May 11
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام دوستان عزیزم!امیدوارم اخرین ساعات سال۱۴۰۱
رو به خوبی به آخر برسونید وسال۱۴۰۲ براتون سرشار از شادی و آرامش باشه و از اون مهم تر سال ظهور حضرت صاحب الزمان(عجل الله فرجه الشریف )باشه!
☘☘☘☘☘🌹🌹🌹🌹🌹☘☘☘☘☘🌹🌹🌹🌹☘
https://eitaa.com/shabenoghreie
ای تنت جغرافیای مانده در اردیبهشت
جنگل چشمان تو یک نقطه از باغ بهشت
من کویرم, اسمانم بین طوفان گم شدست
می برد دستت مرا تاخاک های زیر کشت
کودکان شعر من با واژه بازی می کنند
توپشان گه گاه می افتد به تورسرنوشت
انقدر زیباست دنیای من و دنیای تو
که به چشم ما نمی اید چه زیبا وچه زشت
با تو یک فصل است در تقویم من ان هم بهار
ای تنت جغرافیای مانده در اردیبهشت
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
کتابخانه پر از آرزوی خواندن بود
همان که پاتوق دیرین و ساکت من بود
ورق ورق همه اش، خاطرات پایین شهر
اگر چه ناشرش از ساکنان جردن بود
کتابخانه لبش از سکوت پر شده بود
درون خویش ولی مثل نای نی زن بود
چقدر در دل جغرافیا سفر می کرد
سیاحتی که پر ازمصر و چین و لندن بود
کتاب قصه ی یک انقلاب ،یک رویش
روایت تب شور آفرین بهمن بود
کتابخانه سرش گرم ارزو و،صدا
صدای پچ پچ پنکه کنار کلمن بود
هزار و یکشب ناخوانده بر زمین افتاد
حکایتی که پر از عشق و شاه و توسن بود
و پیرمرد به سختی کتاب را برداشت
که اوبه قول خودش؛ موقعی تهمتن بود!
صدای هم همه ای سخت در فضا پیچید
صدا شبیه تکان های سنگ واهن بود
کتابهای به هم تکیه داده افتادند
وقوع زلزله ای واضح و مبرهن بود
کتابخانه به خوابی عمیق تر می رفت
غروب بود و هوا غرق سایه روشن بود
زهراسلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
دلگیرم از ان کوچه هایی که, اندازه یک شهر دلگیر است
خط می زنم خود را میان راه, دیگر برای امدن دیر است
حجم شلوغ کودکانش را,ان مردم در گیر نانش را
پای سکوت سفره ی بی نان, مردی نشسته از جهان سیر است
پای عبور ازدحام از شهر, دارد عرق از واژه می ریزد
خیل عظیم کارگر این جاست,تازه گمانم اول تیر است
از کوچه های سرد نیروگاه,سمت حرم رو می کند هر روز
چشمش به دست مهربان اوست,هرچه جوان و کودک و پیرست
یا ضامن اهو دلم را برد،این هیئتی که می رود مشهد
می دانم ان جا دل فراوان است، اصلا به کرمان بردن زیره ست
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
عصر سردی اوایل اذر , اولین روز اسمانی من
ابر و باران و برگ می بارید , بر سر و روسری و پیراهن
طرح این روسری چه زیبا بود , مثل پاییز , مثل تابستان
مثل یک دهکده پر از چشمه, یا گوزنی میان کوهستان
روسری که نگو , بگو یک باغ,گل به گل مثل روزهای بهار
روسری هدیه ی قشنگی که, پدر اورده بود از بازار
مثل دریا, چه حس خوبی داشت, روسری روی موج موی سرم
اسمان دست های ابی را, بعد از ان می کشید روی سرم
پدرم روی صندلی ان روز, غرق در روزنامه خواندن بود
ان طرف کنج اشپزخانه, مادرم گرم دیدن من بود
سال ها پشت سال می گذرد , باهمین خاطرات جامانده
حسرت تلخ کودکی هایم, بر تن خیس عکس ها مانده
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
می خوانمت
مثل کتاب الفبای اول دبستان
می بوسمت
مثل آیه های کتاب مقدس
من در سطرهای موهایت
باغ های آلبالو
وشکوفه های سیب
وعطر نارنج
ومزارع گندم دیده ام
وچشمان زیبایت را که ورق زدم
انگار کسی قبل از من
عطر دشت های بهشت رادر میانه آن جا گذاشته است
تو مثل کتاب جغرافیا
مرا به وسعت دریای سرخ ومدیترانه برده ای
وغروری که درزیبایی آبشار نیاگارا نهفته است
تو مرا به قلب جنگ های تاریخ کشانده ای
که درجنونی جهانی
تمام سرزمین های بی تو را به آتش می کشند
تو در تمام الهه های مصر
در تمام ادبیات
ودر فلسفه بودا
تو در راز گل سرخ جریان داری
ومن در ازدحام همین نمایشگاه بین المللی
درپای همین غرفه هایی که
کتاب هایی با جلدهای رنگین وزیبارا
به رخ می کشند
به تو فکر می کنم
به رنگ های زیبای چهره تو
که زیباترین کتاب جهانی
بهترین تابلوی نقاشی
بهترین بهترین کتاب جاذبه...
