✍#امام_صادق_علیه_السلام
♦️از مشاجره كردن بپرهيزيد كه آن دل را مشغول مى كند و موجب نفاق مى شود و كينه به بار مى آورد.
📚#الکافي_ج2ص301
💚💚👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🔹 چند نوع #حیا داریم‼️
📌❶ حیا از خداوند، که آگاه و بصیر است.
📌حیا از پیامبر (ص) که اعمال ما بر او عرضه می شود.
📌❷ حیا از فرشتگان، که کارهای نیک و بد ما را می نویسند.
📌❸ حیا از خودمان
📌❹ حیا از مردم و همسایگان و افراد دیگر.
✍وقتی خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خویش بشناسیم و هیچ جایی را خلوت ندانیم و باور کنیم که در محضر او پیدا و پنهان، روز و شب و ...فرقی ندارد و علم او بر همه چیز و همه کس، محیط است.
این شناخت، عامل مهمّی در بازداشتن بندگان
از خلافها و معصیت هاست. وقتی ما به خاطر
حفظ آبروی خویش، در نزد دیگران کار بد نمی کنیم، چگونه راضی می شویم که آبرویمان نزد خدا برود؟! مگر او نمی بیند⁉️
📖#قرآن_میفرماید:
«اَلَم یَعلَم بِاَنَّ اللهَ یَری؟»
«آیا نمی دانست که خداوند، می بیند؟»
هر چه حیا و شرم انسان بیشتر باشد،
گناهش کمتر خواهد شد....
📚حکمت های کاظمی،جواد محدثی
💙💙👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🔴 #شهیدی که در برزخ گرفتار یک تهمت به زنی بد حجاب بود!
حتی شهید هم باشیم، خدا از حق الناس نمیگذرد، مگر او حلال کند...
♦️#داستانی_واقعی
ما دو دوست صمیمی بودیم مانند دو برادر. انقلاب که پیروز شد من به حوزه علمیه رفتم و او در یکی از ادارات دولتی تهران مشغول شد. کار او بررسی، صلاحیت و گزینش کارکنان بود. ایام ابتدای انقلاب حساسیت ها در زمینه گزینش بسیار بالا بود. بارها به من میگفت تو هم بیا و در همین اداره مشغول شو، اما من ترجیح دادم مشغول درس باشم. روزها گذشت تا این که جنگ شروع شد. دیگر جای درنگ نبود هر دو با هم راهی جبهه شدیم. در همان ماه های اول جنگ، دوست من به شهادت رسید. من هم پس از سالها حضور در جبهه با غم فراق دوستانم به قم برگشتم و درسم را ادامه دادم. تا اینکه یک شب اتفاق عجیبی افتاد؛ در تجربه ای که بسیار برایم غیر قابل باور بود دوست شهیدم را دیدم، فکر میکردم مانند بقیه شهدا در بهشت الهی مشغول استفاده از نعمت هاست اما... با نگرانی به من گفت: من باید وارد بهشت شوم اما گرفتار یک زن هستم! من که خیلی تعجب کرده بودم گفتم: از کی حرف میزنی؟ گفت: وقتی در سالهای ابتدای انقلاب در آن اداره مشغول کار بودم، یک خانم کارمند داشتیم که حجاب را درست رعایت نمیکرد. هر چه با او صحبت کردم بی فایده بود. دست آخر در مورد او حرفی زدم که خلاف واقع بود. او خیلی ناراحت شد. برخی کارمندها نگاهشان نسبت به این خانم تغییر کرد، کار به جایی رسید که اداره را رها کرد. من هم خوشحال بودم چون این کارمند بد حجاب از آن داره رفت و فکر میکردم شرایط عمومی اداره بهتر شده و دیگر بی حجاب نداریم اما به چه قیمتی؟ در واقع من به او تهمت زده بودم الان گرفتار هستم. تو را به حق رفاقتی که داشتیم پیگیری کن تا از من راضی شود. خیلی به این ماجرا فکر کردم چه کاری میتوانستم انجام دهم. سالها از روزهای انقلاب گذشته بود چطور میتوانستم او را پیدا کنم؟ از روز بعد کارم را شروع کردم به تهران و آن اداره رفتم. با چند نفر از قدیمیها مطرح کردم، کسی از این موضوع خبر نداشت. سراغ کارمندهای بازنشسته و قدیمی تر را گرفتم، بالاخره یکی نفر را پیدا کردم که از آن موضوع خبر داشت. نام و مشخصات آن خانم را به من گفت. با سختی بسیار آدرسی از آن خانم پیدا کردم. وقتی به منزلش مراجعه کردم موضوع خودم را گفتم خوب آن ماجرا را به یاد داشت. با خودم گفتم وقتی بگویم او شهید شده و تقاضای بخشش دارد حتما قبول میکند اما... آن خانم که سن و سالی ازش گذشته بود گفت: «به خداوندی خدا حلالش نمی کنم، خدا ازش نگذره. از این حرفش ترسیدم هرچه اصرار کردم بی فایده بود گفتم: یعنی هیچ راهی ندارد که او را ببخشی؟ جوابش منفی بود، گفت: شما نمیدانی که تهمت این آقا با آبروی من چه کرد؛ من مجبور شدم اداره ای که سالها در آن کار میکردم را ترک کنم. چندین روز فکرم مشغول بود. من وقتی به منزل ایشان رفتم شاهد بودم که او یک بچه معلول دارد و درد مستاجری را تحمل می کند. واقعاً نمی دانستم چه باید کرد. دوست صمیمی من گرفتار بود. باید کاری می کردم اما چگونه؟! بار دیگر به منزلشان رفتم. این خانم عصبانی تر از قبل گفت: این وضعیت مرا میبینی؟ دوست تو تهمتی به من زد که دیگر نتوانستم در محل کار حاضر شوم، او آبرو برای من نگذاشت. شاید من حجاب را درست رعایت نمی کردم، اما بقیه مسائل دینی را رعایت میکردم، چرا ندانسته به من تهمت زد؟ چرا با آبروی من بازی کرد؟ اصرارهای من بی فایده بود. از آنجا بیرون آمدم. فکری به ذهنم رسید. رفقای جبهه و جنگ را جمع کردم پول روی هم گذاشتیم و با یاری خدا توانستیم کار مهمی انجام دهیم. ما برای او و خانواده اش یک خانه کوچک تهیه کردیم. وقتی این خبر را شنید بسیار خوشحال شد. با رفقا کمک کردیم او و خانواده اش را به خانه جدید منتقل کردیم. روزی که در خانه جدید مستقر شد لبخندی از سر رضایت زد و گفت به خاطر کار امروز شما از دوستتان گذشتم...
یکی دو روز بعد یکی از رفقایم تماس گرفت و گفت: فلانی که شهید شده بود را در خواب دیدم؛ از تو تشکر کرد و گفت مشکل من حل شد.
📕#منبع: کتاب تقاص
🛑#کانال_شهیدوشهادت
💯ما #شهداء را #مستند روایت می کنیم
💢 به کانال #شهداء بپیوندید⏬
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
💮 #ازسفارش_های_لقمان‼️
✍حضرت امام صادق (علیهالسلام) فرمودند :
حضرت #لقمان (رض) فرزندش را چنین سفارش نمود : اى پسرم! سرور اخلاق حكيمانه ، دين خداى متعال است. مَثَل دين ، مانند درخت استوار است ؛ ايمان به خدا ، آب آن است و نماز ريشههاى آن ، و زكات تنۀ آن ، و برادرى در راه خدا شاخههاى آن ، و اخلاق نيكْ برگهاى آن، و بيرون آمدن از گناهان ، ميوۀ آن ؛ و همانگونه كه درخت، جز با ميوۀ پاكيزه به كمال نمىرسد، دين نيز جز با بيرون آمدن از گناهان كامل نمىگردد.
👌 اى پسرم! هر چيزى نشانهاى دارد كه بدان شناخته مىشود. #دين نيز #سه نشانه دارد :
1️⃣ #پاكدامنى
2️⃣ #دانش
3️⃣ #بردباری
📚 #بحارالأنوار ، ج 13 ، ص 420 .
🌸#عضوشوید🌸
👇👇🔻
https://eitaa.com/sh867d
🛑 #همسرانه 💑
❣ #رازهایی از زندگی #زناشویی_تان که نباید به هیچکس بگویید:
🔹مشکلات مالی
🔹عکس های شخصی
🔹جزئیات دعوای زن و شوهری
🔹هرچیزی درمورد رابطه جنسی تان
🔹همسر شما چه فکری راجع دیگران (سایر اعضای خانواده و دوستان) می کند.
❤️🔥 #راز همیشــه هـــم چیــز بدی نیست. آن ها را بین خودتان حفظ کنیــد و نگذارید استرس خارجی به آن وارد شود و به این ترتیب رابطه بین شما و همسرتان عمیق تر می شود. دوستان و خانواده شما لازم نیست همه چیــز را راجع به رابطــه شما بدانند.
🔆بعضی حرف ها بهتـــر است #ناگفتـــه بماننــد.‼️
💟💟👇👇
https://eitaa.com/sh867d
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهترین فیلم برای تبلیغ رییس جمهوری که میخواهیم....
شادی روح پرفتوحش صلوات
♦️لطفا این ویدیو را تا آخر ببنید
🔻تقدیم #نگاه زیبایتان
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
ممکن است #عـاشـق🍃🌸
" #زیبــایـی کسی"
شـویـــد،امــا
یـادتـان بــاشد...
که در نهــایت
مجبـــوریــد
بـا" #سیـــرت" او
زنـــدگـی کنیــد
نـه " #صـورت" او ...🍃🌸
💙💙👇👇
https://eitaa.com/sh867d