eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
741 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
63 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا🌹 خاطرات شهید ❤️ مصطفی ازسن پانزده سالگی ارادت عجیبی به بزرگان دین پیداکرده بود👏 درباره این تحقیق می کرد و همیشه درموردشون در منزل صحبت بود🌹 آن قدر بهشون مند شده بود ، که روی عکس هاشون رو زده بود ،☺️ یادمه نزدیک عید بود میخواستم کمدشو مرتب کنم ، ازم خواهش کرد که مواظب عکس های روی کمد باشم ❣️ برام جالب بود در سنی که معمولا بچه ها، از فوتبالیست‌ها ویا هنرمندان الگو برداری میکنن، ولی مصطفی عکس رو به در کمدش زده بود👏🌹👏 🌹🌹🌹🌹🕊🕊🕊🌹🌹🌹🌹 ✅ کانال (با نام جهادی )
🔸 خوب ابراهیم🔸 🔰درجبهہ یک فرمانده ارتشے داشتیم کہ خیلے با ابراهیم رفیق بود. مرتب بہ ماسرمے زد و ابراهیم هم حسابے اوراتحویل مے گرفت. تعجب کردم کہ اینهاازکجاهمدیگررا مے شناسند. این فرمانده مے گفت: ماجراے آشنایے مابہ یک امربہ معروف برمے گردد. 🔰یکبارمن عمل حرامے انجام دادم و نمے دانستم این کار گناه است. همان روز دیدم جوانے خوش سیما ازسنگربسیجے ها بہ سمت من آمد. 🔰بعدازسلام و احوالپرسے،مقدارے میوه تعارف کردوکمے صحبت کردیم. بعدمراازمیان جمع بیرون آوردوخیلے محترمانہ تذکردادکہ کارمن اشتباه بوده وبهتراست دیگرانجام ندهم. 🔰اینقدربامهربانے و روے خوش تذکرداد کہ شیفتہ این جوان شدم و مریداخلاق خوبش شدم. ❤️ امتے بودیدکہ بہ سود انسانها آفریده شده اند،(چون)امربہ معروف و نهی از منکر مے کنیدوبہ خدا ایمان دارید. (آل عمران/۱۱۰) @seyyedebrahim
🌼🌹🌹🌼🌹🌹🌼🌹🌹🌼 آنچه در ذیل تقدیمتان میشود پرسش اعضای محترم ابرگروه مدافعان حرم از سرکار خانم صدرزاده، و پاسخ های ایشان هست. سپاس از همراهی تان🙏🌸 ✅ سلام خانم صدرزاده خیلی خوش اومدین ممنون از اینکه دعوتمون رو پذیرفتین🙏🌸 ✍️سلام ممنون از دعوتتان ✅رمضان کریم ببخشید مزاحمتون شدیم مختصری از شهید بفرمایید🙏 ✍️شهید صدر زاده متولدشهریور سال۶۵ بودند چند سالی طلبه حوزه علمیه و بعد وارد دانشگاه شدند رشته ادیان و عرفان بودند سال۸۶ازدواج کردیم و هدیه خداوند به ما فاطمه خانم ۷ساله و محمدعلی ۲ساله که زمان شهادت ۶ماهه بودند ایشون مرداد ماه ۹۲اولین بار به سوریه رفتند شغلشان آزاد بود دو سال قبل از رفتن به سوریه استخر ورزشی در شهریار اجاره کرده بودند و مدیر استخر بودند ✅ قبل از اردواج فکر میکردید دارین با یه شهید ازدواج میکنی؟ ✍️نه اصلا ✅چه خواسته هایی ازماداشتند؟ ازچه زمانی دنبال شهادت رفتند ؟ ✍️ایشان دو وصیت نامه داشتند و تنها شهید مدافع حرم هستند که وصیت نامه فرهنگی جدا داشتند ✍️در وصیت نامه شان گفتند که خدا را شکر می‌کنم که محبت سید علی خامنه را در دل ما نهاد که ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس هستند ✅ یکی ازسوالات مهم درموردازدواج وکناراومدن بااین مسئله هست.که شوهرشون برن جنگ ✍️کنار اومدن با مسئله رفتن ایشون دو جنبه داشت یکی جنبه احساسات و عواطفی ع ن وابستگی من به ایشون خیلی زیاد بود طوری که وقتی می‌رفتند مشکلات جسمی زیادی برای من پیش می آمد واین مسائل دست به دست هم می‌داد که من مانع رفتن باشم ✍️و جنبه دوم اعتقادی بود که باعث می‌شد مانع شدن من قاطع و با پا فشاری نباشد چون همیشه فکر میکردم خوب یک روز باید در محضر اهل بیت حاضر باشم آیا اگر الان بخاطر خودم و فاطمه خانم مانع رفتن ایشان بشم می توانم فردا در برابر اهل بیت سرم را بلند کنم چه جواب بدهم آن زمان که حریم شما در خطر بود من نتوانستم از همسرم و تکیه گاهم بگذرم ؟؟ من فقط لفظ می گویم به ابی انت و امی؟؟؟ 🗣سوالات زیاده و من هم نمی دانم به کدام سوال جواب بدم ✅خانم صدر زاده مختصری از اخلاقیات شهید بزرگوار بگید از ابتدا ایشون با عقاید ولایی بودن یا بعد ها تغییر کردن از ازدواجتون و معیارهای ازدواج و نحوه زندگی و انتخابهاتون بگید و اینکه چطور شد رفتن سوریه؟! ✍️بله ایشون در خانواده ای مذهبی تربیت شدند و از لحاظ ایمانی سطح بالایی بودند ولایی بودند طوری که وقتی زندگی را شروع کردیم قوانینی برای خانه قرار دادیم و خط قرمز های زیادی که هیچ کس اجازه نداشت وارد این خط قرمز ها بشه یکی از این خط قرمز ها ولایت و رهبری بود معیارهای انتخاب من هم معیارهای امروزی نبود مال و اموال و....... ✅ بفرمایید معیارهاتون رو تا ما هم درس بگیریم ✍️من فقط دنبال مسلمان و شیعه واقعی بودم و ایمان داشتم و مطمئن بودم که اگر هم چیزی نداشته باشد شیعه واقعی با توکلش و توسل به عرش می‌رسد مال و اموال دنیا که چیزی نیست حدیث و سخنان اهل بیت که حتی نمک غذای خود را هم از ما بخواهید و این که امام و رهبر شیعه بیل می‌زند و از سستی به دورند همه را کنار هم گذاشتم و به آقا مصطفی۲۰ساله که طلبه بودند و کار ثابتی هم نداشتند و سربازی هم نرفته بودند جواب بله را دادم به ایشان تکیه کردم و الحمدلله که تکیه گاهم قیمتی شد و خریداری خود خداوند ✅ با این حساب کنار امدن با نبود ایشون برای شما نباید کار راحتی بوده باشه! آیا تونستین کنار بیاین؟؟!! ✍️با نبودشان نه من و بچه ها با ایشون زندگی میکنیم ✅ خانم صدرزاده بیقراری فرزندانتون رو چه چیزی اروم میکنه وقتی سراغ از پدر می گیرن چه طور جوابشون رو می دین؟ ✍️من از همان ابتدا که خبر شهادت را دادند و همه از جهتی که از شدت علاقه فاطمه به پدرش اطلاع داشتند هیچ کس قبول نمی کرد که خبر شهادت را به فاطمه بدهد خودم خواستم که خبر را به او بگویم او را در آغوش گرفتم گفتم مامان تا حالا که بابا نبود چطور اتفاقات را به او می‌گفتی گفت خوب یا بابا زنگ می‌زد یا می آمد به او می‌گفتم گفتم خوب من می‌خوام یه خبر خوش بهت بدم اینکه دیگه نیازی نیست زنگ بزنیم و خبری را به او بگوییم از الان هر اتفاقی برای تو می افته بابا با خبره و همراهته با چشمهای معصومش نگاهم کرد و با بغض گفت بابا شهید شده؟ 🗣گفتم بله ✍️و الان کوچکترین اتفاقات را با باباش میگه حتی چیزهایی که می‌خواهد به من بگه و روش نمیشه ادامه دارد.... ✅کانال ( با نام جهادی ) @seyyedebrahim
‍ (http://axnegar.fahares.com/axnegar/iLTSs04arqD8Iq/2242087.jpg) بسم رب الشهدا خاطره مادرشهید مصطفی صدرزاده سال اول بود ،یک روز نشسته بودیم گفتم :مصطفی الان بهترین هدیه چیه ؟ گفت: باهم بریم خیلی جالب بود و سریع جور شد.🌹 باهم کربلا رفتیم ،خیلی خوش گذشت البته جدا از یک سری که بین راه پیش اومد. مصطفی از بچگی خیلی بد ماشین بود. کاملا انرژی اش گرفته میشد ولی از اون جای که مصطفی خیلی خوش مسافرت بود هرازگاهی یه لطیفه ایی می گفت، 🌹 ولی خیلی شده بود ، چون خیلی در مسیر توقف داشتیم. به مرز که رسیدیم پیاده شدیم که بازرسی کنن افرادی که بازرسی میکردن جزء گروهک بودن تا مصطفی رو دیدن برای بازرسی بردنش، همه نگران شدیم مشکوک شدن گفتن این یا پاسدار یا استرس تمام وجودمون گرفت ، مصطفی و چندتا از دوستاشو برای بازجویی بردن ،در اون لحظه آنقدر به ما گذشت . که فقط شدیم به چهارده معصوم وبعد از باز جویی بچه ها را آزاد کردن با تمام سختیهاش سفر پر استرس وخاطر انگیزی برامون شد . وقتی چهره بی