eitaa logo
شبهای با شهدا
299 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
285 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد ارتباط با ما👇👇 @Samanoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴یاد شهید #مهدی_خندان بخیر؛ #از_شدت_خستگی_نشسته_بود_ولی_دراز_نکشیده_بود. بلند شد که دستش را گرفتم و فریاد زدم: دراز بکش تا آتش سبک بشود. لحظه ای دراز کشید و بعد به سرعت بلند شد ایستاد گفت این یک دقیقه ای که اینجا دراز کشیدم برای این بود که شما گفتید. و الا من تا به حال در مقابل آتش این نامردها سر خم نکرده‌ام به خاطر رشادتش بین بچه ها به #شیر_کوهستان معروف شده بود @shabhayeshahid
🌴یاد شهید بخیر؛ در اوقات فراغت، سطلی در دست می گرفت و را که تعداشان چندان هم چشمگیر نبود، ،می گفت:«اینا حیفه،باید علیه خودشون ازشون استفاده کنیم. وقتی توی شهر، از جلوی یک کتابفروشی رد میشد، پا سست می کرد، با موضوعات مورد نظرش را می خرید و شادی روحش @shabhayeshahid
🌴 یاد شهید #سید_حسن_مدرس بخیر؛ تا نیمه های شب، نامه های رسیده از طرف مردم را می خواند بعد چند ساعتی می خوابید و سپس به مدرسه سپهسالار( شهید مطهری) می رفت. از آنجا به مجلس. از او پرسیدند :چرا برای بچه های تان کمتر وقت می گذارید؟ گفت ؛ تمام بچه های ایران بچه های من هستند و من اگر کاری برای آنها بکنم برای اینها هم کرده ام.  شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
یاد شهید #حاج_یونس_زنگی_آبادی بخیر؛ هیچ گاه احساس خستگی، ناامیدی، یأس یا مانند آن در چهره اش مشاهده نمی کردند.  روحیه #استقامت_و_صبر حاجی زبانزد همه بود. در انجام کار #پشتکار و #جدیت خاصی به خرج می داد. در سخت ترین لحظات نبرد #لبخند_زیبایی بر لبان حاج یونس نقش می بست که حکایت از #توکل بالای ایشان به خداوند منان می کرد. کتاب خاطرات شهید 👈 #ظهور شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #سید_مجتبی_علمدار بخیر؛ شيوه خاصي در جذب جوانان داشت گاهي خود من هم به سيد مي گفتم: اينها کي هستند مي آوري هيأت؟ به يکي مي گويي بيا امشب تو ساقي باش؛ به يکي مي گويي اين پرچم را به ديوار بزن ول کن بابا! مي گفت: کسي که در راه اهل بيت هست که مشکلي ندارد، اما کسي که در اين راه نيست، اگر بيايد توي مجلس اهل بيت و گوشه بنشيند و به او بها ندهيد، مي رود و ديگر هم بر نمي گردد @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #سید_حسین_علم‌الهدی بخیر؛ بنی صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند. حسین میگفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمیبرد، نامه ای به آیت الله خامنه ای نوشت و گفت كه #تعداد_اسلحه‌های_ما_از_تعداد_نیروها_هم_كمتر_است، #ولی_میمانیم. @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #علی_اکبر_پیرویان بخیر؛ یک روز از سرکار به خانه می آمدم با تعجب دیدم شلواری که برای علی اکبر خریدم پای یکی از دوستانش است.  وقتی به خانه آمدم به مادرش گفتم: مگر پسر من محتاج پول است که شلوارش را به محمد فروخته؟ وقتی علی اکبر آمد جریان را پرسیدم. سرش را پایین انداخت و گفت:« راستش محمد خانواده فقیری دارد و یتیم است. #امسال_لباس_نو_نداشت برای همین #شلوارم_را_به_او_دادم @shabhayeshahid
🌴یاد شهید مدافع حرم #محمود_رادمهر بخیر؛ می گفت مهم نیست که آدم مسئولیت داشته باشد یا نداشته باشد؛ مهم این است که اگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیاید در جایگاه میدان صبحگاه بایستد و بخواهد نیروها را ورچین کند، آن قدر #توانمندی و #اخلاص داشته باشیم که امام ما را انتخاب کند. مگر امام زمان به جایگاه و مسئولیت آدم ها نگاه می کند؟! شادی روحش #صلوات از کتاب #شهید_عزیز @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #شاهرخ_ضرغام بخیر؛ محرم و صفر مشروب نمیخورد. هیئتی راه انداخته بود و میاندار بود. به سادات و روحانیون بسیار احترام می گذاشت. هیچ وقت #فقیری را دست خالی رد نمی کرد. زمستان در خیابان پیرمردی را دید که از سرما میلرزید، شاهرخ کاپشن گرانقیمتش را درآورد و همراه دسته ای اسکناس به پیرمرد داد. پیرمرد از خوشحالی فقط میگفت : #خدا_عاقبتت_را_به_خیر_کند_جوان. شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #سید_ابراهیم_میرکاظمی بخیر؛     در وصیتنامه اش نوشته بود؛ ... چاره ای جز رفتن ندارم . نمی توانم ببینم برادرانمان در جبهه شهید شوند و شهرهای مملکت اسلامی را به توپ ببندند و کودکان معصوم را در خواب شهید کنند. که #اگر_بی_تفاوت_باشیم هرگز خدا ما را نخواهد بخشید و هیچ عذری هم نداریم و بدان راهی که انتخاب کرده ام #راه_سعادت است... از کتاب #ستاره_اما_بر_خاک @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #حامد_جرفی بخیر؛ با دکتر «جان کوپر» رابطه دوستانه‌ای داشت؛ هر چند مسلمان نبود. کوپر استاد روانشناسی دانشکده پزشکی بود و از ترجمه نهج‌البلاغه حامد خیلی خوشش آمده بود و می‌گفت که حضرت علی (ع) روانشناس بزرگی است. #رفتار_حامد به اندازه‌ای بر روی این استاد غیرمسلمان تاثیر گذاشته بود که در نهایت مسلمان شد و حتی با شهید جرفی همخانه شد تا #آداب_اسلام را بهتر بشناسد. @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #مرتضی_اسلامی بخیر؛ یکی از همرزمانش می گفت چون مرتضی درجه دار بود ، گویا در جبهه یک اتاق اختصاص بدیشان داده بودند که کارهای خود را دنبال کنند ولی ایشان هرگز خرج خود را از دیگر رزمنده ها جدا نکرده بلکه با ایشان بر سر #سفره_غذا و یا هنگام استراحت در #آسایشگاه_عمومی استراحت می کردند. شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴 یاد بخیر؛ . کفشی را مدتها می پوشید و بسیار کهنه شده بود. به همین دلیل به او گفتم که برایت کفشی را خریداری کنم چون شما می خواهی به دانشگاه بروی و این کفش ها مناسب نیست؛ اما قبول نکرد و گفت که همین کفش ها برایم خوب است. شادی روحش     @shabhayeshahid
🌴یاد بخیر؛ اولین و مهم ترین توصیه‌ای که به دوستان و نزدیکانش داشت این بود که ." آن موقع هم که فرمانده پایگاه بسیج بود، یکی از وظایفی که همیشه بر گردن خود احساس می‌کرد سر زدن به خانواده شهدا بود. خیلی برای بچه‌های شهدا احترام قائل بود و به خصوص برای بچه‌های شهدای سوریه خیلی گریه می‌کرد. شادی روحش @shabhayeshahid
🌴یاد بخیر؛ سیزده سالش بود و با اصرار و درخواست از ریاست جمهوری وقت ( آقای خامنه ای) به جبهه آمده بود. به آقا گفته بود اگر سیزده ساله ها اجازه ندارند جبهه بروند پس بگویید مداحان و روحانی ها هم دیگر روضه حضرت قاسم را نخوانند‌ چون ۱۳ ساله بود و به کربلا رفت. خیلی دل و جرأت داشت. در یکی از عملیات‌ها که در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه می‌شود در حالی که ، ولی ناگهان متوجه شیئی می‌شود و آن را بر می‌دارد و به عربی می گوید: ˈقفˈ یعنی ˈایستˈ دشمن از ترس و وحشت تسلیم او می‌شوند و مرحمت در تاریکی شب آنها را به مقر می‌آورد. افسر عراقی از فرمانده ی مرحمت پرسیده بود من سال‌هاست که در چند کشور دوره‌های چریکی را گذراندم، تا به حال این اسلحه که سربازتان به دست داشت را ندیده‌ام این دیگر چه نوع اسلحه‌ای است. شادی روحش @shabhayeshahid