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
تو
حسرت گوزنی برای رسیدن
من
شاخه های تنیده ی درخت
من
شاخ های شاخه شاخه
من جنگ می کنم برای تو
یک عمر با صدای شکستن در خود
جنگل باصدای ضربان
ناله هایم هماهنگ است
تو جنگ می کنی برای من
من جنگ می کنم برای تو
ما جنگ را می شناسیم
ازخش خش پاییزهای رنگارنگ جنگلی
از طعم ملس تمشک ها
از پوسته ی سخت بلوط ها
از صدای دارکوب
از ناله ی قورباغه ها
از موسیقی قشنگ فرار اهو
از حیله ی کوچک روباه
من از سرزمین جنگ های زیبا سرشارم...
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
نخواه این که نمانم که پای رفتن نیست
نخواه این که بمانم، نخواه با من نیست
چگونه بگذرم از باغ سرخ بی سرها
چگونه دل ببرم از سری که بر تن نیست
قسم به عشق که خون وفای عالم ریخت
تمام حادثه عشق دل سپردن نیست
همین رایت جمیلانبود الا عشق
مگر که جلوه آن ،مثل روز، روشن نیست?
چقدر از دل این دشت سرخ, لاله دمید
چه داغ ها که نشسته به قلب گلشن نیست
نگو کشید حجاب از ستاره اهریمن
نگو که هیچ مسلمان، میان دشمن نیست!
سوار رفته به این خیمه برنمی گردد
برای اهل حرم، روزگار ایمن نیست
*
بهار ،مانده درآتش، بهار می سوزد
حرم غریب و دل روزگار می سوزد
تو ای بشارت باران که وارث دردی!
امید رفته به این خیمه بر نمی گردی?
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
با خودم عمریست درگیرم, چه معنایش کنم؟
می شود ازغم بمیرم یا که حاشایش کنم?
من خودم را پیشتر در صحن ها گم کرده ام
می روم در صحن گوهرشاد پیدایش کنم
صحن گوهرشاد رابا گنبد زیبای سبز
اصلا این جا امدم قدری تماشایش کنم
مادری می گفت؛گندم, نذر پای دخترم
تا شفایش را بگیرد, کفش نو پایش کنم
زخم کاشی ها،معرق هاچه می گوید به من؟
می شود با اشک چشمانم مداوایش کنم؟
چادرم را باد می خواهد بیندازد زمین
چون رضاخانی که باید در غزل جایش کنم
من خودم را بعد از این در صحن پیدا می کنم
گفته ام،پس می روم در صحن امضایش کنم
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
منیم توختاخ لیقیمی توخانما
قطب ایچیندیام
دونموش اقیانوس کیمی
بهار لا آرام دان چوخ فاصیله وار
او اولکه یام
هءچ قوش منیم هوام دا آتتولمیر
اولکه م دن پنگوین لرده کوچوبودلر
حتی سن!
حتی سن!
سنین چین داریخمیشام
قطبی شفق لر وهواسی کیمی گونشا...
من فیکر اءلیرم کی سن
بیر گون
بیر گون قءش دا گلجک سین
ترجمه:
آرامشم را بهم نریز!
در قطب هستم
شبیه اقیانوس منجمد
بهار فاصله زیادی با من دارد
من آن سرزمینم
که هیچ گنجشکی در هوای من نمی پرد
از سرزمین من
حتی پنگوین ها کوچ کرده اند
حتی تو
حتی تو
برایت دلتنگ شده ام
مثل شفق های قطبی وهوای قطب
برای آفتاب!
من فکر می کنم که تو
یک روز
یک روز زمستانی خواهی آمد...
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
باید که با هم بگرییم، این غصه پایان ندارد
این آسمان پراز بغض، یک قطره باران ندارد
از بس ترک های دیوار،از بال پروانه پر بود
در خواب رفته کبوتر، پرواز جریان ندارد
دلتنگ بودی وبودم، گفتی که می آیی اینجا
گفتی که می آیی اما، این قصه امکان
ندارد
پرسیدی از کوچه هایش، از خانه های
غریبش
گفتی خیابان خیابان، این جا خیابان ندارد
این جا خیابان ندارد،یا نه که یک کوچه هم نیست
آخر مگر جای سالم، این شهر ویران
ندارد!?