حالشو یادم میاد خیلی بیقرارش میشم تمام اون استرس ها درمقابل این فراق قطره ایی ازدریاست.... مدافع حرم بی بی زینب تاسوعا @seyyedebrahim 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈👈 خاطره از ابویاسین، پدر شهیدی که خواب فرزند شهیدش رو کنار اباعبدالله دید 👉👉👉 این خاطره رو سید ابراهیم در جواب سوال ما که ازش پرسیدیم تا حالا شده از خودتون بپرسید چرا تو سوریه میجنگید یا چرا باید بیاییم یه کشور غریب گفت. قبل از گفتن این خاطره جواب داد تو مدتی که در سوریه هستیم خدا نشونه هایی رو جلوی چشممون گذاشت که عزممون رو برای موندن راسخ تر کرد، نمونش خاطره ی ابویاسین روزی در حرم حضرت رقیه نشسته بودیم. ابویاسین مانیتورینگ حرم حضرت رقیه(س) است و پسرش از اعضای حزب الله بود که مدتی پیش شهید شد. عکس پسرش را در گوشی تلفن همراهش نشان‌مان داد. گفتم کمی از یاسین که شهید شده است تعریف کن. فضای خوبی بود شروع کرد به تعریف و گریه کردن. گفت یک هفته قبل شهادت، یاسین پیشم آمد و گفت که خواب امام زمان(عج) را دیدم. امام زمان لیستی در دست داشت که نام من هم جزو لیست بود. پدر برایم دعا کن تا شهید شوم و این لیست، لیست شهدا باشد. من هم برایش دعا کردم. پدرش با گریه می‌گفت: یک هفته بعد شبی خواب دیدم آقا امام حسین(ع) سر یاسین را روی پایش گذاشته و او را می‌بوسد و با جام زیبایی به او آب می‌دهد. با گریه از خواب بیدار شدم تا نماز صبح صبر کردم. نماز صبح را خواندم و دیگر خوابم نبرد تا اینکه ساعت حدودا 9 صبح تلفن زنگ زد و خبر شهادت یاسین را دادند. درست همان جایی که امام بوسیده بود، تیر اصابت کرده بود. ✅ کانال (با نام جهادی ) @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک شب دلش شکست به زینب گلایه کرد فردا هنوز سَر نزده، انتخاب شد ...! 📎 پ ن : این فیلم را اگر هزار بار هم ببینیم .باز هم ارزش دیدن داره. @seyyedebrahim
در‌راه‌رسیدن‌به‌تو‌گیرم‌ڪه‌بمیرم🍃 اصلا‌به‌تو‌افتاد‌مسیرم‌ڪه‌بمیرم❣️ ⠀ ⠀ ⠀ ✍️هروقت‌‌خواستےگناه‌ڪنے، این‌‌سوال‌روازخودت‌بپرس... مَّا لَکُم لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارَا..!؟ «شماراچه‌شده‌است‌ڪه‌براے‌ﷲ شأن‌ومقام‌وارزشےقائل‌نیستید..!؟ ۱۳✨ • •|روزانه ده مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ ﷲَ الَّذِے لا إِلَهَ إِلّا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» ❣️امام‌صادق‌علیه‌السلام از‌پیامبر‌نقل‌مےڪنند:) ماه‌رجب‌،ماهِ‌استغفار‌امت‌من‌است. جانمونیم از غافله عُشاق. امام‌زمان‌داره‌یاراشو‌جمع‌میڪنه نڪنه‌غفلت‌ڪنیم! همین ڪه نشستے با خودت تڪرار ڪن:) «أَسْتَغْفِرُ ﷲَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» . @seyyedebrahim
بسیار دلتنگم سردار💔 چه باشکوه رفتی خوش به حالت سردار دعاکن کمی به شهدا نزدیک شویم دعاکن کسی شویم که امام زمانم (عج) بهمان افتخار کند🌹 دعاکن سردار برایمان دعاکن💔 @seyyedebrahim
: ☆ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ‌☆ ♡دعای عهد♡ 💠اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ،💠 وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ،💠 وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ،💠 وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ،💠 وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ،💠 وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، 💠وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ،💠 وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ،💠 یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، 💠وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، 💠یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ،💠 وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، 💠یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ،💠 یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.💠 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ،💠 صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ،💠 عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها،💠 سَهْلِها وَ جَبَلِها، 💠وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، 💠وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ،💠 وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.💠 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا،💠 وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، 💠لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.💠 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، 💠وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ،💠 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.💠 اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، 💠فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى،💠 شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى،💠 مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.💠 اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ،💠 وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، 💠وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ،💠 وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، 💠وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، 💠وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ،💠 فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ:💠 ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، 💠فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک💠َ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، 💠وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،💠 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ،💠 وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ،💠 وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، 💠وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،💠 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ،💠 اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ،💠وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ،💠 وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ،💠 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، 💠وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، 💠إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، 💠بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.💠 ☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ِ ☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ِ ☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ ِ ♡ اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج♡ ♢سلامتی مولا مون صاحب الزمان‌صلوات♢ ⇦التماس دعا➣ @seyyedebrahim
👈👈 خاطره از ابویاسین، پدر شهیدی که خواب فرزند شهیدش رو کنار اباعبدالله دید 👉👉👉 این خاطره رو سید ابراهیم در جواب سوال ما که ازش پرسیدیم تا حالا شده از خودتون بپرسید چرا تو سوریه میجنگید یا چرا باید بیاییم یه کشور غریب گفت. قبل از گفتن این خاطره جواب داد تو مدتی که در سوریه هستیم خدا نشونه هایی رو جلوی چشممون گذاشت که عزممون رو برای موندن راسخ تر کرد، نمونش خاطره ی ابویاسین روزی در حرم حضرت رقیه نشسته بودیم. ابویاسین مانیتورینگ حرم حضرت رقیه(س) است و پسرش از اعضای حزب الله بود که مدتی پیش شهید شد. عکس پسرش را در گوشی تلفن همراهش نشان‌مان داد. گفتم کمی از یاسین که شهید شده است تعریف کن. فضای خوبی بود شروع کرد به تعریف و گریه کردن. گفت یک هفته قبل شهادت، یاسین پیشم آمد و گفت که خواب امام زمان(عج) را دیدم. امام زمان لیستی در دست داشت که نام من هم جزو لیست بود. پدر برایم دعا کن تا شهید شوم و این لیست، لیست شهدا باشد. من هم برایش دعا کردم. پدرش با گریه می‌گفت: یک هفته بعد شبی خواب دیدم آقا امام حسین(ع) سر یاسین را روی پایش گذاشته و او را می‌بوسد و با جام زیبایی به او آب می‌دهد. با گریه از خواب بیدار شدم تا نماز صبح صبر کردم. نماز صبح را خواندم و دیگر خوابم نبرد تا اینکه ساعت حدودا 9 صبح تلفن زنگ زد و خبر شهادت یاسین را دادند. درست همان جایی که امام بوسیده بود، تیر اصابت کرده بود. ✅ کانال @seyyedebrahim
عمریست مثل پیله به خود می تنیم ، آه ........ اما دریده اند شهیــ🌷ـــدان حجاب را ، فرق است بین ما و شهید ای عزیز من ، او سمت آب رفته، ولی ما سراب را . . . @seyyedebrahim
روز بزرگداشت شهدا گرامی باد کجایید لاله های گلگون کجایید مردان مخلص کجایید یاران بی ادعا راهتان تا ابد پررهرو و نامتان تا ابد پابرجا @seyyedebrahim
🌹 ۲۲ اسفند روز بزرگداشت شهدا گرامي باد 🕊شادی روحشان صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 نامه جالب و سرگشاده کارمند اورژانس قم از حضور طلاب در بیمارستان‌ها! ♦️ ...وقتی بمب خبری گسترش شدید در قم منفجر شد، خانواده، دوستان و نزدیکان، همه واکنش نشان دادند و نگران حال من شدند. خیلی ها بهم گفتن جانت مهمتر است از شغلت! و میخواستند که ترک پست کنم! از بس نگرانم بودند یادشان رفت که من نه تنها منبع درآمد و امرار معاش خانواده‌ام، دریافتی از این شغل درمانی است، بلکه متعهد هستم به حضور! ♦️ اما در این روزها افرادی رو دیدم، که بدون نصب اتیکت و نام و نشان، بدون هیچ تظاهر و ریا و منت، کار و خانواده خودرا ترک کردند... اما بجای گریز از مهلکه و پناه بردن به فضای امن تر، به خط مقدم درگیری با بیماری کرونای بیمارستان‌های سانتر کرونا آمدند... هرکاری که از دستشان برمی‌آمد، از جابجایی بیماران کرونایی در تخت... تا بردن آنان برای انجام تصویربرداری ها و سی تی اسکن ها و جابجایی نمونه های آزمایشگاهی... تا گندزدایی تخت ها و فضا عمومی اتاق ها و تهیه ویلچر و جابجایی بیماران و کمک به حراست و انتظامات بیمارستان و کمک به خدمات و دستگیری از بیماران نیازمند کرونایی و ایجاد ارتباط بین خانواده های نگران خارج از بخش قرنطینه بابیمار...(چون حضور همراه کنار بیمار ممنوع شده بود) تا رساندن وسایل و لوازم مورد نیاز برای بیماران در فضای قرنطینه... ♦️این که همگی طلبه‌های حوزه‌های علمیه قم بودند، گاه که بیماران متوجه می شدند اینها که درسکوت و آرامش و با محبت، فقط دارند خدمت میکنند؛ کمک پرستار، نیروی خدماتی یا همراه بیمار...نیستند بلکه طلبه هستند، دست به دعا بر می‌داشتند... ♦️ دلداری این روحانیون، هم به بیمار وهم به خانواده ها، واقعا تاثیر شگرفی در اون لحضه بحرانی داشت. ♦️ بدور از همه تملق‌ها و اغراق‌ها، اصلا قصد چاپلوسی ندارم، اما در خدمت دکتر عاملی -متخصص طب اورژانس- بودم که میگفت درسهای زیادی از این عزیزان گرفتم، چقدر بی منت، ایثار رو به تصویر کشیدند. ♦️حاضرم قسم بخورم که مواردی از خدمتگزاری این عزیزان شاهدبودم که اگر کسی جایی برایم تعریف میکرد که گروهی آخوند، اینچنین فداکاری میکردند، شاید تمام و کمال، حرفش را باورنمیکردم! ♦️ این دوستان که اکثراً متاهل و صاحب فرزند هستند، شب تا صبح را بدون استراحت، در کنار بیماران کرونایی سپری کردند. ♦️آقای بشارتی -از کارشناسان اتاق عمل- می‌گفت اینقدر از آخوندها برایم بدگفته‌اند و در ذهنم تصویر بدی ازشون ساخته شده که وقتی این افراد که حتی از نصب اتیکت و انداختن عکس هم خودداری میکردن را دیدم، به شدت حیرت کردم و تصویری از نهایت سادگی و یک در ذهنم نقش بست. ♦️ کاش این فرهنگ احساس وظیفه و خدمت رسانی در دیگر اقشار هم به همین اندازه تقویت میشد. ♦️ زیرا مطمئن هستم این حس و حال از روی جوگیری و یا تظاهر، بوجود نیامده بلکه حاصل فرهنگ حوزوی و کار فرهنگی عزیزانی در آن محیط معنوی بوده است. ♦️ من بعنوان یکی از عوامل کادر درمان، از گروه جهادی طلاب جوان و امدادگران جهادی که در این ایام کنار ماهستند کمال تشکر رو دارم و بهشون دستمریزاد میگم. ✍️ حمید شیرانی از اورژانس بیمارستان شهید بهشتی قم @seyyedebrahim
💠 💠 🔰 امیرالمؤمنین عليه السلام: 💢 أيُّها النّاسُ! لا تَستَوحِشوا في طَريقِ الهُدى لِقلّةِ أهلِهِ ؛ فَإنّ النّاسَ اجتَمَعوا عَلى مائدةٍ شِبَعُها قَصيرٌ ، وَجوعُها طَويلٌ ✍ اى مردم! در راه راست، به دليل شمارِ اندك رهروان آن، احساس تنهايى و ترس نكنيد؛ زيرا مردم بر سفره اى گِرد آمده اند كه سيرى آن، كوتاه و گرسنگى اش طولانى است @seyyedebrahim
... ای شهید...! عشقِ تو مثل هوای دَم صبح است؛ تازه‌اَم می‌کند... کافیست کمی تو را نفس بکشم، کافیست ریه‌اَم را از دوست داشتنت پُرکنم... دستم را بگیر... @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴قسمت دوم تسنیم: انتظارات شما را شنیدیم. چیزهایی که مصطفی از شما می‌خواست را برایمان تعریف کنید. ➖صحبت‌های ما خیلی کوتاه بود اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید کرد، او بارها گفت که یک همسنگر می‌خواهد. شاید کسی که به خواستگاری می رود بگوید همسر و همدم می‌خواهد اما مصطفی گفت که همسنگر می‌خواهد. بعد از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده است؟ او گفت: «جنگ ما، جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما جنگ فرهنگی است. اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگی است تا وقتی من کار فرهنگی انجام می‌دهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند». تسنیم: این اتفاق در زندگیتان افتاد؟ چگونه بود؟ بله. تا دوسال اول زندگیمان که همان روال قبل از ازدواجمان بود؛ من فرمانده پایگاه خانم‌ها بودم و مصطفی فرمانده پایگاه نوجوان‌ها بود. بعد از آن او یک پایگاه جدید ایجاد کرد و فرمانده پایگاه امام روح الله(ره) شد. هر دوی ما در کنار هم کارهای فرهنگی انجام می‌دادیم و کارهای بسیج و مسجد را جلو می‌بردیم. تسنیم: شغل مصطفی چه بود؟ شغل آزاد داشت. اوایل طلبه بود اما بعد از ازدواج طلبگی را ادامه نداد و سراغ کار آزاد رفت. انتخاب محله‌‌ای پرت در کهنز شهریار برای کار فرهنگی/ خانم‌های آن محل:«مدیون صدرزاده هستیم که بچه‌هایمان را بسیجی کرد» تسنیم: کار فرهنگی دیربازده هست، چیزی نیست که مثلا دکمه‌ای را بزنیم و سریع نتیجه‌اش را ببینیم. فعالیتی شروع می‌شود و 5 یا 6 سال از آن می‌گذرد تا اولین نتایج آن دیده شود. مصطفی فرمانده پایگاه بسیج نوجوان‌ها بود. کلی باید کار فرهنگی می‌کرد تا مثلا بعد از چند سال ببیند که مهارت قرآن خوانی فلان نوجوان خوب شده و نمازش را صحیح می‌خواند. کار فرهنگی صبر بالایی می‌خواهد. مصطفی نسبت به نوجوان‌ها احساس پدری داشت یعنی مثل وقتی که فرزندی بزرگ می‌شود و پدرش لذت می‌برد، او هم همین حس را داشت. نوجوان‌هایی که با مصطفی بودند تفاوت سنی زیادی با او نداشتند و حدود 7-6 سال از او کوچک‌تر بودند. آخرین لذتی که من از بزرگ شدن نوجوان‌هایش دیدم، این بود که یک روز به خانه آمد و با ذوق گفت که بچه‌هایش پاسدار شدند، شغلشان مشخص شده و همه‌شان تحصیل کرده‌اند. با گفتن همین کلمات آن لذتی را که در وجودش بود، بیان می‌کرد. هیچ وقت به این فکر نمی‌کرد که مثلا اگر در فلان محله کار فرهنگی کند ممکن است بازدهی خوبی نداشته باشد. زمانی خودم به او اعتراض کردم و گفتم که مثلا پارک، جای کار فرهنگی نیست یا هیچ امیدی به نتیجه در محله‌ای که انتخاب کرده وجود ندارد. اما تاکید می‌کرد نتیجه‌ی کاری که می‌کند، دست خداست و خودش و بقیه کاره‌ای نیستند. می‌گفت اگر خدا بخواهد خودش درست می‌شود و وظیفه دارد کاری را که روی دوشش است انجام دهد، بعد از آن هر چیزی که خدا بخواهد همان می‌شود. مصطفی محله‌ای پرت و دورافتاده را در کهنز شهریار برای کار فرهنگی انتخاب کرده بود. وقتی در جمع خانم‌ها یا در جمع‌های خانوادگی این موضوع را مطرح می‌کردم، همه تعجب می‌کردند و می‌گفتند آنجا که واقعا امیدی به نتیجه گیری نیست! حتی می‌گفتند کسی از بچه‌های آن محل انتظاری ندارد. دو سال و نیم بود که مصطفی حضور فیزیکی کمتری در آن منطقه داشت. در این مدت وقتی مادران آن بچه‌ها را می‌دیدم از کارهای مصطفی تشکر می‌کردند و می‌گفتند که ممنونِ زحمات او هستند. می‌گفتند اگر او نبود، معلوم نبود که آینده بچه‌های محل چه می‌شد. می‌گفتند مدیون آقا مصطفی هستند که بچه‌های‌شان را بسیجی کرده است. وقتی این حرف‌ها را به مصطفی منتقل می‌کردم ناراحت می‌شد و می‌گفت که همه اینها کار خدا بوده است. می‌گفت اگر خدا می‌خواست می‌توانست حرف‌ها و کارهایش را بی‌اثر کند. دیدگاه او به کار فرهنگی اینطور بود. ماجرای پاترول سفیدی تسنیم: یعنی خودش را واسطه می‌دید. واسطه‌ای که باید کارش را کند، سختی‌ها را تحمل کند و بداند که نتیجه دست خداست. ➖بله. سختی‌های زیادی را تحمل می‌کرد. ما یک ماشین پاترول سفید داشتیم و هر کس که این ماشین را می‌دید به ما خرده می‌گرفت که الان زمان پاترول نیست، بنزین زیاد مصرف می کند، خرج دارد و کلی مشکلات دیگر. وقتی این حرف‌ها را شنید گفت که این پاترول توانسته چند نفر را که در جاده مانده بودند نجات دهد. گفت ماشینی در جوی آب افتاده بود و او با این پاترول آن را بیرون کشیده است. ماشین یکی ازهمسایه‌هایمان در مسیر شمال خراب شده بود. مصطفی با همین پاترول این ماشین را حدود 90 کیلومتر بکسل کرد تا بجای مطمئنی برسند. وقتی گفتم که چرا هنوز از این ماشین استفاده می‌کنی، گفت که می‌خواهد با این ماشین به بقیه کمک کند. گفت خدا این را به ما داده تا بتوانیم برای کمک به دیگران استفاده کنیم. «راه اندازی دفتر پاسخگویی به سوالات شرعی در استخر.... @seyyedebrahim
قسمت اول مصاحبه سنجاق شده کانال میباشد قسمت دوم مصاحبه باهمسر بزرگوارشهید☝️☝️☝️ @seyyedebrahim