🌴یاد به خیر؛ بسیار به تمام معنا بود در زمان فتنه 88، ده روز او را ندیده بودیم و بعد از 10 روز که آمد دیدیم که 10 کیلو لاغر شده به منزل آمد و با عجله را برداشت و گفت: این عکس‌ها را به موتورم می‌چسبانم تا ببینم چه کسی جرات می‌کند به حضرت آقا حرف بزند. یک عکس تمام قد از حضرت آقا را در خانه چسبانده و هر صبح که بیدار می‌شد عجل الله تعالی فرجه الشریف سلام می‌کرد و . عشق به ولایت او  به گونه‌ای بود که اگر از تلویزیون بیانات حضرت آقا پخش می‌شد همان موقع بلند می‌شد و . شادی روحش @shabhayeshahid
🌴یاد بخیر؛ ♦️با عملش به دیگران امر به معروف می کرد. یک شب که برای فعالیت در بسیج و ایست و بازرسی به مسجد میرود میبیند کفشهای زیادی نا مرتب جلوی در اتاق بسیج ریخته. علی با حوصله و گفت الان دقت کن هر کی بره بیرون و برگرده کفشش رو مرتب میگذارد سر جایش. واقعا همینطور شد.👌 البته کسی متوجه نشد کار علی بوده است. ♦️علاقه شدیدی به هنر و داشت و خیلی زود توانست حتی نقاشی های بزرگ پارچه ای به مناسبت های مختلف بکشد و در مسجد نصب کند. عکس بسیاری از شهدای محل را کشیده بود و می گفت کی نوبت من میرسد. از کتاب شادی روحش @shabhayeshahid
🌴یاد شهید بخیر؛ "یک نیروی مطمئن برای واحد اطلاعات بود. در همه عملیات‌ها بازوی راست واحد محسوب می‌شد. اگر از یک نفر خیال همه راحت بود که بتواند در هر عملیاتی و یک گردان را در دل دشمن ببرد یا یک گروه مهندسی را در مسیرهای خطرناک هدایت کند، آن یک نفر، کسی جز علی اکبر نبود. وقتی برای شناسایی می‌رفت، تا با اطلاعات کامل از منطقه نمی‌آمد، راضی نمی‌شد گزارش خود را ارائه دهد؛ اگر هم گزارشش نقصی داشت آنقدر می‌رفت و می‌آمد تا آن را . گزارش‌هایش از بود و به همین دلیل، سردار شهید مهدی زین الدین به عنوان فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب علیه السلام هم به کار او اعتماد داشت." شادی روحش @shabhayeshahid
🌴یاد #شهید #محمد_مفتح بخیر؛ ایشان عادت داشتند #صبح_زود_برای_پیاده_روی بروند و موقع برگشتن نان سنگک بخرند، عادتشان بود که با تک تک کاسبها #احوالپرسی کنند و اگر موقعیت مناسب بود، با آنها دست بدهند. بسیار خوش خلق و مردمدار بودند همیشه #اوقات_مشخصی_برای_مطالعه داشتند و هر مشکلی که پیش می آمد و هر گرفتاری ای که بود، آن ساعات را باید صرف مطالعه می کردند و این برنامه را تغییر نمی دادند. یادم هست در روزهایی که اوج مسائل و درگیریهای انقلاب بود، ایشان باز هم از تحقیق و مطالعه غافل نمی شدند.  شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد بخیر؛ یکی از کارهایی که شهید گلستانی برای رابطه گرفتن با اعضای دسته میکرد این بود که بچه ها هر کدوم، بعد از مطالعه هر موضوعی که میخواستن برای دسته میکردن. وقت خواندن از بچه ها میخواست هر کدوم یک قسمت از دعا رو بخونن. بعضی از شبها گلستانی با بچه های دسته یک،برای مناجات شبانه بیرون از چادر و کنار گودالی شبیه به قبر میرفتن،بچه ها به نوبت درون گودال میخوابیدن و گلستانی علیه السلام رو میخوندن و بچه ها راز و نیاز میکردن بعضی شبها هم تنها و دورتر از چادر ها با یه سجاده و فانوس و مهر و قرآن مینشست و از کتاب شادی روحش @shabhayeshahid
🌴یاد مدافع حرم بخیر؛ همیشه را در جیبش داشت و روزی ۵ یا ۶ بار قرآن تلاوت می‌کرد شهریور همان سالی که عقد کردیم، خیلی به من اصرار کرد که مثل خودش قرآن را حفظ کنم. من سعی خودم را کردم و چند جزء حفظ کردم. خودش با اینکه سرش خیلی شلوغ بود، اما حتماً قرآن را حفظ می‌کرد. . اگر یک روز وقتش به بطالت می‌گذشت، خیلی ناراحت می شد و عمیقاً غصه می‌خورد که چرا آن روز را درست استفاده نکرده است.  تمام ماه رجب و شعبان را می‌گرفت. وقتی را می‌شنید فورا به نماز می‌ایستاد و می‌گفت برای رفع مشکلات کافی است، دو رکعت نماز بخوانی. شادی روحش @shabhayeshahid
🌴یاد شهید بخیر؛ یکی از دغدغه هایش علیه السلام بود. بعد از ارتحال امام رحمت الله علیه هیئت عشاق الخمینی را به همراه دوستانش در محله فلاح تاسیس کرد. در سرما و گرما اجازه نمی داد هیئت تعطیل شود. حتی اگر ۵ نفر بودند زیارت عاشورا را برپا می کرد. خودش روحانی هیئت را با موتور می آورد و می برد. گاهی هم مداحی می کرد هم خادمی. در هیئت های دیگر هم شرکت می کرد و میانداری می کرد. خانواده و دوستانش را هم با خود می برد. روزی که او را به خاک سپردند روز ولادت امام حسین علیه السلام بود. از کتاب شادی روحش @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #سیدکاظم_سیفان بخیر؛ با بچه های محل همیشه در فعالیت های فرهنگی و‌مذهبی شرکت داشتن اینقدر #در_مسجد_رفت_و_آمد_داشت که یه روز که شهید در حال رفتن به مسجد بودن پدرش به شوخی بهش می گه کاظم آخرش جنازه ات رو توی مسجد پیدا می کنیم. کاظم خیلی #اهل_کتاب بود و موضوع کتاب ها بیشتر راجع به امام حسین و از شخصیت هایی مثل آیت الله طالقانی، شهید مطهری و شهید بهشتی و خاطرات رزمندگان و شهدا بوده... رفیقش با افسوس تعریف می کرد که: برای شرکت در کنکور ما اومدیم و‌ امتحان دادیم ولی کاظم جبهه موند و شهید شد، کاظم قبول شد ، رفت و ما موندیم شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد شهید بخیر؛ دوست نزدیکش میگوید یکبار ازو پرسیدم چطور اینقدر از نظر معنوی پیشرفت کردی؟ گفت: یک روز با بچه های مسجد و محل رفته بودیم باغی در دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد برو از رودخانه آب بیاور. نزدیک رودخانه که شدم صحنه ای دیدم که فورا نشستم تا از پشت بوته ها چیزی نبینم. چند دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. خدا را صدا زدم و کمک خواستم. با خدایم گفتم خدایا الان شیطان مرا به شدت وسوسه میکند که نگاه کنم و کسی هم متوجه نگاه من نمیشود ولی من . کتری را خالی برگرداندم و از جایی دیگر آب برداشتم. موقع درست کردن آتش چای دود در چشمم رفت و اشک از چشمم آمد.یاد صحبت حاج آقای حق شناس افتادم که هر کس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. اشک ریختم و گفتم خدایا از این به بعد فقط برای تو گریه میکنم. منقلب شدم و یا الله گفتم ناگهان حس کردم اطرافم درخت و گیاهان و ... سبوح قدوس میگویند. از آن به بعد درهایی از عالم بالا به رویم باز شد. و گفت تا زنده ام از این ماجرا حرفی نزن. از کتاب شادی روحش @shabhayeshahid
🌴یاد فرمانده #شهید #مهدی_باکری بخیر؛ همسرش می گفت : یه روز در حالی که آقا مهدی ، از خانه بیرون می رفت به او گفتم : چیزهایی را که لازم داریم بخر . گفت : بنویس . خواستم با خودکاری که در جیبش بود بنویسم ، با شتاب و هراس گفت : #مال_بیت_المال_است و استفاده شخصی از آن ممنوع است و حتی اجازه نداد چند کلمه با آن بنویسم .» شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid