eitaa logo
شبکه امامت بافت
2.5هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
69 فایل
کانال رسانه ای دفتر امام جمعه شهرستان بافت ارتباط با ادمین کانال شبکه امامت https://eitaa.com/Gohargaze 💐💐🌸🌸🌸🌸💐💐 کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. با تشکر
مشاهده در ایتا
دانلود
الاسلام عالی فرمودند: ✨یکی از کشاورزهای مشهد خدمت رفت و گفت: آقا بیچاره شدم. آفت ملخ همه کشت و زرعم را از بین برد. به دادم برسید. دعایی بخوانید. آقا فرمود: تو سهم فقرا را نمی دهی. زکات نمی دهی. ملخ ها هم می آیند و سهم فقرا را می خورند. این مرد یک مرتبه به خود آمد، قسم خورد و عهد کرد که زکاتش را بدهد. شیخ دعایی کردو دستورالعملی به او داد. این کشاورز عمل کرد. دیدورق برگشت. ملخ ها به جای ساقه ها شروع به خوردن علف هرز ها کردند و اتفاقاً آن سال برکت زیادی نصیب این مرد شد.✨ کتاب صراط و شفاعت 96،97 https://eitaa.com/joinchat/2400124981Cc8b982030d
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هشتم محرم؛ در رثای حضرت علی‌اکبر(ع) @Farsna
‏فیلم از طرف محمدزاده
✨﷽✨ 💠 آیت الله احمدی میانجی مي‌فرمودند در اطراف آذربایجان شخصی به نام شیخ محمد طاها زندگی می‌کرد. آدم فوق‌العاده‌ای بود. آیت الله محل بود خانمی هم داشت که به او محبت و خدمت می‌کرد. شیخ محمد طاها معمولاً مشغول درس و بحث و عبادت و کارهای دیگر بود. یک روز مشکلی در خانه پیش آمد. سابق معمولاً از چاه آب می‌کشیدند. خانم شیخ محمد طاها از دست آقا ناراحت شده بود و دلو و ریسمان را مخفی کرده بود. شیخ محمد طاها سحر برای نماز شب بلند شد. همیشه آفتابه پر از آب برای او آماده بود ولی آن شب می‌بیند نه از آفتابه‌ی آب خبری است نه از دلو و ریسمان. اطراف را می‌گردد و دلو ریسمان را پیدا می‌کند. دلو را در چاه مي‌اندازد و می‌بیند خیلی مشکل است. پیرمرد است و توان ندارد از چاه آب بکشد. به‌سختی دلو آب را از چاه بالا می‌کشد ولی از دستش مي‌افتد. زار زار شروع می‌کند گریه کردن. خانم دلش به حالش مي‌سوزد می‌گوید این‌که گریه ندارد من برایت آب می‌کشم. می‌گوید من برای آب گریه نمی‌کنم؛ گریه من برای این است که تو چهل سال برای من آب كشيدي و من قدر تو را نمي‌دانستم و اصلاً توجهی به این کارت نداشتم. 📙محبت به زنان و کودکان در سیره پیامبر اکرم، حجت‌الاسلام فرحزاد،‌ص ۹۲ ‌‌‌‌✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e
هدایت شده از افلاکیان خاک نشین
🌺🌺🌸🌸🌼🌼 💠آیت الله العظمی بهاء الدینی(ره) این عارف بزرگ در توصیه ای عرفانی همگان را این گونه پند می دهند: «اگر می‎خواهید برکاتی نصیب تان شود بخوانید.» 🌹👇 @aflakiyann
🗓 |شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۰
‹🌻✨› من‌منتظر‌مقدم‌مستانه‌اویم جز‌مهدی‌زهرا‌بخدا‌هیچ‌نخواهـم..(: السلام‌‌علیڪ‌‌یابقیة‌الله..🌱 🔰@payam_jome_baft
✍سرادر شهید قاسم سلیمانی در بخشی از خاطراتش ماجرای شناسایی و انفجار مین را در عملیات بیت‌المقدس اینگونه بیان می‌کند: (روز سوم، چهارم عملیات بیت‌المقدس) ساعت هشت صبح وارد کانال شدیم. کانالی بسیار بزرگ با ارتفاع تقریباً دو متر که پر از مین یود. عراقی‌ها این کانال را پر از مین کرده بودند و در دو سمت کانال و انتهای کانال استقرار داشتند. ما وارد کانال شدیم، چون روز بود دشمن کمتر شک می‌کرد، من به برادر منصور جمشیدی گفتم «مواظب باش پایت روی مین نرود.» جای چنگک‌های بیل که زمین را برداشته بود، فاصله بین دو ناخن بیل یک مقداری بلند بود، ما روی همین زمین‌های بلند حرکت می‌کردیم، سفت بود و احتمال می‌دادیم که مین زیر این خاک‌ها نباشد. بقیه‌ی دو طرف کانال پر بود از مین‌های والمرو، مین‌های گوجه‌ای، آنجا شناسایی کردیم، وقتی آدم جلو می‌رود هر لحظه کشش بیشتر می‌شود برای جلوتر رفتن. در انتهای کانال سنگری نمایان شد. چون مستقیم بود ما سنگر آنها را می‌دیدیم و آنها ما را می‌دیدند. چاره‌ای جز این نبود، ما با اتکاء به کناره کانال سنگر را زیر نظر گرفتیم. ظاهراً سنگر خالی بود، جلوتر رفتیم دیدیم سنگر خالی است، خودمان را از سنگر بالا کشیدیم، این سنگر تیربار عراقی بود، تیربار هم داخلش بود، اینجا دیگر انتهای کانال بود. جاده‌ی عراقی‌ها از کنار همین کانال رد می‌شد و به سمت هویزه و خط کناره‌ی رودخانه کرخه‌نور می‌رفت. عراقی‌ها خاکریز یو شکلی داشتند با فاصله 100 متری این سنگر، تقریباً 30 تا 40 متر پشت خاکریز یو شکل ‌عراقی‌ها بودند. دیدیم چند تا نیروی عراق بالای خاکریز نشسته‌اند و با هم حرف می‌زدند. ما دیده‌بانی کردیم، دیدیم محور بسیار خوبی برای عملیات است. موقعی که برگشتیم من جلو حرکت می‌کردم و برادر جمشیدی پشت سر من حرکت می‌کرد. در نقطه‌ای ایستادیم تا کناره‌های کانال را یکبار دیگر مورد چک و بررسی قرار دهیم ببینیم مین دارد یا نه؟ قرار شد جمشیدی قلاب بگیرد و من آویزان از روی دست‌هایش بالا بروم نگاه بکنم. در حین صحبت بودم ناگهان صدای یک انفجار شنیده شد، پای جمشیدی رفت روی مین، سریع پای او را بستم و او را روی شانه‌ام انداختم تا انتهای کانال حرکت کردیم. 🔰@payam_jome_baft
هَر چِه ما روضِــــه شِنیدیم تَمامَــــش را دید آتَش و ســــوختَنِ اهلِ خــــیامَش را دید 😭 ◾️ســــالروزِ شَــــهادَتِ امام سَــــجاد(ع) تَسلیَــــت باد. ◼️@payam_jome_baft
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا