#دلتنگی_شهدایی 😔💔
💠 پنجشنبه و باز دلتنگیهای بیوقفه ای که دست از سر دلم برنمیدارند
💚 تویی که هنوز نشناختمت...😢
وچه دیر! 💔
چه سخت!🖤
درپِی نشانه هایی از تو میدَوَم...😭
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
•
•┈┈•••✾•°♡♡♡♡♡♥️•✾•••┈┈•
@seyyedebrahim
سلام رفقا💚
شماره۱۶۴۰روبدون هیچ ستاره یامربعی شماره گیری کنیدسوپرایزشدیدازماهم یادکنید😊
اگه اشغال بودچندباربگیریدتاوصل شه🍃
#التماس دعا
#دلتنگی_شهدایی 😔💔
جرمم این دان،
ڪــہ ز "جآن"
دوست ترت
مےدارم...♥️:)
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
@seyyedebrahim
با حسرت از جنگ حرف می زد و بسیار آرزو داشت که در دوران دفاع مقدس حضور می داشت. می گفت: کاش بودم و می توانستم در جهاد رزمندگان شرکت داشته باشم. هر سال در هفته دفاع مقدس پای تلوزیون بود و از این کانال به آن کانال می زد تا بتواند یک فیلم دفاع مقدسی ببیند. وقتی آن روز ها را با امروز مقایسه می کرد می گفت خیلی حال و هوا عوض شده است. آن دوران پر برکت تمام شده و ما در دورانی زندگی می کنیم که دیگر از آن برکات خبری نیست. یکی از خصوصیات بارز مصطفی در ۹ سال زندگی مشترکمان خلوص بالایش بود و هر کاری را برای رضای خدا انجام می داد و موجب شد کسانی که مصطفی را ندیده بودند، دوست دار مصطفی شوند و چون کارش در رضای خدا بود خدا نیز محبتش را در دل مردم انداخته بود. مصطفی تمان زندگی اش را وقف خدا و اهل بیت کرده بود و به روستاهای محروم شهریار می رفت و با بچه ها قرآن کار می کرد و با جان و دل به بچه ها آموزش می داد و بهترین اساتید را برای آموزش بچه ها می آورد. برای این که فاطمه قرآن یاد بگیرد برای حفظ هر آیه مبلغی را به عنوان جایزه تعیین کرده بود و بهترین هدیه ها را برای فاطمه می خرید. بسیار خانواده دوست بود و سعی می کرد در هر جایگاهی که هست بهترین باشد. با پدر و مادر و من و فرزندان به بهترین شکل رفتار می کرد و حتی زمانی که فرمانده بود نیروهایشان بهترین نیروها بودند و مصطفی اولین کسی بود که به دل دشمن می زد.
🌷 به نقل از همسر شهید
@seyyedebrahim
#دلنوشته 💔
هعی
فڪر نمی ڪنم توضیح بخواد 😭
@seyyedebrahim
#دعای_روزانه_ماه_رمضان 🌙🤲🏻
روز چهاردهم { 4️⃣1⃣ }
@seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مصطفای_قلب_ها ♥️:)
*آبروت رو می برمااااا😁
قول شفاعت دو برادر ☺️❤️
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
@seyyedebrahim
#کتاب 📚
#قسمت_سی_و_هفتم 7⃣3⃣
#فصل_ششم |عملیات بصر الحریر|
|خود گفته های| #شهید_مرتضی_عطایی
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
بعد از حدود بیست دقیقه، سید ابراهیم پشت بیسیم نهیب زد:« کجایی؟ پس چرا نمیای؟» رمزی گفتم:« سید جان، ما باید تا الان به شما می رسیدیم. ولی فکر کنم موردمون تو زرد از کار در اومد😣. به جاده خاکی زدیم😔.» گفت:« یا فاطمه ی زهرا!» تکه کلامش بود. وقتی خیلی هول می کرد، می گفت🙃. در آن شرایط امکان استفاده از فشنگ رسام را هم نداشتیم. سید گفت:« از جاتون تکون نخورید که ممکنه بدتر بشه و برید تو دل دشمن😢.» دو نفر از ناوبرها را فرستاد تا ما را پیدا کنند. بعد حدود نیم ساعت، همدیگر را پیدا کردیم و به مسیر ادامه دادیم.🙈
نزدیک اذان صبح رسیدیم به یک جاده. صدای چند تا ماشین و موتور می آمد. یک گروه از بچه ها را فرستادیم روی جاده کمین بزنند. همراه حاج حسین و سید ابراهیم و بقیه رسیدیم به خانه ای که از آنجا به ما تیراندازی شد. دو تا از بچه ها مجروح شدند . ما هم به سمت آتش دهنه ی سلاح ها شلیک کردیم و یک موتور و یک ماشین که آنجا بود را به گلوله بستیم.✌️🏻
چهار نفر مرد مسلح و یک زن و چند بچه داخل خانه بودند. حاج حسین گفت:« همه اسرا رو داخل یک اتاق ببرید.» چند نفر گفتند:« نه! باید زن ها رو از مردها جدا کنیم.» حاجی مخالفت کرد و گفت:« با اسرا همون برخوردی رو بکنید که دوست دارید با شما بکنند.» استدلالش هم منطقی بود. می گفت:«اگه جداشون کنید، هزار تا فکر می کنن و ممکنه مشکل ساز بشن، ولی وقتی با هم باشن، خیالشون راحته و کاری انجام نمیدن☝️🏻.»
