#برگی_از_خاطرات_شهید
📜 شهید عباس دانشگر
♦️ اربعین سال ۱۳۹۴ بود. بعد از راهپیمایی در بینالحرمین عباس را دیدم. بعد از احوالپرسی لحظاتی در کنار هم نشستیم.🌱
روبروی ما گنبد و گلدسته حرم باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس(ع) بود.😍
عباس گفت: «بیا یه دعایی بکنیم.»
همونطور که صورتش رو به حرم مطهر حضرت اباالفضل العباس(ع) بود گفت: «انشاءالله سال دیگه در محضر اربابم حضرت اباعبدالله الحسین(ع) باشم.»🌙♥️
بعد رو کرد به من و گفت شما هم یه دعایی واسه من بکن. وقتی دیدم درخواستش جدی است همان دعای خودش را تکرار کردم و گفتم: « السلام علیک یا اباالفضل العباس(ع)»✋🏻
یکلحظه دیدم عباس سرش را پایین انداخته و گویا خودش را برای آمین گفتن آماده کرده است. من گفتم: «خدایا این عبدت، عباس آقا رو سال دیگه پیش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) مهمون کن.»🤲🏻✨
هرگز باور نمیکردم که به زودی دعای او به اجابت برسد. عباس اربعین سال بعد در محضر حضرت اباعبدالله شرف حضور پیدا کرد.🕊🥀
به نقل از مهدی میرزایی ( رفیق شهید )
╔━━━๑ღ🌼ღ๑━━━╗
@sh_daneshgar
╚━━━๑ღ🌼ღ๑━━━╝
#برگی_از_خاطرات_شهید
📜 شهید عباس دانشگر
♦️ همیشه در مراسم های مختلف مداحی و ذکر مصیبت ائمهاطهار که در دانشگاه امام حسین(ع) برگزار میشد، شرکت میکرد.
یک هفته قبل از اعزام او را دیدم. گفت: «آقای معاذاللهی، اگه توفیق شهادت نصیبم شد تو مجلس من روضه حضرت اباالفضل(ع) رو بخون...»🥀
توفیق شهادت نصیبش شد و روز چهلم شهید بود که من به خواستهاش عمل کردم.🎤
چهره عباس، تبسمش و نگاهش را هرگز فراموش نمیکنم. مهر و محبت او در دلم جای گرفته است. من عباس را بسیار دوست داشتم...🙂♥️
📚 به نقل از محمد معاذاللهی (همکار شهید)
╔━━━๑ღ🌼ღ๑━━━╗
@sh_daneshgar
╚━━━๑ღ🌼ღ๑━━━╝