eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
741 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
63 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴قسمت دوم تسنیم: انتظارات شما را شنیدیم. چیزهایی که مصطفی از شما می‌خواست را برایمان تعریف کنید. ➖صحبت‌های ما خیلی کوتاه بود اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید کرد، او بارها گفت که یک همسنگر می‌خواهد. شاید کسی که به خواستگاری می رود بگوید همسر و همدم می‌خواهد اما مصطفی گفت که همسنگر می‌خواهد. بعد از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده است؟ او گفت: «جنگ ما، جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما جنگ فرهنگی است. اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگی است تا وقتی من کار فرهنگی انجام می‌دهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند». تسنیم: این اتفاق در زندگیتان افتاد؟ چگونه بود؟ بله. تا دوسال اول زندگیمان که همان روال قبل از ازدواجمان بود؛ من فرمانده پایگاه خانم‌ها بودم و مصطفی فرمانده پایگاه نوجوان‌ها بود. بعد از آن او یک پایگاه جدید ایجاد کرد و فرمانده پایگاه امام روح الله(ره) شد. هر دوی ما در کنار هم کارهای فرهنگی انجام می‌دادیم و کارهای بسیج و مسجد را جلو می‌بردیم. تسنیم: شغل مصطفی چه بود؟ شغل آزاد داشت. اوایل طلبه بود اما بعد از ازدواج طلبگی را ادامه نداد و سراغ کار آزاد رفت. انتخاب محله‌‌ای پرت در کهنز شهریار برای کار فرهنگی/ خانم‌های آن محل:«مدیون صدرزاده هستیم که بچه‌هایمان را بسیجی کرد» تسنیم: کار فرهنگی دیربازده هست، چیزی نیست که مثلا دکمه‌ای را بزنیم و سریع نتیجه‌اش را ببینیم. فعالیتی شروع می‌شود و 5 یا 6 سال از آن می‌گذرد تا اولین نتایج آن دیده شود. مصطفی فرمانده پایگاه بسیج نوجوان‌ها بود. کلی باید کار فرهنگی می‌کرد تا مثلا بعد از چند سال ببیند که مهارت قرآن خوانی فلان نوجوان خوب شده و نمازش را صحیح می‌خواند. کار فرهنگی صبر بالایی می‌خواهد. مصطفی نسبت به نوجوان‌ها احساس پدری داشت یعنی مثل وقتی که فرزندی بزرگ می‌شود و پدرش لذت می‌برد، او هم همین حس را داشت. نوجوان‌هایی که با مصطفی بودند تفاوت سنی زیادی با او نداشتند و حدود 7-6 سال از او کوچک‌تر بودند. آخرین لذتی که من از بزرگ شدن نوجوان‌هایش دیدم، این بود که یک روز به خانه آمد و با ذوق گفت که بچه‌هایش پاسدار شدند، شغلشان مشخص شده و همه‌شان تحصیل کرده‌اند. با گفتن همین کلمات آن لذتی را که در وجودش بود، بیان می‌کرد. هیچ وقت به این فکر نمی‌کرد که مثلا اگر در فلان محله کار فرهنگی کند ممکن است بازدهی خوبی نداشته باشد. زمانی خودم به او اعتراض کردم و گفتم که مثلا پارک، جای کار فرهنگی نیست یا هیچ امیدی به نتیجه در محله‌ای که انتخاب کرده وجود ندارد. اما تاکید می‌کرد نتیجه‌ی کاری که می‌کند، دست خداست و خودش و بقیه کاره‌ای نیستند. می‌گفت اگر خدا بخواهد خودش درست می‌شود و وظیفه دارد کاری را که روی دوشش است انجام دهد، بعد از آن هر چیزی که خدا بخواهد همان می‌شود. مصطفی محله‌ای پرت و دورافتاده را در کهنز شهریار برای کار فرهنگی انتخاب کرده بود. وقتی در جمع خانم‌ها یا در جمع‌های خانوادگی این موضوع را مطرح می‌کردم، همه تعجب می‌کردند و می‌گفتند آنجا که واقعا امیدی به نتیجه گیری نیست! حتی می‌گفتند کسی از بچه‌های آن محل انتظاری ندارد. دو سال و نیم بود که مصطفی حضور فیزیکی کمتری در آن منطقه داشت. در این مدت وقتی مادران آن بچه‌ها را می‌دیدم از کارهای