آن خانه بعد از پاکسازی شد محل استقرار و فرماندهی. سریع همان جا جلسه تشکیل شد و سید ابراهیم به من گفت:« ابو علی! بسم اللّٰه! یه گروهان بردار و برو نقطه اصلی و سه راهی امداد رو مسدود کن و کمین بزن.»
چون احتمال وجود مسلحین و کمین آنها متصور بود، اول یک تیم چهار نفره با فاصله ای حدود ۵۰ متری جلوی گروهان راه انداختم؛ خودم و یک تک تیرانداز با دوربین ترمال، کمکش و یک نیروی پیاده.
در حال حرکت به جلو بودیم. تا سه راهی حدود ۲۵۰ متر فاصله داشتیم. تک تیرانداز با دوربین سلاح اش چپ و راست را رصد می کرد و حرکت هر جنبنده ای زیر نظرش بود. در همین حین، گفت:« یه موتوری با دو نفر مسلح داره به سمت ما میاد. » گفتم:«معطلش نکن، بزن تا به اجداد نحسش پیونده😃.» او هم نامردی نکرد و چنان زد که هر دو با موتور کوبیده شدند به دیوار خانه.👊
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
🔴 ادامہ دارد ...
🔺منبع: کتاب #مرتضی_و_مصطفی
🔺انتشارات: یا زهرا
🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی
#کتاب 📚
#قسمت_سی_و_هشتم 8⃣3⃣
#فصل_ششم |عملیات بصر الحریر|
|خود گفته های| #شهید_مرتضی_عطایی
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
با استرس و هیجان وصف ناپذیری جلو میرفتیم که ناگهان تک تیرانداز ایستاد و گفت:« جمعیت زیادی رو در فاصله ۳۰۰ متری میبینم😱.» گفتم:«چند نفر؟» گفت:«حدود ۶۰،۵۰نفر😱😱.» حسابی شوکه شدیم. بعد از کمی دقت،گفت: «نه،نه،صبر کنین !توی دوربین اینها شبیه آدم ند، ولی آدم نیستن😐!» گفتم:«کُشتی مارو،جون بِکَن بگو ببینم چیه؟»خندید و گفت:«گله گوسفند😅!»
همراه(سید مجتبی حسینی)که فرمانده گروهان بود و
(حجة الاسلام محمد مهدی مالا میری)و تعدادی از بچه ها رسیدیم به سه راهی، مأموریت اصلی ما آنجا بود. سید ابراهیم تأکید کرد که:«خط قرمز ما همون نقطه است و هیچ احد الناسی نباید بتونه از اونجا رد بشه. هر جنبنده ای از قبیل جاندار و بی جان خواست رد بشه، بهش مهلت ندین و بزنینش.»
سمت راست سه راهی یک مدرسه دو طبقه بود. یک دسته نیرو در مدرسه مستقر کردیم. یک دسته هم قبل از سه راهی، در خانه ای نزدیک به آنجا مستقر شدند و اطراف خانه را پوشش دادند.
دسته سوم هم سمت چپ سه راهی توی یکی از خانه ها و اطراف اش موضع گرفتند.
نماز صبح را در حال حرکت خواندیم. با آن وضعیت تشنگی و خستگی، خیلی فاز داد. هوا کم کم داشت روشن می شد و خورشید هم خود نمایی می کرد. سکوت سنگینی بر منطقه حاکم شده بود.
ساعت ۸ صبح شد. هنوز هیچ خبری نبود. در این فاصله بچه ها مشغول پاکسازی اطراف بودند. من از مواضع شان سرکشی می کردم.
حین پاکسازی یکی از بچه ها به خانه ای مشکوک شده بود. او سعی می کند در خانه را باز کند اما موفق نمی شود. لذا از فاصله ی نزدیک به قفل در تیر اندازی کرده بود. گلوله کمانه کرده و به پای اش می خورد. او از ناحیه کف پا جراحت و شکستگی عمیقی پیدا کرده بود. یکی از مسئول دسته ها پشت بی سیم با لهجه و گویش غلیظ افغانستانی گفت:«حاجی پای فلانی میده شده.»من متوجه منظورش نشدم. از طرفی حواسم بود سوتی ندهم😜.
