eitaa logo
کانال رسمی شهید حسین هریری
226 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
280 ویدیو
16 فایل
🌸کانال رسمی شهید حسین هریری🌸 🎋تاریخ تولد : 1368/08/03 تاریخ شهادت :1395/08/22 🌹محل شهادت : حلب - سوریه 🕊محل مزار شهید : مشهد - بهشت رضا (ع) زیر نظر همسر شهید🌹🌸 ارتباط با خادم: @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهیـــد... به قلبت نگاه میڪند اگر جایـے برايش گذاشتھ باشے مےآيد مےماند لانه میڪند تا شهيدت ڪند ... وَ مَنْ عَشَقْتُهُ قَتَلْتُه یک‌روز تا آسمانی شدنت.... @shahid_roohollah_ghorbani @seyyedammar
بخشی از کتاب دلتنگ نباش🌹👇
کانال رسمی شهید حسین هریری
بخشی از کتاب دلتنگ نباش🌹👇
18 فروردین 1391 بود که روح‌الله به خواستگاری زینب رفت. ساعت 4 بعدازظهر قرار گذاشته بودند. روح‌الله با ماشین پدرش رفت دنبال خاله تا با هم بروند. سر راه یک دسته‌گل خریدند. * دل در دل زینب نبود. طول اتاق را می‌رفت و می‌آمد و با خود حرف می‌زد «این همونیه که امام‌رضا برات فرستاده. الآن فقط باید بری ببینی همسر آینده‌ت چه شکلیه، وگرنه این خودِ خودشه. وقتی همون موقع که داشتم دعا می‌کردم اینا زنگ زدن، یعنی چی؟ خب یعنی این خودشه دیگه.» صدای زنگ در، زینب را از جا پراند. * بالاخره انتظار کشنده‌اش به سر رسید و مادرش صدایش کرد. چادرش را به سر کرد و وارد پذیرایی شد، صدای تپش‌های قلبش را می‌شنید. اولین چهره‌ای که دید روح‌الله بود. تمام‌قد به احترامش ایستاده بود و سر به زیر داشت. * زینب نشست کنار مادرش. روح‌الله ایستاد تا اول زینب بنشیند، بعد خودش نشست. این احترامش از چشم زینب دور نماند و برایش خوشایند بود. * خاله به روح‌الله نگاه کرد و گفت: «یه مختصر خودت رو معرفی کن. بقیۀ صحبت‌ها باشه برای خودتون دو تا.» - چشم؛ من روح‌الله قربانی هستم. متولد 1368، دانشجوی دانشگاه امام حسین. پانزده سالم بود که مادرم عمرش رو داد به شما. برای همین با خاله فاطمه که مثل مادرم برام عزیزه، خدمتتون رسیدم. والا از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون، منم و این یک دست لباس تنم. تازه وارد سپاه شدم. پشتوانۀ مالی آن‌چنانی ندارم، اما دست از تلاشم برنمی‌دارم. صداقت گفتارش به دل می‌نشست. خاله رو به زینب گفت: «شما هم خودت رو معرفی کن خاله.» - منم زینب فروتن هستم. متولد 1370، دانشجوی کارشناسی علوم آزمایشگاهی، بچۀ اول خانواده. خاله به مادر زینب گفت: «فکر می‌کنم همین‌قدر کافی باشه. آگه شما اجازه بدید، بچه‌ها برن تو اتاق با هم صحبت کنن.» * بیرون که آمدند، خاله فاطی به ساعتش اشاره کرد و با لحن شوخی گفت: «خدا قوت! چقدر حرف زدین!» روح‌الله رفت سر جایش نشست. زینب هم به آشپزخانه رفت تا چایی بریزد. خانم فروتن و خاله فاطی برق رضایت را در چشمان هر دو دیدند. * اواسط هفتۀ بعد، خاله فاطمه با مادر زینب تماس گرفت و برای آخر هفته قرار گذاشتند. در این مدت، پدر زینب دربارۀ روح‌الله خیلی تحقیق کرد که فقط تعریف شنید و تعریف. روح‌الله قضیۀ خواستگاری را به پدرش گفت و برای آخر هفته با او قرار گذاشت. عصر پنجشنبه، به همراه خانواده‌اش و خاله فاطمه راهی خانۀ آقای فروتن شدند. * این جلسه برای آشنایی خانواده‌ها بود و حالت رسمی‌تری داشت. زینب استرس داشت. نمی‌دانست با چه برخوردی مواجه می‌شود. وارد که شد، همه به احترامش ایستادند. زینب بلند به همه سلام کرد و خوشامد گفت. نگاه گذرای زینب به روح‌الله افتاد که همچنان سر به زیر داشت. نگاهش را سریع دزدید. آقای قربانی با اینکه معتقد بود فعلاً زود است روح‌الله ازدواج کند، با دیدن زینب و خانواده‌اش تغییر نظر داد. از خانمیِ زینب خوشش آمده بود و آشنایی‌ای که با پدر او داشت، باعث شد با جان‌ودل به این ازدواج رضایت دهد. * بعد از جلسۀ تعیین مهریه و رسم‌های متعارف، نوبت به سفارش‌های پدر و مادر زینب به روح‌الله رسیده بود. صحبت‌های پدر زینب که تمام شد، خانم فروتن شروع کرد: «ببین آقا روح‌الله، نه زینب، نه من و نه پدرش از شما توقع آن‌چنانی نداریم. وقتی اومدی خواستگاری، یه کلمه هم نپرسیدیم خونه داری؟ ماشین داری؟ پول چقدر داری و از این چیزا. برای ما مهم نیست که از نظر مالی چقدر غنی باشی، اما از لحاظ ایمانی چرا. ما دوست داریم دامادمون سرباز امام‌زمان باشه.» این را که شنید، سرش را بلند کرد و به خانم فروتن نگاه کرد. این‌همه خواستگاری رفته بود، اما این اولین جایی بود که از او چنین درخواستی می‌شد: سرباز امام زمان (عج) بودن. تنها توقع خانوادۀ عروس از او همان چیزی بود که خودش مشتاقانه به دنبال آن بود.   بریده‌ای از کتاب «دلتنگ نباش!»؛ جلد چهاردهم از مجموعۀ مدافعان حرم، خاطرات و زندگی‌نامه شهید مدافع حرم، «روح‌الله قربانی» (از صفحۀ 32 تا 44 و صفحۀ 58 با تلخیص و تصرف) نویسنده: زینب مولایی انتشارات: روایت فتح 🆔 @seyyedammar
