eitaa logo
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
770 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5هزار ویدیو
124 فایل
♦️شهیدمحمدحسین‌حــدادیان 🌹ولـــادت۲۳دی‌مـــــاه‌۱۳۷۴ 🌿شــهادت‌۱اسفـــندماه۱۳۹۶ 🌹ٺوســط‌دراویــش‌داعشی خادم: @sh_hadadian133 خادم تبادل: @falx111 کپی حلال برای ظهور آقا خیلی دعا کنید !❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و عین حرف اول عشق است مثل حرف اول عاشورا ...💔 ••🖤••  🏴 ✨ ↷✨#ʝσɨŋ↓ °| ❥• @sh_hadadian74 🏴
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ▪️این روزها، به عزادران نُمره می‌دهند! درست شبیه همان نمره‌هایی که به اصحاب عاشورا دادند، و بعدها تاریخ از آن پرده برداشت و ... خواهد برداشت! 💥 نُمره‌های ما نیز، مثل اصحاب عاشورا؛ در دو ویژگی، این روزها مشخص می‌شود! کدام ویژگی‌ها ؟ نمره‌ی من چند است؟؟ 🤔🤔 🏴 ✨ ↷✨#ʝσɨŋ↓ °| ❥• @sh_hadadian74 🏴
آجرک الله یا صاحب الزمان🏴✨🤲 صدقه برای آقا امام زمان فراموش نشه😭🤲 التماس دعا🤲🏴🏴🏴🏴
‍ . . 🌹مرحوم دولابی🌹 . ▪️ تجلّی خداست. روز عاشورا روز ظهورِ لَا اِلهَ اِلّا الله است. . ▪️تا ظهر عاشورا کار است و از ظهر به بعد، کار . . ▪️نماز و روزه و قرآن و ایمان و… هر یک چهار فصل دارند. ایمان، است. . ▪️ حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف کربلاست. همهٔ مصیبت‌های عالم در کربلا جمع شد و جزای آن شد این👈🏼 آقا ... . 📙مصباح الهدی 298 . 🔰 جهت شادی ارواح مومنین و مومنات، شیعیان و محبین اهلبیت علیهم السلام خصوصا مرحوم دولابی . 🏴 ✨ ↷✨#ʝσɨŋ↓ °| ❥• @sh_hadadian74 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا بی‌صدا گریه می‌کرد. مقابل حرم که رسیدیم دیدم زنان و کودکان آواره در صحن حرم پناه گرفته و حداقل اینجا خبری از نبود که نفسم برگشت. دو زن کمی جلوتر ایستاده و به ماشین نگاه می‌کردند، نمی‌دانستم مادر و خواهر سیدحسن به انتظار آمدنش ایستاده‌اند، ولی مصطفی می‌دانست و خبری جز پیکر بی‌سر پسرشان نداشت که سرش را روی فرمان تکیه داد و صدایش به هق‌هق گریه بلند شد. 📚 شانه‌هایش می‌لرزید و می‌دانستم رفیقش من شده که از شدت شرم دوباره به گریه افتادم. مادرش به سر و صورتم دست می‌کشید و عارفانه دلداری‌ام می‌داد :«اون حاضر شد فدا شه تا دست دشمن نیفته، آروم باش دخترم!» از شدت گریه نفس مصطفی به شماره افتاده بود و کار ناتمامی داشت که با همین نفس‌های خیس نجوا کرد :«شما پیاده شید برید تو ، من میام!» 📚 می‌دانستم می‌خواهد سیدحسن را به خانواده‌‌اش تحویل دهد که چلچراغ اشکم شکست و ناله‌ام میان گریه گم شد :«ببخشید منو...» و همین اندازه نفسم یاری کرد و خواستم پیاده شوم که دلواپس حالم صدا زد :«میتونید پیاده شید؟» صورتم را نمی‌دیدم اما از سفیدی دستانم می‌فهمیدم صورتم مثل مرده شده و دیگر می‌کشیدم کسی نگرانم باشد که بی‌هیچ حرفی در ماشین را باز کردم و پیاده شدم. 📚 خانواده‌های زیادی گوشه و کنار صحن نشسته و من تنها از تصور حال مادر و خواهر سیدحسن می‌سوختم که گنبد و گلدسته‌های بلند حرم (علیهاالسلام) در گریه چشمانم پیدا بود و در دلم خون می‌خوردم. کمر مادرش را به دیوار سیمانی صحن تکیه دادم و خودم مثل جنازه روی زمین افتادم تا مصطفی برگشت. چشمانش از شدت گریه مثل دو لاله پر از شده بود و دلش دریای درد بود که کنارمان روی سر زانو نشست و با پریشانی از مادرش پرسید :«مامان جاییت درد می‌کنه؟» 📚 و همه دل‌نگرانی این مادر، ابوالفضل بود که سرش را به نشانه منفی تکان داد و به من اشاره کرد :«این دختر رنگ به روش نمونده، براش یه آبی چیزی بیار از حال نره!» چشمانم از شرم اینهمه محبت بی‌منت به زیر افتاد و مصطفی فرصت تعارف نداد که دوباره از جا پرید و پس از چند لحظه با بطری آب برگشت. در شیشه را برایم باز کرد و حس کردم از سرانگشتانش می‌چکد که بی‌اراده پیشش درددل کردم :«من باعث شدم...» 