با خاطراتی که از تو،از بغض این خطه دارم
دیگر مگر می شود رفت?! پایم ببین جان
ندارد!
در خاک وخون روسری ها، آشفته روی
پری ها
دیگر نمانده کسی که، نعشی به دامان
ندارد
خیسست چشمان مادر، سرخست هرلحظه من
در شهر کو دختری که، موی پریشان
ندارد?
بی دست وپا شد عروسک، افتاده در کنج
خانه
افسوس او هم خبر از، احوال مرجان ندارد
چشمای باز عروسک، خیسه وچشم انتظاره
شاید که فهمیده باشه، اون دیگه مامان
نداره
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
هنوز آتش پلاسکو خاموش نشده
از صحن مرقد امام بوی دود می آید
من مطمینم آن کارگر فضای سبز
شهرداری
که امروز عطر سیب گرفت
ویا آن نماینده مجلس
وچشم های بیقرار ومعصوم تو
همه در ساعت به وقت انفجار
فقط وفقط
به صلح فکر می کردند
یادم می آید تهران شهر عجیبی بود
پر از رنگهای زیبا...
درست یک روز قبل از تولد من
رنگ چشمان تو هم باروتی شد...
زهرا سلیمی
بداهه ای به مناسبت حادثه تروریستی امروز17خرداد ماه تهران
ودرست یک روز قبل از تولد من...
https://eitaa.com/shabenoghreie
یءل اسدی
قوم تپه لرین دالیندان
وسنین ایزین
هاوادا
صحرادا
یءر به یءراولوردو
هءچ زاد یءریندا دییلدی
سن
من
زمان...
ترجمه:
باد وزید
پشت تپه های شنی
ورد پایت
در هوا
درصحرا
جابه جا می شد
هیچ چیز سر جایش
نبود
تو
من
زمان...
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
هواتب کرده درسرداردافکاری خیالی را
گرفته خواب بعدازظهرحال این حوالی را
هوای داغ تابستان وپای وزنه یک کودک
که تخمین می زند وزن نگاه این اهالی
را
میان دست لرزان پیرزن یک کیسه آورده
چه غمگین می فروشد خاطرات سبز شالی را
صدای التماس دخترک از دور می آید
ودارد می تکاند مرد شاید جیب خالی را
منم آن خسته ازاندوه مالامال دراین شهر
که ماندم درتحیر دردورنج درتوالی را
خطوط ناقص افکار دراندیشه من بود
رها کردم به حال خود خیابان کمالی را
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
رقص بهار از جاده های سبز پیدا بود
گویا خدا گل بر سر این جاده ها می ریخت
سر را تکانی داد کوه و پیچ و خم ها را
مانند گردن بند دور گردنش اویخت
اوای چوپان در میان دشت می پیچید
در های و هوی گله ها خورشید پیدا بود
رنگین کمان خواب هاو شعر ونقاشی
دنیای ما, دنیای ما, زیبای زیبا بود
رقص شکوفه در هوای پاک فروردین
هر دختر از اردیبهشت چشم ها لبریز
شاتوت ها از چشم های شاخه می افتاد
مانند سیبستان ماه اول پاییز
باران نم نم روی سقف خانه می بارید
بر دست های مادرم, همواره شبنم بود
شادی همیشه در هوای خانه جریان داشت
کی در میان خانه هامان صحبت از غم بود؟
بوی طبیعت از میان کوچه سر می رفت
دنیا برای کودکانش جای بازی داشت
هر قصه و افسانه ای مثل حقیقت بود
اصلا کجا دنیای ما رنگ مجازی داشت؟
این شهر که از قلب این ده سربراورده
قدر تمام روزهای رفته غم دارد
برگرد ای رویای شاد رفته از دنیا
دنیای ما این روزها یک چیز کم دارد...
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
آسمان عطسه بلندی کرد، آخرین روز های
آبان بود
دخترک مثل بید می لرزید،درد درسینه اش
فراوان بود
بغض خودرا چه تلخ زل زده بود، به ردیف
کتاب،روی زمین
درنگاهش هجوم خواهش ها، حالت چهره
اش پریشان بود
درد پایش شدید تر شده بود،یک نفر آمد
واز او پرسید
قیمت آن کتاب، منظورم (بهترین نکته های
درمان) بود!
دخترک باصدای لرزان گفت:قیمت آن کتاب?
اما،مرد
رفت ونشنید اگرچه پشت سرش، گریه
والتماس مرجان بود
باصدایی غریب وغمگین گفت:آی مردم
کتاب هم بخرید
باد مشغول شعر خواندن شد، توی چشمان
باد، باران بود
زیر باران چشم او تر شد ،صفحه صفحه
کتاب زندگیش
قصه این کتاب تنهایی، قهرمان کتاب انسان
بود
شب شد وعابران همه رفتند، بی کسی ها،
گلایه ها ماندند
آرزوهای کوچکی هم که، داروی مادر و
کمی نان بود
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
بند کفش هایت را نبند
این یک اعلام جنگ نیست
من از جنگ خاطره خوشی ندارم
از جنگ فقط پوتین پاره برادرم
ویک مادر بیمار برایم باقی مانده است
بین من و تو هیچ سیم خارداری نیست
بگذار تا جشن تولد آرزو هایمان را
بی بوی باروت
وبی طعم آتش
در گلویمان احساس کنیم
آن روز که دشمن مزارع گندم را به غارت ببرد
و خانه ای که با پول کارگری ساخته شده را آتش بزند
وآن روزهای به یاد ماندنی من وتو
روی باقیمانده دیوار فرو ریخته پارک
زیر پای دشمن
لگدکوب شود
...نه
من از جنگ خاطره خوبی ندارم...
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
رنگ لب هایت دمار از روزگار من درآوردست
مثل لبخند انار از کوچه من سر برآوردست
چشم هایت باغ فروردین، تنت گرمای
شهریور
بی تو در این دشت، دنیا، بغض تلخ آذر آوردست
می تکانی پیرهن را، می شود در ذهن من تکرار
خاطراتی را که با خود از بهار قمصر آوردست
می روی، طوفان شن از گرد راهت می رسد نم نم
باد، خاکی این چنین رابر سرمن کمتر آوردست
ظهر مرداد است، دارم یاد باران می کنم بی تو
خاطرات ابریم اینجا زمستانی تر آوردست
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
جغرافیا
نام دیگر مادر من است
نام دیگر پدرم
نام دیگر برادرم
ونام دیگر خواهرم
جنگ نام دیگر مزرعه ی همسایه ی ماست
وکارگران زیر شلاق افتاب می جنگند
وکارفرما همان فرمان حمله به هیروشیما وناکازاکیست
کارفرما درست می گوید :
امسال افتاب زیاد می بارد
وباران نخواهد بارید...
وچهره ی کودکان خاورمیانه تاول خواهد زد
ومادرم زخم چرکی پدرم را در تشت اندوه خواهد ترکاند
برادرم در رزمگاه
وخواهرم در کارخانه
هر دو می جنگند
یکی با دشمن
یکی بافقر
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
رقص بهار از جاده های سبز پیدا بود
گویا خدا گل بر سر این جاده ها می ریخت
سر را تکانی داد کوه و پیچ و خم ها را
مانند گردن بند دور گردنش اویخت
اوای چوپان در میان دشت می پیچید
در های و هوی گله ها خورشید پیدا بود
رنگین کمان خواب هاو شعر ونقاشی
دنیای ما, دنیای ما, زیبای زیبا بود
رقص شکوفه در هوای پاک فروردین
هر دختر از اردیبهشت چشم ها لبریز
شاتوت ها از چشم های شاخه می افتاد
مانند سیبستان ماه اول پاییز
باران نم نم روی سقف خانه می بارید
بر دست های مادرم, همواره شبنم بود
شادی همیشه در هوای خانه جریان داشت
کی در میان خانه هامان صحبت از غم بود؟
بوی طبیعت از میان کوچه سر می رفت
دنیا برای کودکانش جای بازی داشت
هر قصه و افسانه ای مثل حقیقت بود
اصلا کجا دنیای ما رنگ مجازی داشت؟
این شهر که از قلب این ده سربراورده
قدر تمام روزهای رفته غم دارد
برگرد ای رویای شاد رفته از دنیا
دنیای ما این روزها یک چیز کم دارد...
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر الیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
دوستان!
یاران جان!
همگی
عیدتون مبارک!
☘☘☘☘💞💞💞💞☘☘☘🌹🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️💞💞
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام دوستان عزیزم !
اولین روز بهار،در هوای پاک فروردین۱۴۰۲ واغاز نوروز باستانی
بر شما عزیزان مبارک!
دوستان فروردین ماهی! تولدتون مبارک!
☘☘☘☘☘💞💞💞💞💞❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹☘☘☘☘💞💞💞💞💞💞💞💞💞
https://eitaa.com/shabenoghreie