eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
747 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
64 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
انقلابی‌گری‌صحیح را از فرمانده انقلاب‌ بیاموزیم آرمان‌خواهی‌ و مطالبه‌گری نسبتی‌ با تخریب و پرخاشگری‌ ندارد هنرگسترش‌جبهه انقلاب‌است‌نه تنگ‌تر کردن هر روزه آن‌ ؛ خودسازی و اخلاق و مبانی‌معرفتی‌ خود و پیروی صحیح نه توجیه و تحلیل‌گر سلایق خود ... ...♡ @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 دیده را فایده آن است که دِلبَر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را ‌! سعدی ❤️ پسرشهید‌آقامحمدعلی @seyyedebrahim
آقا فاطمیه شد نمی آیی.....🥀 @seyyedebrahim
4_700150149661327975.mp3
22.25M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 دنیا بدوݩ مادر چنگے بہ دل نمیزنہ💔 ڪپےباذڪرصلوات‌آزاد
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم ..( قسمت یازدهم )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 حاج آقایم همیشه بی تابم بود. گاهی تنهایی می آمد و گاهی هم با شینا می آمدند پیشمان. چند روزی می ماندند و می رفتند. بعضی وقت ها هم ما به قایش می رفتیم. اما آنجا که بودم دلم برای خانه ام پر می زد فکر می کردم الان است صمد به همدان بیاید. بهانه می گرفتم و مثل مرغ پرکنده ای از این طرف به آن طرف می رفتم. تا بالاخره خودم را به همدان می رسانم. خانه همیشه بوی صمد را می داد لباس هایش، کفش ها و جانمازش دلگرمم می کرد. به این زندگی عادت کرده بودم. تمام دلخوشی ام این بود که هست و سالم است این برایم کافی بود. حالا جنگ به شهرها کشیده شده بود. گاهی در یک روز چند بار وضعیت قرمز می شد. هواپیماهای عراقی توی آسمان شهر پیدایشان می شد و مناطق مسکونی را بمباران می کردند. با این همه زندگی ما ادامه داشت و همین طور دو سال از جنگ گذشته بود. سال ۱۳۶۱ برای بار سوم حامله شدم نگران بودم فکر می کردم با این شرایط چطور می توانم بچه دیگری به دنیا بیاورم و بزرگش کنم من ناراحت بودم و صمد خوشحال. از هر فرصت کوچکی استفاده می کرد تا به همدان بیاید و به ما سربزند. خیلی پی دلم بالا می رفت. سفارشم را به همه فامیل کرده بود می گفت: وقتی نیستم هوای قدم را داشته باشی. وقتی بر می گشت، می گفت: قدم تو با من چه کرده ای. لحظه ای از فکرم بیرون نمی آیی. هر لحظه با منی. اما با این همه هم خودش می دانست و هم من که جنگ را به من ترجیح می داد. وقتی همدان بمباران می شد همه به خاطر ما به تب و تاب می افتادند. برادرهایش می آمدند و ما را ماه به ماه می بردند قایش. گاهی هم می آمدند با زن و بچه هایشان چند روزی پیش ما می ماندند آب ها که از آسیاب می افتاد می رفتند. وجود بچه سوم امید زندگی را در صمد بیشتر کرده بود. به فکر خانه افتاد. با هزار قرض و قوله برای خانه ثبت نام کرد. یک روز دیدم شاد و خوشحال آمد و گفت: دیگر خیالم از طرف تو و بچه ها راحت شد. برایتان خانه خریدم. دیگر از مستاجری راحت می شوید تابستان می رویم خانه خودمان. نه ماهه بودم. صمد ده روزی آمد و پیشم