🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#رمان_سرزمین_زیبای_من
#قسمت_دوازدهم
🔵سرنوشت
نزدیک سال نو بود ... هر چند برای یه بومی سیاه، مفهومی به نام سال نو وجود نداشت ... اما مادرم همیشه به چشم فرصتی برای شاد بودن بهش نگاه می کرد ... خونه رو تمییز می کردیم ... و سعی می کردیم هر چند یه تغییر خیلی ساده ... اما بین هر سال مون یه تفاوت کوچیک ایجاد کنیم... خیلی ها به این خصلت ما می خندیدن ... اونها منتظر دلیلی برای شاد شدن بودن ... اما ما حتی در بدترین شرایط ... سعی می کردیم دلیلی برای شاد شدن بسازیم ...
ما توی خونه، نه پولی برای وسایل کریسمس داشتیم ... نه پولی برای خریدن هدیه و جشن گرفتن ... نه اعتقادی به مسیح ... مسیح هم از دید ما یه جوان سفید پوست بود ... و یکی از اهرم های فشار افرادی که سرزمین ما رو اشغال کرده بودن و ما رو به بند کشیده بودن ...
مادرم و سیندی برای خرید از خونه خارج شدن ... ساعت به نیمه شب نزدیک می شد اما خبری از اونها نبود ... کم کم می شد نگرانی رو توی چشم ها و صورت همه مون دید ... پدرم دیگه طاقت نیاورد ... منم همین طور ... زدیم بیرون ... در روز که باز کردیم، کیم پشت در بود ... ایستاده بود پشت در و برای در زدن دل دل می کرد ... پدرم با دیدن چهره آشفته اون، رنگ از صورتش پرید ...
سخت ترین لحظات پیش روی ما بود ... زمانی که سفیدها مشغول جشن و شادی بودن ... ما توی قبرستان بومی ها خواهر کوچکم رو دفن می کردیم ... از خاک به خاک ... از خاکستر به خاکستر ... .
مادرم خیلی آشفته بود و مدام گریه می کرد ... خیلی ها اون شب، جوان مستی که سیندی رو زیر کرده بود؛ دیده بودن ... می دونستن کیه اما برای پلیس چه اهمیتی داشت ... اونها حتی حاضر به شنیدن حرف ها و اعتراض پدرم نشدن ... و با بدرفتاری تمام، ما رو از اداره پلیس بیرون کردن ... .
به همین راحتی، یه بومی سیاه دیگه ... به دست یه سفید پوست کشته شد ... هیچ کسی صدای ما رو نشنید ... هیچ کسی از حق ما دفاع نکرد ... اما اون شب، یه چیز توی من فرق کرد ... چیزی که سرنوشت رو جور دیگه ای رقم می زد ...
✍ادامــــــه دارد ....
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
@sh_hadadian74🌸🍃
"برسد به دست عابران خیابان 28خرداد"
ما آمدهایم جهاد کنیم، نه آنکه معنای جهاد را ندانسته، الگوی مدیریتِ جهادی ارائه دهیم و بر مظلومیتِ جهاد و طلایهداران این معروفِ فراموش شده بیافزاییم. نمیگویم من، که هنوز در دایرهی ابتلائات، آزمونِ مردانگی، شجاعت و غیرت پس ندادهام و ایمن از نفسِ خود نیستم. تنها میتوانم از سر وظیفهی دینی و سیاسیِ خود، مرور کنم آنچه را که این روزها در باور و عمل مردان سیاست خالی دیدم. برادرِ من! اینها شعار نیستند، بلکه آنچنان در مظلومیت قرار گرفتند که ذکرشان، تنها تداعی کنندهی مشتی شعار و وعده است. آنطور که اگر کسی هم خاضعانه و مخلصانه بر زبان آورَد، او را به دورویی و یا جنونِ سیاست متّهم میکنیم؛ چنانچه زمانی هم پیامبرِ خدا را، مجنون خواندند، آنجا که جز سیاهی نبود و خریدار نداشت. برادرِ من! بیا و اینبار، به جای عکسهایی پر از رنگ و لعابِ منیّت و جلوههای بصَری، سر به زیر انداز و پُر رنگ، بنویس: شهدا شرمندهایم! آری! اینجا دیگر سابقۀ حضور در مناطق عملیاتی و عددِ تیر و ترکش خریدار ندارد؛ تیر و ترکش خیالیِشان، تنها بر لَنگیِ پای سیاستِ تو خالیِشان افزود. شنیدن این روایت ها را بسپارید به آنهایی که زخمِ جنگ بر سینه دارند؛ همآنهایی که نفسِ خسته و تبدارشان، از سینه هایی غرقه در خون و غبارِ سالیانِ دور برمیخیزد. برادرِ من! فراموش نکن صاحبانِ حقیقی این مقام و منصب را.. بیا و اینبار سابقۀ تحصیلیات را روی طاقچه بگذار و کمی دورتر را نگاه کن، آنجا که مکتب حقیقیِ علمآموزیاش، شاگردانی پرورش داد که در علمآموزی و علمپروری به مقام کشف و شهود رسیدند و سرانجام، در پیشگاه خداوند متعال، آن حسابرسِ سخت و دقیق، درس خود را پس دادند. برادرِ من، بیا و اینبار ساز و آوازِ ستادِ انتخاباتیات را روی نوحههایی که یادآور دفاعی مقدّس بود و از همان خاکها برخاست، کوک کن؛ تا یادمان نرود، هنوز هم چشم دوختهایم به اراضی اِشغالی که راهش از کربُ بلا می گذرد؛ که هنوز هم این دفاع ادامه دارد! بیا و اینبار، رنگ سُرخ شهادت را، رنگ ستاد انتخاباتیات کن، تا یادت نرود این رنگ را کجا خرج کنی! برادرِ من! تا به حال پای در اَروند گذاشتهای؟ دست بسته، حنجرهات را به سوزشِ خاک سپرده ای!؟ تنت را به تنگیِ کانال کمیل خراش دادهای؟ حواست باشد این حنجره را، خرجِ دادِ سازش با که می کنی و پایت را در جولانگاهِ سیاست بر چه میگذاری و بالا میروی! برادرِ من! عکسِ صورتِ آغشته به خونِ بسیجیِ دیروز و امروز را همواره مقابلِ چشمهایت بگذار، تا یادت نرود هیبتِ أشدّاءُ علی الکُفّار، از دلِ رُحماءُ بینهم میجوشد و خشم و مِهر و سکوت و فریادت را برای چه کسانی خرج کنی! برادر من! ابتدا هیچ شو، خاک شو، آدابِ خدمت را از شُهدا بیاموز، سپس به وادیِ خدمت به خلق قدم بگذار! که این کُرسی، تنها محک بندگیِ توست و امتحانی برای انتخاب سربازیات به وقتِ حکومتِ عدل مُنجی بشریت..
@sh_hadadian74 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_شبانه
سلام به امام حسین (ع)
به نیابت از همه شهداو شهید محمدحسین حدادیان ✨
شب به خیر ای حرمت
شرحِ پریشانیِ ما🌙
الســـلام علــی الحسیـــن
وعلــی علی ابن الحسیـن
وعلــی اولـــاد الحـسیـــن
وعلــی اصحاب الحـسین
دوستت دارم آقا
محاله ندونی...
خونم هیئتا شد
تواوجِ جوونی💫
آبرویِ دوعالم
مارو بخر❤️
التماس دعای فرج ✨
@sh_hadadian74 🌸🍃
دعایِ هفتم صحیفه سجادیه ✨
#التماسدعا 🌾
جهت برآورده شدن حاجات🌱
#قرارروزانه ✨
توصیه مقام معظم رهبری
جهت رفعِ بلا✔️
@sh_hadadian74 🌸✨
- دعای هفتم.mp3
11.47M
دعایِ هفتم صحیفه سجادیه ✨
بانوایِ
#حاج_محمود_کریمی
#التماسدعا 🌾
جهت برآورده شدن حاجات🌱
#قرارروزانه ✨
@sh_hadadian74 🌸🍃
14.mp3
3.84M
🔊 تلاوت تند خوانی جزء ۱۴ قرآن کریم
🔹 از آیه ۱ سوره «حجر» تا آیه ۱۲۸ سوره «نحل»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃شهدا
رد نگاهشان به ماست!
فراموش کردیم سختی مسیرشان را...
گم کردیم رد نگاهشان را...
📿ذکر روز سهشنبه
یٰا أَرْحَمَ الْرّٰحِمینْ؛ ای رحم کنندهی رحم کنندگان
۱۰۰ مرتبه
🌹🌱•| @sh_hadadian74
🔰 برای ایران قوی
👈🏼 انتخابات پرشور چه فایدهای به آحاد مردم میرساند؟
🔻انتخابات یکی از سرنوشتسازترین رویدادهای سیاسی کشور است. پس رهبری انقلاب اسلامی که بایستی «از حرکت کلی نظام مراقبت کند» ۹۰/۰۷/۲۴ نقش و مسئولیت مهمی در این پدیده دارد تا در قبال این رویداد سیاسی مهم، از ارکان اصلی نظام، یعنی جمهوریت و اسلامیت مراقبت کند چرا که «انتخابات نشانهی مردمسالاری دینی است.» ۹۰/۰۳/۰۸
@sh_hadadian74 🌸🍃