دوباره پرسیدم: «چی شده؟» او هم حرف قبلی را تکرار کرد. خواستم بروم سمت اش که نفر کناری ام متوجه شد و گفت:« ابو علی! یعنی پاش داغون شده😁 .» راه امداد بسته شده بود و نمی توانستیم با عقبه در ارتباط باشیم. مجبور شدیم اورا همان جا نگه داریم.
کم کم احساس کردیم از ارتفاعات و منطقه های اطراف دارند میکشند جلو. سه نفرشان را دیدیم که از لای شیارها و سنگ ها زدند بیرون😱.
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
🔴 ادامہ دارد ...
🔺منبع: کتاب #مرتضی_و_مصطفی
🔺انتشارات: یا زهرا
🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی
🔴🔵 دعا برای ظهور بعد از نمازها :
🌺 آیت الله مجتهدی(ره):
🔶 یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه میکنند و شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتادهاید؟
ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:” آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع میروند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمیکنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!” و من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم.
📚 کتاب مهربانتر از مادر/ انتشارات مسجد مقدس جمکران
@seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
🔴🔵 دعا برای ظهور بعد از نمازها : 🌺 آیت الله مجتهدی(ره): 🔶 یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس ا
هروقت زندگی بدترین فشارهاروآورد
هروقت حاجت دنیوی داشتی
هروقت سرنمازت بودی
هروقت سرسفره افطار یا سحر بودید
یادتون نره مهمترین امر ووظیفمون دعا براسلامتی و ظهور مولاییه که شب وروز دعاگوی ماست
چقد آقامون خوشحال میشن شیعیانشون براش دعاکنن
دوستان سر سفره افطارنشستید بگید آقاجون نماز روزتون قبول . قطعا ایشون جواب میدن ازشماهم قبول و خداوند امکان نداره دعای مهدی فاطمه س رو مستجاب نکنه😍😍😍🙏🤲🤲
آرزو نیست ،رجزنیست،من آخر روزی
وسط صحن حسن سینه زنی خواهم کرد♥️
#یاکریماهلبیت 🌱🌸
@seyyedebrahim
استوری زینب سلیمانی بعد از زلزله
#به_وقت_حاج_قاسم❤️
@seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- خنده هاتو يادم نميره -
@seyyedebrahim
🔴 امام حسن مجتبی (ع) فرمودند: گرامیترین و باشخصیت ترین افراد، کسی است که به نیازمندان پیش از اظهار نیازشان، #کمک کند.
بحارالانوار، ج44، ص30
🌸 سالروز ولادت امام حسن مجتبی(ع) مبارک باد.
@seyyedebrahim
سلام دوستان وقتتون بخیر.نماز و روزه هاتون مورد قبول حق.من و چنتا از رفقا تصمیم گرفتیم که پک موادغذایی برای فقرا درسکنیم تا اگه لیاقت داشتیم تو شب شهادت حضرت پدر، حیدر(ع)بینشون پخش کنیم.خواستم با شما دوستای عزیزم هم مطرح کنم و اینکه هرچقدر پول بیشتری جمع بشه قطعا پکای بیشتری میتونیم درس کنیم.رزقی واسه سلامتی خودتون و خانوادتون،ظهور حضرت مهدی،حاجت دلتون یا هر چیزی که از قلبای قشنگتون خطور میکنه میتونید حتی شده هزار تومن توی این کار شریک باشید.شب شهادت کسی میخوایم این کارو بزنیم که مشهور بودن به فقیر نوازی و کمک کردن به اینگونه افراد.خیلی حرف زدم.یه یاعلی بگیم و هرکس که پایَس بسم الله🍀🙏💜
@Fatemeeh_gh
خدایا...
در این ماه طاعت #فروتنان را نصیبم کن.
و سینهام را برای انابه همانند بازگشت #خاضعان باز کن.
به امانت دادنت ای امانده هراسندگان...
#دعای_روز_پانزدهم_ماه_مبارک_رمضان
بعد از ازدواج طلبگی را رها کرد. به قول خودش دنبال گمشده ای بود که نمی توانست آن جا پیدایش کند، اما همواره به دنبال زندگی ساده طلبگی بود. می گفت می خواهم یک زندگی ساده داشته باشم، اما برای بچه ها بهترین چیز ها را مهیا می کنم. اهل تجملات نبود می گفت دوست دارم ساده زندگی کنم، اما شاید بچه هایم فاطمه و محمدعلی زندگی ساده را دوست نداشته باشند. شغل همسرم آزاد بود همواره می گفت: رزق حلالی که ما به خانه می آوریم، نمره بندی دارد. ممکن است نمره نان حلال ما، ۱۶ باشد. باید دنبال نان حلالی باشیم که نمره اش ۲۰ باشد. سید ابراهیم دنبال نان حلال با نمره ۲۰ بود همواره هم از درآمدش برای هیئت و کارهای خیر هزینه می کرد.
🌸 به نقل از همسر شهید
@seyyedebrahim