ماند اما انگار بچه نمی خواست به دنیا بیاید پیش دکتر رفتیم و دکتر گفت حداقل تا یک هفته دیگر بچه به دنیا نمی اید. صمد ما را به قایش برد. گفت: می روم سری به منطقه می زنم و سه چهار روزه بر می گردم. همین که صمد از ما خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و رفت درد به سراغم آمد. نمی خواستم باور کنم صمد قول داده بود این بار موقع به دنیا آمدن بچه کنارم باشد پس باید تحمل می کردم باید صبر می کردم تا برگردد. اما بچه این حرف ها سرش نمی شد عجله داشت زودتر به دنیا بیاید. از درد به خودم می پیچیدم. ولی چیزی نمی گفتم. شینا زود فهمید: گفت الان می فرستم دنبال قابله. گفتم: نه حالا زود است اخمی کرد و گفت: اگر من ندانم کی وقتش است، به چه دردی می خورم؟! رفت و رختخوابی برایم انداخت دیگی پر از آب کرد و روی پریموس گوشه حیاط گذاشت بعد آمد و نشست وسط اتاق و شروع کرد به بریدن تکه پارچه های سفید. تعریف می کرد و زیر چشمی به من نگاه می کرد. خدیجه و معصومه گوشه اتاق بازی می کردند قربان صدقه من و بچه هایم می رفت. دقیقه به دقیقه بلند می شد می آمد دست روی پیشانی ام می گذاشت سرم را می بوسید و جوشانده های جور و واجور به خوردم می داد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیگر آن خندۀ زیبا به لب مولا نیست همه هستند ولی هیچ كسی زهرا نیست قطرۀ اشك علی تا به ته چاه رسید چاه فهمید كه كسی همچو علی تنها نیست... ◼️ فرا رسیدن ایام فاطمیه و سالروز شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها تسلیت باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دبیرکل حزب‌الله لبنان: در آخرین دیدار با نگرانی به سردار در باره خطرهایی که تهدیدش می‌کرد هشدار دادم. 🔹نصرالله: خستگی‌ناپذیری، عقل، درایت، تفکر، شم سیاسی قوی، دیدگاه‌های خاص فرهنگی، اهل مطالعه بودن و... از ویژگی‌های شخصیت همه‌جانبه ژنرال سلیمانی بود. @seyyedebrahim
💔 :) دست‌هایت‌راڪہ‌بازڪنے... به‌هیچ‌جابندنیستمـ! سقوط‌مي‌ڪنم :)🍃 ♥️ :) 🥀 @seyyedebrahim
ای‌شهید توراچگونه‌شد که‌فکر‌فرورفته‌ای🗯 به‌فکر‌ما‌هم‌باش‌و‌مارا‌ ازیادت‌فراموش‌مکن‌که‌ما هر‌لحظه‌در‌اینجا‌به‌فکر‌تو‌هستیم.♥️ ✨🌸 @seyyedebrahim
🔰 کمپین سالگرد شهادت حاج قاسم شروع شد. با نشان حرکت دست حاج قاسم، شما هم مرد میدان باشید... 🔹اینستاگرام مانع انتشار عکس حاج قاسم می‌شود برای اینکه به دنیا نشان دهیم ما همه حاج قاسم هستیم، مانند حاج قاسم حرکت دست او را انجام دهیم و از خود عکس بگیریم و در شبکه‌های اجتماعی با هشتگ منتشر کنیم. @seyyedebrahim
🔴سردار سلامی: فرمول غلبه بر کرونا را پیدا کرده‌ایم 🔹فرمانده‌کل سپاه: رویکردهایی که می‌تواند بدون اینکه ما به واکسن برسیم شیب ابتلا را در مسیر نزولی قرار دهد پیدا شده است و طرح شهید سلیمانی می‌تواند نقطه مرکزی این یافته جدید کشور ما باشد که منحصر به فرد در جهان است. 🔸رئیس سازمان بسیج: در طرح شهید سلیمانی تاکنون بیش از ۱۷ میلیون خانوار غربالگری شدند که این مهم با بیش از ۴.۵ میلیون سفیر سلامت در کشور انجام شده است. @seyyedebrahim