▫️سوالی ذهنش را مشغول کرده بود؛ با همان سوال آمد دیدن امام؛ پرسید: منظور خدا از این آیه چیست؟! وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها.. قسم به خورشید و روشنی آن؛ شنید: منظور از خورشید، رسول خداست که دین را برای مردم روشن کرد؛ دوباره پرسید: منظور از این آیه چیست؟ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛ قسم به ماه هنگامی که در پی خورشید میاید. امام صادق علیه‌السلام فرمود: منظور از ماه، امیرالمومنین علیه السلام است که در پی رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و پا جای پای ایشان نهاد‌. پرسید: منظور از روز چیست آنجا که میگوید: وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها؛ قسم به روز، هنگامی که خورشید را هویدا میکند؛ شنید: منظور، قیام کننده آل محمد علیهم السلام است. پرسید: وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها؛ قسم به شب هنگامی که تاریکی اش خورشید را می پوشاند. صادق آل محمد علیهم السلام فرمود: مراد از شب، همان پیشوایان ظالم است... همانها که بر جایگاهی تکیه زدند که سزاوار آل محمد علیهم السلام بود؛ همانها که دین خدا را با تاریکی ظلمشان پوشاندند. 📚 تاویل الآیات الظاهره ص۷۷۸. صلی الله علیه و آله 🆔 @seyyedammar
🍃میشنوی حضورش را، عرش و فرش، همه را به هیجان آورده😍 . 🍃آری، ای اهل عالم، میبینیـــــــد، امروز ماه به آغوش آمده و و زمان زِ مطلقش می درخشند. آری، عالمی منور گشته از نورش☺️ . 🍃چه خوش ساعتیست امروز، مگر می شود با حضور ایام به کام نشود، سلطان شهر است که آمده🤩 . 🍃از ذوق عالم چه بگویم که سرد و خاکی زمین با حضور تو ای ، سبز و بهاری گشته و برای گنجشکان، نوید بهاری دیگر آورده🤗 . 🍃امروز، عطر تو را حتی میشود در آن سوی خواب ها و شیرین حس کرد😌 . 🍃 آری، به گمانم این از معجزه ی دلیل آفرینش است. ، مبارکِ جهانِ ‌هستی باشد ای پادشاه دو عالم و غایت خلقت❤️ . ✍نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز (ص) . 📅تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱۳۹۹ . 🆔 @seyyedammar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء" 🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... 📎هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات.. 🆔 @seyyedammar
کانال رسمی شهید حسین هریری
🍃ناله جامانده ها به گوش می رسد .حسرت بر دلشان و بغض دلتنگی بر گلویشان مهمان شده است. شهادت را هنوز باور نکرده اند و جای خالی تلنگر دل های شکسته است.اشک می ریزند و میان هق هق هایشان ، دعای روسفیدی می کنند😔 . 🍂دلتنگی های همسر روح الله از پشت گوشی و حرف های همسفر زندگی اش برای آرام کردنش قصه هرروز است.عملیات تمام شده و روح الله بار سفر برای بازگشت بسته است🌱 . 🍃دقایق آخر است و فرمانده گردان امام حسین آرزوی شهادت را تا می کند و در چمدان امید می گذارد برای بازگشت مجدد به سرزمینی که برای آرزویش آمین می گوید. را میگویم.مدافعی که میخواهد قبل از رفتن ،امانتی های لشکر را تحویل دهد مبادا مدیون شود🌿 . 🍃قدم بر می دارند برای برگشت اما دل کندن از سرزمینی که صدای از آن به گوش می رسد سخت است. سنگینی دل کندن همچون وزنه ای به پایشان زنجیر شده است.هوای دلشان ابری شده و برای آرزوی چندسالشان می خوانند.به قول روح الله اگر خدا بخواهد جلوی مقر هم شهادت روزی می شود❣ . 🍂دعایشان مستجاب شد.ماشین منفجر شد ، بوی می آمد و . روضه در دلشان زمزمه میشد. بقیه که آمدند به یاد ناله کردند. از روضه علمدار گفت و دست های قطع شده. خواند و به رسم تکه های بدن را روی پتو جمع کرد.امان از دل عمار و روضه 😞 . 🍂حرف از که می شود دل می لرزد و چشم بر جای خالی می بارد.او هم سوخت.در شب جمعه ای، شد . حال، دست قطع شده و انگشترش، روضه روزهای بدون او شده است😭 شکر خدا مونده توی دستت شکر خدا که اونطرف‌ها نیست . ✍نویسنده: . 🕊به مناسبت سالروز شهادت و . 📅تاریخ شهادت: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ . 📅تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۳۹۹ . 🆔 @seyyedammar