📚 طعم تلخ اشک‌هایم را با نگاهش می‌چشید و دل او برای من بیشتر لرزیده بود که میان کلامم عطر عشقش پاشید :«سیده سکینه شما رو به من برگردوند!» نفهمیدم چه می‌گوید، نیم‌رخش به طرف حرم بود و حس می‌کردم تمام دلش به سمت حرم می‌تپد که رو به من و به هوای (علیهاالسلام) عاشقانه زمزمه کرد :«یک ساله با بچه‌ها از دفاع می‌کنیم، تو این یکسال هیچی ازشون نخواستم...» 📚 از شدت تپش قلب، قفسه سینه‌اش می‌لرزید و صدایش از سدّ بغض رد می‌شد :«وقتی سیدحسن گوشی رو قطع کرد، فهمیدم گیر افتادین. دستم به هیچ جا نمی‌رسید، نمی‌دونستم کجایید. برگشتم رو به حرم گفتم سیده! من این یکسال هیچی ازتون نخواستم، ولی الان می‌خوام. این دختر دست من امانته، منِ ضمانت این دختر رو کردم! آبروم رو جلو شیعه‌هاتون بخر!» و دیگر نشد ادامه دهد که مقابل چشمانم به گریه افتاد. خجالت می‌کشید اشک‌هایش را ببینم که کامل به سمت چرخید و همچنان با اشک‌هایش با حضرت درددل می‌کرد. شاید حالا از مصیبت سیدحسن می‌گفت که دوباره ناله‌اش در گلو شکست و باران اشک از آسمان چشمانش می‌بارید. 📚 نگاهم از اشک مصطفی تا گنبد حرم پر کشید و تازه می‌فهمیدم اعجازی که خنجرشان را از تن و بدن لرزانم دور کرد، کرامت (علیهاالسلام) بوده است، اما نام ابوجعده را از زبان‌شان شنیده و دیگر می‌دانستم عکس مرا هم دارند که آهسته شروع کردم :«اونا از رو یه عکس منو شناختن!» و همین یک جمله کافی بود تا تنش را بلرزاند که به سمتم چرخید و سراسیمه پرسید :«چه عکسی؟» وحشت آن لحظات دوباره روی سرم خراب شد و نمی‌دانستم این عکس همان بین مصطفی و ابوالفضل است که به سرعت از جا بلند شد، موبایلش را از جیبش در آورد و از من فاصله گرفت تا صدایش را نشنوم، اما انگار با ابوالفضل تماس گرفته بود که بلافاصله به من زنگ زد. 📚 به گلویم التماس می‌کردم تحمل کند تا بوی خون دل زخمی‌ام در گوشش نپیچد و او برایم جان به لب شده بود که اکثر محله‌های شهر به دست افتاده بود، راه ورود و خروج بسته شده و خبر مصطفی کارش دلش را ساخته بود... ✍️نویسنده: 🏴 ✨ ↷✨#ʝσɨŋ↓ °| ❥• @sh_hadadian74 🏴
۴۲ سال پیش در چنین روزی(۹ شهریور ۱۳۵۷) آیت الله سید موسی صدر، رهبر نابغه ایرانی شیعیان لبنان و ۲ همراهش که به دعوت معمر قذافی ملعون، رییس جمهور دیکتاتور و معدوم لیبی پس از حدود ۶ روز حضور در این کشور، که به اصطلاح دعوت رسمی شده بودند، ربوده شدند و تاکنون از وضعیت سلامتی و یا شهادت آنها خبری موثق به دست نیامده است... اگر این ۳ عزیز به شهادت رسیده اند، برای شادی روح پاکشان صلواتی قرائت بفرمایید و اگر هر کدام در قید حیات هستند، در این سالگرد اسارتشان که مقارن با روز عاشورا شده است، دعا بفرمایید... امید حضرت امام خمینی برای تشکیل نظام اسلامی در ایران بود و حضرت امام روی او حساب ویژه ای باز می کرد. 🕊 🏴 ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞ندای لبیک یا مهدی در حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام در بعد از ظهر روز عاشورای حسینی ۱۳۹۹/۶/۹ چه غَریبانه دِلَم میلِ تو دارد 🕌 امروز ☀️ ❤️ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ❤️ و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ❤️ و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ❤️ و عَلى اَصْحابِ 🕊 🏴 ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
43.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دسته جات عزاداری عاشقان (ع) در شهر هامبورگ / آلمان با رعایت پروتکل های بهداشتی 🕊 🏴 ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