🏴✨ در نگاهت چیزے است.... مثل آرامـش بعد از یک غـم!🌱 مثل پیدا شدن یک لبخـنــد :) مثل بـــوی نم بعد از باران🌧 در نگاهـت چیزیسـت ... که به آن محتـاجم....! 💔🖐🏻 _نگاهتو ازمون نگیر برادر ! کمکمون کن شرمنده نگاه آقا نشیم.... 💔 ♥️ :) 🥀 @seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم..( قسمت ۱۲)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 یک دفعه حالم بد شد دیگر نتوانستم تحمل کنم. از درد فریادی کشیدم. شینا تکه پارچه های بریده شده را گذاشت روی زمین و دوید دنبال خواهر و زن برادرهایم. کمی بعد خانه پر شد از کسانی که برای کمک آمده بودند قابله دیر آمد شینا دورم می چرخید جوشانده توی گلویم می ریخت و می گفت: نترس.اگر قابله نیاید خودم بچه ات را می گیرم. بعد از ظهر بود که قابله آمد و نیم ساعت بعد هم بچه به دنیا آمد. شینا با شادی بچه را بغل کرد و گفت: قدم جان پسر است‌ مبارکت باشه ببین چه پسر تپل مپل وسفیدی است چقدر ناز است.بعد هم کسی را فرستاد دنبال مادر شوهرم تا مژدگانی بگیرد. صدای گریه بچه که بلند شد نفس راحتی کشیدم خانه شلوغ بود اما بی حسی و خواب آلودگی خوشی سراغم آمده بود که هیچ سر و صدایی را نمی شنیدم.فردا صبح حاج آقایم رفت تا هر طور شده صمد را پیدا کند عصر بود که برگشت بدون صمد. یکی از همرزمایش را دیده بود و سفارش کرده بود هر طور شده صمد را پیدا کنند و خبر را به او بدهند. از همان لحظه چشم انتظار آمدنش شدم فکر می کردم هر طور شده تا فردا خودش را می رساند. وقتی فردا و پس فردا آمد و صمد نیامد طعنه و کنایه ها هم شروع شد: طفلک قدم مثلا پسر آورده. عجب شوهر بی خیالی بیچاره قدم حالا با سه بچه چطوری بر گردد سرخانه و زندگی اش. آخربه این هم می گویند شوهر این حرف ها را شینا هم می شنید و بیشتر به من محبت می کرد شاید به همین خاطر بود که گفت: اگر آقا صمد خودش آمدکه چه بهتر و گرنه خودم برای نوه ام هفتم می گیرم و مهمانی می دهم. از بس به در نگاه کردم و انتظار کشیده بودم کم طاقت بودم تا کسی حرف می زد، زود می رنجیدم و می زدم زیر گریه. هفتم هم گذشت و صمد نیامد. روز نهم بود مادرم گفت من دیگر صبر نمی کنم. می روم و مهمان ها را دعوت می کنم. اگر شوهرت آمد خوش آمد. صبح زود هم شینا بلند شد و با خواهرها و زن داداش هایم مشغول پخت و پز و تدارک ناهار شد. نزدیک ظهر بود یکی از بچه ها از توی کوچه فریاد زد: آقا صمد آمد. داشتم بچه را شیر می دادم. گذاشتمش روی زمین و چادری بستم کمرم و چیزی انداختم روی سرم و از پله های بلند به سختی پایین آمدم. حیاط شلوغ بود خواهرم جلو آمد و گفت: دختر چرا این طوری آمدی بیرون مثلا تو زایویی بعد هم چادرش را در آورد و سرم کرد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹
📷 همزمان با ایام سالگرد شهادت سردار دلها، نصب تصویر شهید سلیمانی در غزه
دشمن بداند هفت آسمان واوج فلک را که ردکند قدش نمیرسد که سیدعلی را رصدکند @seyyedebrahim
🔺 9 دی روز بصیرت و میثاق امت با ولایت @seyyedebrahim
"مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ" ای آزموده، آزمودت خدایی که تو را آفرید، پیش از آنکه تو را بیافریند. زیارت‌حضرت‌زهراس🌿 🥀