مصطفی تشکر می‌کردند و می‌گفتند که ممنونِ زحمات او هستند. می‌گفتند اگر او نبود، معلوم نبود که آینده بچه‌های محل چه می‌شد. می‌گفتند مدیون آقا مصطفی هستند که بچه‌های‌شان را بسیجی کرده است. وقتی این حرف‌ها را به مصطفی منتقل می‌کردم ناراحت می‌شد و می‌گفت که همه اینها کار خدا بوده است. می‌گفت اگر خدا می‌خواست می‌توانست حرف‌ها و کارهایش را بی‌اثر کند. دیدگاه او به کار فرهنگی اینطور بود. ماجرای پاترول سفیدی تسنیم: یعنی خودش را واسطه می‌دید. واسطه‌ای که باید کارش را کند، سختی‌ها را تحمل کند و بداند که نتیجه دست خداست. ➖بله. سختی‌های زیادی را تحمل می‌کرد. ما یک ماشین پاترول سفید داشتیم و هر کس که این ماشین را می‌دید به ما خرده می‌گرفت که الان زمان پاترول نیست، بنزین زیاد مصرف می کند، خرج دارد و کلی مشکلات دیگر. وقتی این حرف‌ها را شنید گفت که این پاترول توانسته چند نفر را که در جاده مانده بودند نجات دهد. گفت ماشینی در جوی آب افتاده بود و او با این پاترول آن را بیرون کشیده است. ماشین یکی ازهمسایه‌هایمان در مسیر شمال خراب شده بود. مصطفی با همین پاترول این ماشین را حدود 90 کیلومتر بکسل کرد تا بجای مطمئنی برسند. وقتی گفتم که چرا هنوز از این ماشین استفاده می‌کنی، گفت که می‌خواهد با این ماشین به بقیه کمک کند. گفت خدا این را به ما داده تا بتوانیم برای کمک به دیگران استفاده کنیم. «راه اندازی دفتر پاسخگویی به سوالات شرعی در استخر.... @seyyedebrahim
قسمت اول مصاحبه سنجاق شده کانال میباشد قسمت دوم مصاحبه باهمسر بزرگوارشهید☝️☝️☝️ @seyyedebrahim
📢 مصاحبه با همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده مرزهای اسلام گسترش پیدا کرده،آرزوی نابودی اسرائیل خیلی نزدیکتر شده... @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام آقا کنار چشمه چشمان تو باغ بهشت است خدا قسمت کند یک جرعه از آن زمزم رود نگاهت اللهم عجل لولیک الفرج🍃🌷 @seyyedebrahim
تو در کنار خودت نمی‌نشینی نمی‌دانی که در کنار تو بودن چه عالمی دارد... @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهـید حسن باقری میگه: خستگـی ما از کارِ زیاد نیست از گـیجی و بی برنامگی ست @seyyedebrahim
همانند است که ای در آن برای می برند و ای ضرر و می شوند هادی_علیه_السلام اعیان_الشیعه_جلد2_صفحه39 @seyyedebrahim
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
دعای فرج امام زمان(عج) بِسمِ اللهِ الرَحمن الرَحیم اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَضاقَـتِ الاَْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّمآءُ، واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْـكَ الْمُشْتَكي، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللَّـهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، اُولِي الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ، يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ @seyyedebrahim
مادر شهید: وقتی که مصطفی می خواست در هیئت های چهارشنبه اش وعده ای غذا بدهد به او گفتم:از کجا می خوای هزینه غذا رو بدی؟آخه مردم اون منطقه که فقیرند، تو هم که راه در آمد نداری...! گفت :خدا بزرگه.... توکل زیادی به خدا داشت....و درآخر غذای هر هیئت هم جور می شد. خیلی اصرار داشت که هیئت غذا بدهد.حساس و کنجکاو شده بودم که چرا اینقدر برای غذا دادن اصرار دارد. مصطفی گفت:اول اینکه با غذایی که می خورند مدیون و نمک گیر امام حسین (علیه السلام)میشن و دوم اینکه لقمه های حلال ، آن ها را از ارتکاب به گناه و معصیت باز میدارد.... همین دیدگاه او باعث شد هیئت 4 نفریشان ، الان کوچه ها را هم پر کند. @seyyedebrahim
