eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
748 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
64 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
نـــتــیــجه اعـــتــماد بــه خـــــدا مـــوفــقــیــت در زنـــدگــیســـت
... عطر توپیچیده است میان خـاطراتم... هرلحظه عمیق تر نفس مےڪشم به امید ...🌹 @seyyedebrahim
جنگ ها سَر همین حجاب است اگر میگویند . قصدشان این است که را بردارند... جنگ امروز اسلحه نمیخواهد میخواهد...♡ @seyyedebrahim
اولین کیک تولدتان؛ بدون شمع! دیگر در روز تولدتان هنگام فوت کردن شمع، آرزوی شهادت نخواهید کرد... امسال آرزوی همیشگی شما برآورده شد... امسال در روز ولادتتان همنشین مادر شهیدان هستید... حضرت پدر از آن بالا برای دلِ خسته ما دعا كنيد. تولدت مبارک قهرمان بی‌ادعا ❤️ @seyyedebrahim
🌺وقت اذان است 🌺🌺به وقت شرعی 🌺🌺🌺 به افق تهران خدایا میگویند هنگام اذان از هر موقعے به تو نزدیڪتریم خدایا🙏 به این وقت عزیز تمام بیماران را لباس عافیت بپوشان. کفرونفاق را ریشه کن فرما دلهای ما را به نور معرفت وایمان  روشن گردان فرج امام عصرعج را نزدیک فرما 🌹🌹🌹
هدایت شده از کـانال‌ رسمی ݭہیـدمهـدےذاکـرحسـینے
انا الله و انا الیه راجعون سردار حاج حسین اسدالهی از پیشکسوتان دفاع مقدس و از فرماندهان جبهه مقاومت فرمانده سابق لشکر ۲۷محمدرسول الله(ص) در اثر عارضه شیمیائی در شب مبعث پیامبر اکرم(ص) دعوت حق را لبیک گفت و به جمع رفقای شهیدش ملحق شد. روحش شاد و یادش گرامی @shahidmehdizakerhoseini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سلام حضرت درمان ❄️روزهای سرد دلتنگی روبه پایان است 🌸بهارِ آمدنت را چلچله ها جار می زنند ❤️آهنگ موزون گام هایت ،از قلب رنجیده زمین به گوش میرسد و عطر محمدی ات ، هوش از سر جهان برده است ... ⚡️هرچند جان به لب شده ایم و دیربازی است که هیچ شبی را با غصه ی کهنه نخوابیده ایم اما ... 🌹👌شما به زودی از راه می رسید و زندگی آغاز می شود ... 🔸اللهم عجل لولیک الفرج🔸 @seyyedebrahim
✨اقرأ... بخوان..؛ که قلب بشر بی قرار توست ✨فصل خزان گذشت، طلوع بهار توست 🌺🍃مبعث پیامبر اکرم (ص) مبارک باد.🌺🍃 @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بِسْݥ رَبِّ الشُهَـدآ🌹 خاطـره شنیدنے سـردارقاسـم سلیمانے درباره شهید سیدمصطفـےصدرزادهـ❤️ 👌 @seyyedebrahim
‍ 🌹بسم رب الشهدا 🌹 اردیبهشت ۹۴  مجروح در بیمارستان بود.😔 قبل از ظهر بود و وقت  نبود ، نمی تونستم تا ساعت ۱۴ صبر کنم، رفتم داخل اتاقش دیدم مصطفی داره میره ملاقات،💐 گفتم کجا میری عزیزم ؟💕 گفت : مامان تو اون بخش  اوردن می خوام برم پیششون ، گفتم با این وضعیتی که داری ،بذار همراهت بیام ، گفت،  میشی ،💕 احساس کردم راحت نیست ، با هم همراه شدیم تا دم در همراهیش کردم و دم در ایستادم تا بیاد بیرون ، بعد با هم برگشتیم. 🌹 از اینکه می توانست بره ملاقات  خداروشکر می کرد،🙏 وقتی می گفتم باید استراحت کنی 😔 می گفت : مامان نمی دونی وقتی میرم بهشون سر میزنم چقدر  میشن ، چون اینجا  هستند و کسی رو ندارند . 👏🌹 انقدر بهشون   می کرد که موقع ترخیص اشک تو چشمانشون جمع میشد.. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ✅کانال ( با نام جهادی ) @seyyedebrahim
✖️واژگان پرتکرار در وصیت‌نامه سپهبد 🔺 رتبه نخست: خامنه‌ای
❤️❤️ رفیق شفیق که میگویند همین ها هستند..رفاقتشان از زمین شروع شد و تا بهشت ادامه یافت..
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
را تشویق می‌کرد چون در واقع چنین چیزی نبود و تاثیرگذاری مصطفی روی بچه‌های مسجد خیلی بیشتر از کارهای
🔴قسمت پنجم بعضی آقایان وقتی وارد خانه می‌شوند و محیط خانه را نامرتب می‌بینند یا متوجه می‌شوند که غذا آماده نیست، اعتراض می‌کنند. مواقعی بود که بخاطر موقعیت کاری یا بچه‌داری نمی‌توانستم غذا آماده کنم یا خانه را مرتب کنم. وقتی مصطفی وارد می‌شد از او عذرخواهی می‌کردم. از ته قلبش ناراحت می‌شد و می‌گفت: «تو وظیفه‌ای نداری که برای من غذا درست کنی. تو وظیفه‌ای نداری که خانه را مرتب کنی. این وظیفه من است و حتما من اینجا کم کاری کردم». بعد با خنده به او می‌گفتم:‌ «پس من چه کاره هستم و وظیفه من چیست؟»، مصطفی هم پاسخ می‌داد: «وظیفه تو فقط تربیت بچه‌هاست. بقیه کارهای خانه وظیفه من است. اگر خودم بتوانم کارهای خانه را انجام می‌دهم و اگر نتوانستم باید با کسی هماهنگ کنم که این کارها را برای تو انجام دهد». زندگی با مصطفی خیلی شیرین بود. خیلی شیرین بود. تسنیم: شما گفتید که جزئیات برایتان مهم است. چند نمونه از جزئیاتِ این خوشبختی را بگویید که بدانیم چه آدم‌هایی با چه خصوصیاتی در تعریف شما «خوشبخت» هستند. خوشبختی‌ای که من چشیدم در یکی یا دو زمینه نیست. شاید برخی فکر کنند کسانی که مذهبی و حزب‌اللهی هستند، آدم‌های خشکی در خانه‌شان هستند ولی مصطفای من خیلی عاطفی بود. در کوچکترین تغییر و تحولاتی که در خانه و ظاهر خانه اتفاق می‌افتاد خیلی سریع ابراز می‌کرد که مثلا چیزی در خانه عوض شده است. خیلی زیبا می‌توانست محبتش را ابراز کند. زمانی به او اعتراض می‌کردم تا درباره این مبلغی که در خانه گذاشته است بپرسد که چه شد و کجا خرج شد، اما مصطفی می‌گفت فرقی نمی‌کند که او خرج کند یا من خرج کنم. هیچ وقت در هیچ موردی بازخواست نمی‌کرد و سوال و جواب نداشتیم. اینکه مثلا بپرسد کجا رفتی؟ چه کار کردی؟ پول را برای چه خرج کردی؟ در واقع بین ما یک حالت اعتماد کامل وجود داشت. مصطفی مدت کوتاهی در هتل المپیک کار می‌کرد. یک روز که می‌خواست به محل کار برود، به او گفتم همراهش می‌آیم تا از عابربانک پول بردارم و برگردم. باهم رفتیم و وقتی به بانک رسیدیم از من خداحافظی کرد و رفت. به او و راه رفتنش نگاه می‌کردم و با خودم می‌گفتم: «من با اطمینان کامل همسرم را بدرقه کردم که به محل کارش برود و او هم با اعتماد تمام از من خداحافظی می‌کند و می‌رود. چقدر ما خوشبختیم». این اعتمادی که بین ما بود زندگی را خیلی شیرین کرده بود. مصطفی خوزستانی و من شمالی بودم، حتی در ذائقه و سلایق غذایی بسیار متفاوت بودیم و غذاهای محلی یکدیگر را نمی‌توانستیم بخوریم. آن چیزی که ما را اینقدر نزدیک کرده بود، اعتقادات‌مان بود. همین نزدیکی و استحکام اعتقادات، باعث شیرینید زندگی ما شده بود. تسنیم: این شیرینی و این اعتمادی که بین شما وجود داشت با مولفه‌های دنیایی و مادی آدم‌ها جور در نمی‌آید. انگار مصطفی شما را واسطه خیر و هدیه خداوند می‌دانست که این قدر تکریم‌تان می‌کرد. این لفظی بود که من برای مصطفی بکار می بردم. آن زمانی که من در بسیج بودم خیلی سختی کشیدم، بالاخره یک دختر 17 یا 18 ساله بخواهد کارهای بسیج را انجام دهد خیلی سختی متحمل می‌شود. به مصطفی گفتم که او پاداش سختی‌هایی است که در بسیج کشیدم. «خدا تو را به من داد و یکی از نعمت‌های‌خدا برای من بودی» آخرین دیدار و صحبتمان در سوریه بود. مصطفی زمان جدا شدن خیلی ابراز دلتنگی کرد. بعد از اینکه من به ایران آمدم با پیام‌هایی که می‌داد بازهم بیشتر نسبت به من ابراز دلتنگی می‌کرد. مصطفی می‌گفت: « با جداشدن از تو تازه فهمیدم که چه اتفاقی برایم افتاده است». یک بار به مصطفی زنگ زدم و با خنده جواب من را داد؛ پرسیدم که «برای چه می‌خندی؟»، گفت: «الانم در فکر تو بودم. فکر می‌کردم که یک همایش بزرگی در تهران بگیریم و همه خانواده‌های مدافع را دعوت کنیم و در آن جمع تو را به عنوان بهترین همسر مدافع معرفی کنم». این آخرین لفظی بود که مصطفی قبل از شهادت برای من به کار برد. نوروز 91 فاطمه از روی چهارپایه افتاد و گل سری که روی سرش بود باعث شد که سرش بشکند. مصطفی هم نبود. وقتی آمد سعی کردم که مقدمه چینی کنم و مطلب را بگویم. استرس داشتم. به مصطفی گفتم: «شرمنده، حواسم به فاطمه بود ولی در چند دقیقه‌ای که رو برگرداندم، فاطمه از روی چهارپایه افتاد و سرش شکست»؛ مصطفی نگاهی به من کرد و با خنده گفت: «می‌خواهی فاطمه را قربانی کنم و تو از روی او رد شوی؟» نسبت به مادیات خیلی بی ‌تفاوت بود و برای او ارزشی نداشت، بحث بچه‌ها یعنی فاطمه و محمدعلی که بماند چون آنها را در کنار چیز دیگری می‌دید. همه چیز برای او شبیه پل ه‌های یک نردبان بود و او با گذر از آنها می‌خواست به یک چیز جدید برسد؛ در نهایت هم پله پله از همه چیز گذشت و به آن چیزی که می‌خواست رسید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم ربّ الشهداء و الصدیقین🌹 سردار حسین اسداللهی آسمانی شد🕊 سردار سرافراز و با اخلاق دفاع مقدس و جبهه مقاومت حاج حسین اسداللهی فرمانده اسبق لشکر عملیاتی ۲۷ محمد رسول الله پس از عمری مجاهدت بدلیل عوارض شیمیایی به رفقای شهیدش پیوست. 🌹شادی روحشون صلوات🌹 @seyyedebrahim
اذان مغرب به افق تهران به حق شهدا اللهم عجل لولیک الفرج سالروز شهادت تان گرامی باد شهدای بزرگوارم 💐💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینجا نماند پَر زد و از پیش ما گذشت تنگ غروب بود که او بےهوا گذشت من از خودم برای خدا کم گذاشتم او از خودش برای رضاےخدا گذشت شهیدامربه معروف و نهےازمنکر @seyyedebrahim