May 11
بِسمِ رَبّ الحُسَین
وصف حال شاعر ، در سعی بین الحرمین از حال و هوای عصر عاشوراء در مسجد جامع عتیق حین طواف دور دارالمصحف:
روز عاشور از محرم،در حرم
دل هوای جام صهبا مینمود
در خیال روی ساقی هر قدم
ذکرها با عشق نجوا مینمود
از پیاش در کوچه های خاطره
تا عتیقش نیک لب وا مینمود
هر نفس تهلیل گویان در برش
در دلش تکبیر غوغا مینمود
زان سپس اندر طواف کعبهاش
مسجد اندر مسجدش جا مینمود
چشم خون آلودهام هردم عیان
از دلش کشف معما می نمود
مردمک اندر جوار مردمش
حرفها با طاق مینا مینمود
چرخ دوّار فلک هر سو دوان
راز پنهانی هویدا مینمود
گنبد دوّار گردون هر نظر
یک دو برگ تازه معنا مینمود
آسمان شهر بس دلگیر بود !
زان سری که نیزه برپا مینمود
چشم،مروارید خون میسفت و جان
از برای دوست پَر، وا مینمود
صوت حزن انگیز قرآن روی نی
هوش را از سر به صحرا مینمود
عصر ِ تاراج شرف در نینوا
دردهای کهنه سر وا مینمود
هان تو گوئی یک دو روز پیش بود
نور با ظلمات دعوا مینمود
آنزمان که در فدک بی ریشهای
با کسان دعویِّ بیجا مینمود
آنزمان کز ردّ احقاد حنین
یک جنینی ترک دنیا مینمود
آنزمان کز نیش های پر زکین
پهلویی با درد هیجا مینمود
آن شبی کز غربت خیرالنساء
مرتضی با حزن نجوا می نمود
آنزمان کز عمق فرق ایلیا
هُرمِ خون،محراب را، ها مینمود
آن شبی کز بغی اشقی الاشقیاء
جبرئیل از عرش دعوی مینمود
ابن عم مصطفی بر خاک شد
کوفه وَاهجُرنی َملیّا می نمود
عروه الوثقی شکافی سخت خورد
خلق علی الرحمن عِتیّا مینمود
آن شبی که داد از بیداد برد
عدل فی المَهدِ صَبیّا مینمود
روزگاری کز سموم قاسطین
لختههای خون سَریّا مینمود
ظهر عاشور از محرم،نینوا
زخمها هر سو هویدا مینمود
کینهی خیبر،حنین و روز بدر
عقده ها یک یک چو سر وامینمود
قدرت شمشیر و ضرب ذوالفقار
گوییا شیئا فَریّا مینمود
آنزمان کز پیروان ابن مکر
هر سری ازتیغ پروا مینمود
بچه شیران بنی هاشم ولیک
مرگ نزدشان چو حلوا مینمود
هُرم طف نزد مصفّا بیدلان
بارد و ظلّا ظلیلا مینمود
قاسم آن نورسته دشمن گزند
کز مصافش عشق برجا می نمود
شهد شیرین شهادت در برش
از عسل نزدش چو احلی مینمود
وان دگر اکبر،شباب هاشمی
کز غریوش دشت،ترسا مینمود
جمله یاران امام حق بُدند
شیر مردانی که بطحا مینمود
آری آری دردهای کهنه مان
تازه تازه هر ورق تا مینمود
آسمان خونرگ میشد همچو دل
زخمها از جان چو سر وا می نمود
آنزمان کز شط خون تا نهر آب
غیرت عباس غوغا مینمود
تیرهای دیگری در قوس داشت
این فلک ، زینب چو مهلا مینمود
سینه ای بشکافته از ظلم و جور
خنجری بر حنجری جا مینمود
قصه شورانگیز شد پر درد و غم
وقتی از خون،سنگ،لعیا مینمود
بوالعجب روزی مهیمن منظری
کوفه بد با یار خود،تا می نمود
آنزمان که سنگ و خورشید و فلک
گریه بر اولاد زهرا می نمود
وین همه ماقبل ان بد کافتاب
کُوّرت را نیک معنا مینمود
آن دمی که خامس آل عبا
خصم را در رزم رسوا می نمود
ساعتی زان پیشتر که آفتاب
گویی از مغرب مُعَلّی مینمود
صولت اسلام از او میداشت جان
صوت او چون دُمتُ حَیّا مینمود
آن دمی کز اسب شد او بر زمین
عشق اندر خاک ماوا می نمود
کشتی نور و نجا در خاک شد
سقف گویی واحسینا مینمود
قره العین رسول عالمین
با تنی صدچاک لب وا مینمود
ذکر لا حول ولا در کار بود
حضرتش ربِّ رَضیّا می نمود
آه از آن لحظهای که آفتاب
خون زحلقش بر فلک جا مینمود
آه از آن دم که اولاد رسول
چشمشان از اشک دریا مینمود
آه از آن دم که دخت مرتضی
یا اَبا،ربّا ،نَبیّا می نمود
الحکایت شکوهها بسیار شد
زان جنایتها که اعدا می نمود
صحنه اندر صحنه بنمودم سماء
عصر روزی که عَشورا مینمود
گویی آن هم یک دو روز پیش بود
کاروان در شام ماوا می نمود
میگذشت از نو ز جیرون رد خون
خنده جبارا شقیا مینمود
لیک غافل بود از مکر زمان
آنکه بر منبر زسر،دا می نمود
نوبت احرار چون یک یک رسید
خصم بد سیرت که رسوا مینمود
روی در هم برد از اقوالشان
گوییا یَلقَون غَیّا می نمود
آندمی که خطبه سجاد،نیک
خلق را باکی بُکیّا مینمود
شیربانویی زبیت اولیاء
کربلا در شام برپا مینمود
قصه طولانی شد و پردرد و غم
خلق چون از غیر،عِزّا مینمود
وین همه غوغا و شور و ماجرا
طرفی از اعجاز گویا می نمود
الغرض شاعر چو این معنا بدید
طایر فکرش ثریا می نمود
وز پی کشف و شهودش هر قدم
لطف ایزد را چو مُروا می نمود
طبع شعری کو اسیر وهم بود
ناگهان از حزن،لب وا می نمود
چون نظر کردم به خال هندویش
از عتیقش موت،محیا می نمود
حتم از نجوای او شد آنکه دوش
بیتها فتحا مبینا می نمود
گفت "حامد" خوش بیا در کوی ما
لیک گویا او معما می نمود !
سید حامدنسابه
محرم الحرام ۱۴۴۳ ه.ق
شیراز، شاهچراغ
پیوند شعر در اینستاگرام :
https://www.instagram.com/p/CTTHrGoKaCx/?utm_medium=copy_link
May 11