کلمات ما در و دیواری هستند که ... @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚عالم به عشق روی تو بیدار میشود ✨هر روز عا‌شقان تو بسیار میشود 💚وقتی سلام می دهمت در نگاہ من ✨تصویر مهربانی تو تکرار میشود @seyyedebrahim
برای ختم هر کدام از بندهای دعای جوشن کبیر باید 41 روز هر روز 7 بار خوانده شود 💚 برای بیداری دل و حال خوش داشتن در عبادات .💚 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 @seyyedebrahim
باعشق‌حسین هرکه سروکار ندارد خشکیده نهالیست، پر و بال ندارد ما غرق گناهیم وز آتش نهراسیم آتش به محبان حسین کار ندارد.. 🏴 @seyyedebrahim
پرده از چشمهایت ڪنار بزن تا خورشید بار دیگر🌱 در جغرافیاے من طلوع ڪند🌤 صبح من با چشمهای تو☺️ بخیر مےشود ای شهید🕊 مصطفی صدرزاده 🌹 @seyyedebrahim
سلام.خداقوت🌷 بنده خیییلی پیگیر زندگینامه شهدا بخصوص شهدای مدافع حرم بوده وهستم🌷 دوسال قبل بعد از بیش از بیست سال مستاجری، تصمیم به خرید خانه گرفتیم اما شرایط فراهم کردن پول خرید برایمان فراهم نمیشد و ازطرفی همسرم که مردی مومن و متعهد است امید فراوانی به خرید داشت. یک شب ازفرط ناراحتی خیییلی گریه کردم و به شهدای مدافع حرم توسل کردم تا آنچه صلاحمان بود را برایمان رقم بزنند.در عالم خواب بیرون از هیئت بزرگی منتظر آمدن همسرم که در آن مکان مشغول عزاداری بود بودم تا از او بخواهم قید خرید خانه را بزند و منصرفش کنم .مردی به سمتم آمده وبا چهره ای ناراحت گفت: بعضیا رزقشون لا یَحتسبه و با حالتی عصبانی انگشت اشاره شون رو به سمتم گرفتند و فریاد زدند شک نکن😳ناگهان از خواب پریدم و این صحنه مدام جلوی رویم بود انگار آن مرد را میشناختم از همان لحظه عکسای گوشی ام را مرور کردم تا شاید ایشان از دوستان همسرم باشند خلاصه چند روزی فکرم درگیر خوابم بود و قلبم آرامش گرفته بود و شرایط خریدو حتی تعمیر خانه هم بطور معجزه آسایی برایمان فراهم شد☺️ یک شب به نیت شادی روح شهدای مدافع حرم دو رکعت نماز خوانده و از خدا خواستم صاحب چهره خوابم را که اطمینان داشتم شخص معمولی نیست به من بشناساند🌹خدا میداند در دل تاریکی شب یک لحظه صفحه گوشی ام روشن شد و عکس آن مرد که زیرش نوشته بود شهید مدافع حرم سید مصطفی صدرزاده نمایان شد و من که آن غریبه آشنارا شناختم به پهنای صورت اشک ریختم و از ایشان خواستم که برادر ورفیق شهیدم در همه لحظات زندگی بمانند و خدا میداند هر سعادتی برای زیارت و کارهای خیر پیدا میکنم به محضرشان هدیه کرده و بیشتر از قبل به واجباتم اهمیت میدهم تا لیاقت خواهری آن بزرگوار را داشته باشم چرا که سید ابراهیم بزرگوارم❤️ بتهای ضعف اعتقاداتم به رزق الهی که بی گمان نصیبمان میشد را در قلبم شکسته و از لغزیدن به مسیر شیطانی 👿حفظ کرد تا بیشتر به یاد وذکر خداوند مشغول باشم و بارها در مشکلاتم با ایشان درد دل کرده و برادرانه حاجتم را برآورده نموده اند!😭😭😭 از کاربرا @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا وقتی که صدای اذان میاد نا امیدی گناه محض ... خدایا دلمان به تو خوش است، ناخوشمان مخواه محبوبم شما آفریده بلورید، نگاهتان برق می زند! از قلب من مراقبت کنید. ✍محمد صالح علاء ┏━━━🍃━━━┓ @seyyedebrahim
خیلی دلتنگت😭 شده ام اما نمی دانم خیلی را چگونه بنویسم که "خیلی" خوانده شود! صلواتی نثار شادی روح شهید 🌷 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا