در حقیقت اصل «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» پشتوانه نظری این سطح از استقلال است.
همچنین پذیرفته نیست که برای رهایی از سلطه یک کشور، به دامن کشور دیگری پناه برده شود.
هرچند روابط حسنه با کشورهایی که بنای دخالت و مخالفت با اصل نظام ندارند، وجود دارد.
این استقلال سیاسی، امری است که باید در همه امت اسلام و همه کشورهای اسلامی ایجاد شود.
باید تصمیمات رهبران سیاسی کشور، تنها بر اساس اصول نظام و حفظ منافع و مصالح کشور اسلامی باشد، نه به تبعیت از بیگانه و یا برای جلب رضایت و نظر موافق او.
سرنوشت یک کشور و مقدرات آن باید به دست مسئولین آن کشور و به دور از نظر و رای بیگانگان باشد.
آنچه ایران در دوران پهلوی تجربه کرد، جلوه بارزی از وابستگی سیاسی در سطح مسئولین کشور بود،
نعمت انقلاب اسلامی و نظام اسلامی، برکات و ثمرات بسیاری داشت که از آن جمله، استقلال است
امری که با اهمیت بسیار کلیدی اش، عموماً مورد غفلت و فراموشیِ دارندگان آن قرار می گیرد.
استقلال فرهنگی، به معنای داشتن «فرهنگ مستقل با طرد نشانههای فرهنگ منحط و فاسد غربی از جامعه»
فرهنگ - که مانند روح در کالبد جامعه جاریست- چنانچه تحت سلطه بیگانگان قرار داشته باشد، هیچ تلاشی در حوزه های دیگر به ثمر نخواهد نشست.
همه اقشار جامعه از تبعیت فرهنگی بیگانه فاصله گرفته و به فرهنگ دینی و ملی خود پایبند باشند.
لذاست که استقلال فرهنگی، مقوله ای است که اگر وجود داشته باشد، می توان به سایر ابعاد استقلال دست یافت