. نشستم کف اتاق و سرم را گرفتم.
- ما راضی به خواست خداییم.
روز و شب کارش شده بود گریه دم غروب از سر کار برمیگشتم که همسایه ها جلویم سبز شدند.
- خدا قوت ابالحسن... فاطمه برای ما خیلی عزیز است؛ اما ما هم آرامش میخواهیم. سلام ما را به او برسان و بگو یا روز گریه کن یا شب.
داخل خانه شدم در چهارچوب در ایستادم و از همان جا نگاهش کردم.نمیدانستم حرف همسایه ها را چطور به او بزنم
- ابالحسن! چیزی میخواستی بگویی؟
افکارم قبل از اینکه در قالب کلمات درآید در چهره ام مشخص بود. این را همیشه همه به من میگفتند.
- از چشمهایت معلوم است بگو دیگر .
◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾
از فردا، فاطمه باز سرش را بست بچه ها را گرفت و پیش شهدا رفت . من هم سرکار رفتم .
همیشه دنبال سختترین کارها بودم از تنبلی بدم می آمد. بعد از شهادت پیامبر، در انتهای گذر از شهر ، زمین های اطراف مسجد شجره را خریدم . نهال