eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
750 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
66 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
🧡سرانجام در تاریخ هشتم اردیبهشت ماه 1366 به درجه سرتیپی مفتخر شد و در پانزدهم مرداد ماه همان سال، در حالی که به درخواستها و خواهشهای پی در پی دوستان و نزدیکانش مبتنی به بر شرکت در مراسم حج آن سال پاسخ رد داده بود ، برابر با روز عید قربان در حین عملیات برون مرزی به شهادت رسید.🧡
❣شهید ، سرلشگر خلبان عباس بابایی در هنگام شهادت 37 سال داشت. از او یک فرزند دختر به نام سلما و دو فرزند پسر به نامهای حسین و محمد به یادگار مانده است.❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💛همزمان با ورود هواپیماهای پیشرفته (F-14) به نیروی هوایی ، شهید بابایی در دهم آبان ماه 1355، برای پرواز با این هواپیما انتخاب شد و به پایگاه هوایی اصفهان انتقال یافت.💛
💚در سال 1348، در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. پس از گذراندن دوره آموزشی مقدماتی خلبانی هواپیمای شکاری را با موفقیت به پایان رساند و پس از بازگشت به ایران، در سال 1351، با درجه ستوان دوم در پایگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت شد💚.
❤️در سال 1329 در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. دوره ابتدایی را در دبستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام وفای قزوین گذراند.❤️
❤️انا لله و انا الیه راجعون خدایا ، خدایا ، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار .  به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت می کشم وصیت نامه بنویسم .  حال سخنانم را برای خدا در چند جمله انشاالله خلاصه می کنم . خدایا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده . خدایا ، همسر و فرزندانم را به تو می سپارم . خدایا ، در این دنیا چیزی ندارم ، هرچه هست از آن توست .❤️
❤️شهید عباس بابایی❤️ ✅پیشنهاد دانلود
❤️شهید عباس بابایی❤️ ✅پیشنهاد دانلود
الله اکبر الله اکبر مرگ بر اسرائیل... دقایقی قبل شدلون ادلسون، صاحب روزنامه اسرائیلی "اسرائیل هیوم" ، مالک بزرگترین کازینوهای دنیا و حامی بزرگ ترامپ و نتانیاهو به درک واصل شد.
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#کتاب_دختر_شینا🌹🍃 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌷🕊 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌹🍃
🌹🍃 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌷🕊 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌹🍃 :بانو بهناز ضرابی.. فصل سیزدهم ..( قسمت اول )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 چند کیلویی هم انار خریده بود رفت و چند تا انار دانه کرد و توی کاسه ای ریخت و آمد نشست کنارم و گفت: اللحمدلله، این بار خوش قول بودم البته دخترمان خوب دختری بود اگر فردا به دنیا می آمد این بار هم بد قول می شدم. کاسه انار را داد دستم و گفت:بگیر بخور برایت خوب است. کاسه را از دستش نگرفتم. گفت: چیه ناراحتی؟ بخور برای تو دانه کردم. کاسه را از دستش گرفتم و گفتم:به این زودی می خواهی بروی؟! گفت:مجبورم. تلفن زده اند. باید بروم گفتم نمی شود نروی؟!بمان دلم می خواهد این بار یک ماهی پیشم باشی. خندید و سوتی زده و گفت: او ... وه... یک ماه گفتم:صمد جان من بمان. گفت: قولت یادت رفته. دفعه قبل چی گفتی؟!گفتم :نه یادم نرفته برو. من حرفی ندارم اما اقلا این بار یک هفته ای بمان. رفت توی فکر انگشتش را لای کوک های لحاف انداخته بود و نخ را می کشید گفت: نمی شود دوست دارم بمانم اما بچه هایم را چه کنم؟ مادرهایشان به امید من بچه هایشان را فرستاده اند جبهه. انصاف نیست ان ها را همین طوری رها کنم و بیایم اینجا بیکار بنشینم. التماس کردم صمد جان بیکار نیستی. پیش من و بچه هایت هستی بمان. سرش را انداخت پایین و باز کوک های لحاف را کشید. تلویزیون روشن بود. داشت صحنه های جنگ را نشان می داد خانه های ویران شده زن ها و بچه های آواره. سمیه از خواب بیدار شد گریه کرد صمد بغلش کرد و داد دستم تا شیرش بدهم. سمیه که شروع کرد به شیر خوردن صمد زل زد به سمیه و یکدفعه دیدم همین طور اشک هایش سرازیر شد روی صورتش. گفتم: پس چی شد...؟ سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: آن اوایل جنگ یک وقت دیدم صدای گریه بچه ای می آید چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه مخروبه ای رسیدیم بمب ویرانش کرده بود صدای بچه از آن خانه می آمد. رفتیم تو. دیدیم مادری بچه قنداقه اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسید بچه هنوز داشت به سینه مادرش مک میزد اما چون شیری نمی آمد گریه می کرد. از این حرفش خیلی ناراحت شدم. گفت:حالا ببین تو چه آسوده بچه ات را شیر می دهی.باید خدا را هزار مرتبه شکر کنی. گفتم: خدا رو شکر که تو پیش منی. سایه ات بالای سر من و بچه هاست. کاسه انار را گرفت دستش و قاشق قاشق خودش گذاشت دهانم و گفت: قدم الهی اجرت با حضرت زهرا. الهی اجرت با امام حسین. کاری که تو می کنی. از جنگیدن من سخت تر است. می دانم حلالم کن. هنوز انارها توی دهانم بود که صدای بوق ماشینی از توی کوچه آمد بعد هم صدای زنگ توی راهرو پیچید. بلند شد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 .... ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~--
Hamed Zamani Hazrate Mahtab 128.mp3
3.55M
🕊🕊🕊🦋 🎤خواننده: حامد زمانی حضرت مهتاب✨ نه مثل ساره ای و مریم... نه مثل آسیه و حوا... فقط شبیه خودت هستی... فقط شبیه خودت زهرا💫✨ 💔🖤 🏴 ✨یا فاطمه زَهرا سَلام الله💖