عزیزم تو همه منی و در عین حال هیچکس نیستی.
هیچکس نبودنت غم می آورد به لبخندِ قشنگم. اما هیچکس را من میبینم و فقط برای من است.
یک کَسِ هیچ که تنها من برای او هستم.
هیچکسی که میتواند یک نویسنده ، یک مهندس یا حتی خلبان باشد!
هیچکسِ زیبایم فریاد بزن هیچ بودنمان را.
فریاد بزن من و تو میشویم هیچکسانی!
در شهربازی ، موزه ،سینما،کلاس درس دادَت را بلند کن که این عشق خالی را دوست داریم؛
نگران غرورت هم نباش هیچکس نمیبیند،نمیشنود: )
روح!
چالش نوشتن 30 روز روز اول: شخصیت خود را توصیف کنید روز دوم: چیزهایی که شما را خوشحال می کند. روز
اولین عشق من!
اگر که خیال و هوس های جاهلیت را برچسب عشق بزنیم حرف ها زیاد است، اما کمی جدی باشیم. اولین عشق من و احتمالا اخریش هم مربوط به اوست.
او همانی بود که من روحش را لمس کردم.
نور های مشکی که از روحش به منِ رنگین کمانی میتابید سنگین بود!
او به من و من به او کمک کردیم ،با بودنمان.
روز به روز انسان بودنش را به رخم میکشید و منم مدهوشُ مستِ یک انسان.
پشیمان؟!نه اصلا . به من وعده های بهشت آسمان را میداد، غافل از اینکه بهشت را در زمین برپا کرده بود.
کاش میفهمید کیست؟
چیست!
کاش خودش را داشت تا میفهمید چه میگویم.
اسم او می آید پر چانگی هایم شروع میشود اما همینقدر میگویم ؛اوقسمت من بود!