eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
749 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
64 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
✨دوست داشتن آدم های بزرگ انسان را بزرگ می کند ✨ و دوست داشتن آدم های نورانی به انسان نورانیت می دهد. ✨اثر وضعی محبوب آنقدرزیاد است که آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد بی ارزش علاقه پیدا کند... وتو باارزشترین میراث میان ما هستی شهید 💞
🌷 💠هیچ وقت در حرم حضرت معصومه (س) با کفش دیده نشد، از وقتی خادم حرم شد. 💐میگفت: به من مهدی نگویید، بگویید ، امضاهایش با نام مهدی ایمانی غلام کریمه نقش میبست. 🌷 🍃🌹🍃🌹
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل ششم..( قسمت ۶ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 همان روز با برادرم رفت و اسباب و اثاثیه ام را از خانه مادرش آورد و خالی کرد توی یکی از اتاق های پدرم. آن شب اولین شبی بود که صمد در خانه پدرم خوابید. توی روستای ما رسم نبود داماد خانه پدر زنش بخوابد. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد از خجالت از اتاق بیرون نیامد. صبحانه و ناهارش را بردم توی اتاق. شب که شد لباس پوشید و گفت: من می روم. تو هم اسباب و اثاثیه مان را جمع کن و برو خانه عمویم. من اینجا نمی توانم زندگی کنم. از پدرت خجالت می کشم. همان روز تازه فهمیدم حامله ام. چیزی به صمد نگفتم. فردای آن روز رفتم سراغ عموی صمد. بنده خدا تنها زندگی می کرد. زنش چند سال پیش فوت کرده بود. گفتم: عمو جان بیا و در حق من و صمد پدری کن. می خواهیم چند وقتی مزاحمتان بشویم. بعد هم ماجرا را برایش تعریف کردم. عمو از خدا خواسته اش شد. با روی باز قبول کرد. به پدر و مادرم هم قضیه را گفتم و با کمک آن ها وسایل را جمع کردیم و آوردیم. بنده خدا عمو همان شب خانه را سپرد به من. کلیدش را داد و رفت خانه مادر شوهرم و تا وقتی که ما از آن خانه نرفتیم، برنگشت . چند روز بعد قضیه حاملگی ام را به زن برادرم گفتم. خدیجه خبر را به مادرم داد. دیگر یک لحظه تنهایم نمی گذاشتند. یک ماه طول کشید تا صمد آمد. وقتی گفتم حامله ام، سر از پا نمی شناخت. چند روزی که پیشم بود نگذاشت از جایم تکان بخورم. همان وقت بود که یک قطعه زمین از خواهرم خرید چهارصد و پنجاه تومان. هر دو مای خیلی خوشحال بودیم. صمد گفت: تا چند وقت دیگر کار ساختمان تهران تمام می شود. دیگر کار نمی گیرم. می آیم با هم خانه خودمان را می سازیم. اول تابستان صمد آمد. با هم آستین ها را بالا زدیم و شروع به ساختن خانه کردیم. او شد اوستای بنا و من هم کارگرش. کمی بعد برادرش، تیمور، هم آمد کمکمان. تابستان گرمی بود. اتفاقا ماه رمضان هم بود. با این حال هم در ساختن خانه به صمد کمک می کردم و هم روزه می گرفتم. یک روز با خدیجه رفتیم حمام. از حمام که برگشتیم حالم بد شد. گرما زده شده بودم و از گشنگی داشتم هلاک می شدم. هر چقدر خدیجه آب خنک روی سر و صورتم ریخت فایده ای نداشت بی حال گوشه ای افتاده بودم. خدیجه افتاد به جانم که باید روزه ات را بخوری. حالم بد بود اما زیر بار نمی رفتم. گفت: الان می روم به آقا صمد می گویم بیاید ببردت بیمارستان. صمد داشت روی ساختمان کار می گرد. گفتم: نه... او هم طفلک روزه است ولش کن. الان حالم خوب می شود. کمی گذشت، اما حالم خوب که نشد هیچ بدتر هم شد. خدیجه اصرار کرد: روزه ات را بخور تا بلایی سر خودت و بچه نیاوردی. قبول نکردم گفتم: می خوابم حالم خوب می شود. خدیجه که نگرانم شده بود گفت: میل خودت است، اصلا به من چه فردا که یک بچه عقب مانده به دنیا آوردی، می گویی کاش به حرف خدیجه گوش داده بودم. این را که گفت توی دلم خالی شد اما باز قبول نکردم. ته دلم می گفتم اگر روزه ام را بخورم بچه ام بی دین و ایمان می شود. وقتی حالم خیلی بد شد و دست و پایم به لرزه افتاد خدیجه چادر سر کرد تا برود صمد را خبر کند. گفتم: به صمد نگو. هول می کند. باشد می خورم اما به یک شرط. خدیجه که کمی خیالش راحت شده بود گفت: چه شرطی؟! گفتم: تو هم باید روزه ات را بخوری. خدیجه با دهان باز نگاهم می کرد. چشم هایش از تعجب گرد شده بود. گفت: توحالت خراب است من چرا باید روزه ام را بخورم؟! گفتم: من کاری ندارم یا با هم روزه مان را می شکنیم یا من هم چیزی نمی خورم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ... ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
ندیدنِ تنها تحریمی‌ست ڪه توان آن را نداریم..! کاش تا جمعه دیگر برای دیدنت به توافق برسـیم..؛ 🍃 @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسن عسکری علیه السلام خطاب به فرزندشان امام مهدی علیه السلام: فرزندم!دل های اهل اخلاص به سوی تو پر میکشند..... @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلهایتان آبیست ای دلاوران نیروی دریایی همیشه هستید پیروز دلاوران نیروی دریایی . روز نیروی دریایی را به نگهبانان خستگی ناپذیر دریاها تبریک می گوییم @seyyedebrahim
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌷 امت اسلام! حفاظت و مسؤوليت خون چندين هزار شهيد، معلول و مجروح با شماست، مسؤوليت رسيدگي به امور و مشكلات خانواده‌ي شهدا، خصوصاً يتيمان شهدا كه گل‌هاي پرپر اين انقلابند با شماست، در كمك و ياري اين عزيزان كوچكترين كوتاهي نكنيد و تا جان در بدن داريد از انقلاب اسلامي و ولايت فقيه حمايت كامل كرده و هيچ‌گاه مسأله‌ي خدا و مرگ را از ياد نبريد، چه بهتر از اين كه مرگ انسان كه وعده‌ي حتمي خداست به شهادت ختم شود، هيچ مرگي بهتر از شهادت در راه خدا نيست. *اي كاش! هزاران جان داشتم و به خاطر رضاي خدا در راه امام خميني كه همان راه اسلام عزيز است فدا مي‌كردم. هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله و مدافع سلامت صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ....🌹🍃 ...🌷🕊 ....🌹🍃
🌷 چقدر اشک بریزم ز جدایی آقا من دلم تنگ شده تنگ، کجایی آقا همه دارند به تنهایی من میخندند به همه گفته ام این جمعه می آیی آقا وقت و بی وقت هوای همه کردم جز تو کاش میخورد دلم با تو هوایی آقا بیشتر از همه دنبال من و کار منی من کیم دربدِر بی سر و پایی آقا به خدا معترفم نوکر بد یعنی من آمدم بر درت ای شاه گدایی آقا تو فقط ناز بکش، اخم کنی میمیرم یار و غمخوار من زار شمایی آقا امتحان کردی و شرمنده شدم پیش حسین من ندارم بخدا خرده حیایی آقا مادرت واسطه باشد همه را می بخشند قبل آنکه ببری کرببلایی آقا ....🌹🍃 ...🌷🕊 ... ---~~ 🌴 ...🌴~~--- @seyyedebrahim
▫️تلخ ترین فاصله گذاری این روزها، فاصله ای است که بین من و شما افتاده؛ قدمتش به درازای هزار سال، و دلیلش دل بیمار من است! طبیب دل ها! من اینجا، کنج مریضخانه غیبت و غفلت، بستری شده ام؛ نفس هایم به شماره افتاده، و مرگ، انتظار دل خسته ام را میکشد؛ چشمان منتظرم، از پشت این همه فاصله فقط تو را آرزو میکند: کاش که این فاصله را کم کنی! @seyyedebrahim
◾توی تاریخ این ننگ رو ثبت کنید یه روز بعد از خنده های عراقچی موقع مبادله جاسوس رژیم صهیونیستی، دانشمند موشکی ما رو ترور کردن!! ◾منتظر اولین ابلهی هستم که توییت کنه ما داشتیم با بایدن به توافق می رسیدیم اما اسراییل برای تحریک تندروهای داخلی دست به ترور زد... ◾آقای ظریف! اگر مقدمات دیپلماسی را بلدید تصاویر صحنه ترور ناجوانمردانه‌ی امروز را برای آن اراذل و اوباشی که ایران را متهم به اقدامات تروریستی می‌کنند، بفرستید.... ◾تا کی می‌خواهید در مقابل وحشیگری‌های غربی، برای مذاکره التماس کنید؟! ➕ البته گویا فعلا دعوا بر سر رشته‌ی تخصصی دانشمند کشورمان است تا محکومیت صورت گرفته و حتی پاسخ به آن؛ آقایان فعلا نگران این هستند که مبادا رفاقت ۳۰ ساله‌ی جناب و ظریف خدشه دار شود!! ♻️لعنت بر مسولینِ بی غیرت و بی دین لعنت
هدایت شده از شهید سیدسجاد خلیلی
🔴 چرا دشمن در خانه به ما هجوم آورده؟ 🔻حضرت امیرالمومنین می‌فرماید: "آگاه باشید، من شب و روز، پنهان و آشکارا شما را به مبارزه ی با این جمعیت (معاویه و پیروانش) دعوت کرده ام و گفته ام پیش از آن که با شما بجنگند، با آنان نبرد کنید. به خدا سوگند هر ملتی که در درون خانه اش مورد هجوم دشمن قرار گیرد حتما ذلیل خواهد شد ولی شما سستی به خرج دادید و دست از یاری برداشتید، تا آن جا که دشمن پی در پی به شما حمله کرد و سرزمین شما را تصاحب نمود". 🔹منابع خبری می‌گویند یک دانشمند هسته‌ای مان به نام ترور شده. فعلاً جای تحلیل نیست ولی فردا ۸ آذرماه سالروز ترور است. 🔸فعلاً جای تحلیل نیست ولی معلوم است وقتی شهیدان علی‌محمدی، شهریاری، احمدی روشن، رضایی نژاد و قشقایی را از ما گرفتند و انتقام نگرفتیم دشمن جری‌تر می‌شود‌. 🔹وقتی که سردار را ناجوانمردانه از ما گرفتند و نگرفتیم دشمن جری‌تر می‌شود! سیلی سخت کافی نبود. 🔻والله تنها راه انتقام سخت است وگرنه دولت روحانی و مذاکره ظریف ما را به قهقهرا می‌برد...
✍ آیت‌الله بهجت (ره) : مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی اهل مراقبه، سکوت و محاسبه بود. پیوسته در فکر بود سخن به ندرت می‌گفت. در مجالس و محافل که بین علما بحثی در می‌گرفت سکوت می‌کرد در هر جای مجلس که خالی بود می‌نشست و بسیار متواضع، خوش اخلاق و آرام بود. با آنکه ثروت فراوانی از پدرش – که از تجّار معروف و سرمایه دار کاظمین بود – به او رسیده بود همه را به فقرا و طلّاب داد و خود چیزی نداشت. بلکه گویند: در اواخر عمر با فقر دست به گریبان بود، ولی دلی شاد و سیمایی متبسّم و قلبی استوار داشت که حکایت از روحیّات عظیم و مواهب معنوی او می‌نمود. 📚 فریادگر توحید، ٨٣ @seyyedebrahim
شهادتت مبارک باد❤️🖤باز هم جمعه شد و قاسم دیگر دادیم😔انتقام سخت در راه است....
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل ششم..( قسمت آخر )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 خدیجه اول این پا و آن پاکرد. داشتم بی هوش می شدم. خانه دور سرم می چرخید. تمام بدنم یخ کرده و به لرزه افتاده بود. خدیجه دوید دو تا تخم مرغ شکست و با روغن حیوانی نیمرو درست کرد. نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو که به دماغم خورد، دست و پایم بی حس شد و دلم ضعف رفت. لقمه ای جلوی دهانم گرفت. سرم را کشیدم عقب و گفتم: نه... اول تو بخور. خدیجه کفری شده بود. جیغ زد سرم. گفت: این چه بساطی است بابا. تو حامله ای، داری می میری، من روزه ام را بشکنم؟! گریه ام گرفته بود. گفتم: خدیجه! جان من، تو را به خدا بخور به خاطر من. خدیجه یک دفعه لقمه را گذاشت توی دهانش و گفت: خیالت راحت شد. حالا می خوری؟ دست و پایم می لرزید. با دیدن خدیجه شیر شدم. تکه ای نان برداشتم و انداختم روی نیمرو و لقمه اول را خوردم. بعد لقمه های بعدی. وقتی حسابی سیر شدم و جان به دست و پایم آمد به خدیجه نگاه کردم او هم به من. لب هایمان از چربی نیمرو برق می زد. گفتم: الان اگر کسی ما را ببیند می فهمد روزه مان را خورده ایم. اول خدیجه لب هایش را با دستک چادرش پاک کرد و بعد من. اما هر چه آن ها را می مالیدیم، سرخ تر و براق تر می شد چاره ای نبود. کمی از گچ دیوار کندیم و آن را کشیدیم روی لب هایمان. بعد با چادر پاکش کردیم فکر خوبی بود. هیچ کس نفهمید روزه مان را خوردیم. آخر تابستان ساخت خانه تمام شد. خانه کوچکی بود. یک اتاق و یک آشپزخانه داشت همین. دستشویی هم گوشه حیاط بود. صمد یک انبار کوچک هم کنار دستشویی ساخته بود برای هیزم و زغال کرسی و خرت و پرت های خانه. خواهرها و برادرها کمک کردند اسباب و اثاثیه مختصری را که داشتیم آوردیم خانه خودمان. از همه بیشتر شیرین جان کار می کرد و حظ خانه مان را می برد. چقدر برای آن خانه شادی می کردیم. انگار قصر ساخته بودیم. به نظرم از همه خانه هایی که تا به حال دیده بودم قشنگ تر دل باز تر و با صفاتر بود. وسایل را که چیدیم خانه شد مثل ماه از فردا دوباره صمد رفت دنبال کار. یک روز به رزن می رفت و روز دیگر به همدان. عاقبت هم مجبور شد دوباره به تهران برود. سر یک هفته برگشت. خوشحال بود. کارپیدا کرده بود. دوباره تنهایی من شروع شده بود دیر به دیر می آمد. وقتی هم که می آمد گوشه ای می نشست و رادیوی کوچکی را که داشتیم می گذاشت بیخ گوشش و هی موجش را عوض می کرد می پرسیدم: چی شده؟ چه کار می کنی؟ کمی بلندش کن من هم بشنوم. اوایل چیزی نمی گفت. اما یک شب عکس کوچکی از جیب پیراهنش در آورد و گفت: این عکس آقای خمینی است. شاه او را تبعید کرده مردم تظاهرات می کنند. می خواهند آقای خمینی بیاید و کشور را اسلامی کند. خیلی از شهرها هم تظاهرات شده. بعد بلند شد و وسط اتاق ایستاد و گفت: مردم توی تهران این طور شعار می دهند. دستش را مشت کرد و فریاد زد: مرگ بر شاه... مرگ بر شاه. بعد نشست کنارم. عکس امام را گذاشت توی دستم و گفت: این را برای تو آوردم. تا می توانی به آن نگاه کن تا بچه مان مثل آقای خمینی نورانی و مومن شود. عکس را گرفتم و نگاهش کردم. بچه توی شکمم وول خورد. روزها پشت سر هم می آمد و می رفت. خبر تظاهرات همدان و تهران و شهرهای دیگر به قایش هم رسیده بود. برادرهای کوچوک تر صمد که برای کار به تهران رفته بودند وقتی بر می گشتند خبر می آوردند صمد هر روز به تظاهرات می رود اصلا شده یک پایه ثابت همه راهپیمایی ها. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ... ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
ضمن عرض تبریک و تسلیت "شهادت دکتر فخری زاده" از طریق لینک زیر فاتحه ای به "روح بزرگ شهید عزیزمان" تقدیم میکنیم🏴 http://fatehe-online.ir/2892
💠حاج قاسم،ما از شما یاد کردیم. شماهم اسم تک به تک اعضای کانال رو خدمت ارباب تشنه لب یاد کن. @seyyedebrahim
✅ در خصوص آیه ٢۴٩ از سوره بقره از امام صادق(ع) روایت شده است: 💫إنّ‌ اصحاب طالوت إبتلوا بالنهر الذی قال الله تعالی «مُبْتَلِیکُم بنَهَر‌ٍ» و إنّ اصحاب القائم یبتلون بمثل ذلک. 📚 (مفید، 1413: 330؛ مجلسی، 1385: 52 / 332) 🔅یاران طالوت با (آب خوردن از) نهر آب امتحان شدند؛ همان‌گونه که خدا فرمود «شما را نهری آزمایش می‌کنیم» و یاران قائم نیز به مانند آن آزمایش می‌شوند. ✅و در مورد آیه «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ؛ (اعراف / 187) درباره ساعت [ قیامت ] از تو مى‌پرسند»، در روایتی از پیامبر اکرم(ص) حکایت شده است که مثال او ( مهدی ) مثل ساعت (رستاخیز) است که ناگهان می‌رسد. 📚 خزار قمی، 1401: 248 @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐ 📜 نامه امام زمان به شیخ مفید 🔺 با اینکه ما به فرمان خداوند در نقطه‌ای دور و پنهان از دیده‌ها به سر می‌بریم، ولی از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما می گذرد کاملا مطلع هستیم و هیچ چیز از اخبار شما بر ما پوشیده نیست... ⭕️ حتما ببینید..... أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا