🛑 ببخشید شخصیت مهمی رو پامه 🔹فیلمی از مهر و محبت شهید حاج قاسم سلیمانی نسبت به یک نوزاد + ببخشید شخصیت مهمی رو پامه! - فقط سفیدارو بغل میکنید دیگه حاج‌آقا؟ + سیاهارم بغل میکنیم بفرما!😄 http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c 🕌‌ اولین و بزرگترین کانال قمی‌ها در ایتا👆

#چادرانهـ 💖✨ چادر از انسان کوه میسازد✨⛰ یک کوه پر ابهت....🍁🍃 کوه که باشی🤞🏻😌 ارامش زمین میشوی..🌏💫 کوه که باشی⛰🎸 همنشین اسمان میشوی..🎭❣ کوه که باشی💛💭 در اوجی..🕊✨ کوه که باشی💦☂ دیگران را هم به اوج می رسانی...☺️❤️ @shaerane_ta_khoda

. . ما در خانہ سلطان سر و سامان داریمــ🍃 هرچہ داریم☝🏻 ز آقاے خراسان داریمـ @shaerane_ta_khoda

چَشم براہ👀 ۔۔۔ 💔پِسرِ فاطمہؑؔ ھَستیم.... #کجایی¿¡💔 @shaerane_ta_khoda

بسم الله الرحمن الرحیم أفوض أمری إلی الله... إن الله بصیر بالعباد... #بدیھہ_عشــــق💕 #part22 #زینب: به محض اینکه رسیدیم خونه و لباس عوض کردیم مامان نامحسوس(!!) منو کشید تو اتاق و تند تند شروع کرد به مراحل تخلیه اطلاعاتی من😐😬!: + زینب این داداشت چش شده بود؟؟ تازه از سوریه برگشته اونجا چیزیش نشده بعد تو قم این بلاها سرش میاد؟؟؟ تو باید بدونی چیکار داره میکنه همیشه تو اولین نفری که کاراشو بهت میگه و باهات مشورتم می‌کنه! - مامان جان! مامان عباس که هرکاری بکنه درسته به من زودتر میگه ولی نهایتا ده دقه زودتر از اینکه به شما بگه!😐 تازه الانم که چیزی نشده! شنیدی که خودش گفت یه ذره دعواش شده با چندتا لات!!(فقط به بابام گفتیم در اصل دقیقا چی شده. مامانم ممکن بود حالش بد بشه) چرا انقد خودتو نگران می‌کنی مامان جون؟ بچه که نیست خودش مواظب خودش هست دیگه. + تو که هنوز مادر نشدی بفهمی من چی میگم!💔... (باید ناز می‌کشیدم! شونه هاشو گرفتم) - مامان... + ... - مامانم... +... -مامان جون...(یواشکی اشکای جمع شده تو چشمشو پس زد و برگشت سمتم) حرف شما درسته من مادر نشدم نمی‌فهمم... ولی خواهر که هستم...(راستشو بخواین واقعا بغضم گرفت اینجا...💔) اگه قرار باشه بلایی سرش بیاد میاد... با تعطیل کردن کار و سوریه نرفتن و اینا که جلوش گرفته نمیشه!... اگه تو خیابون تصادف کنه خدایی نکرده چیزیش بشه بهتره یا........ دیگه حرفمو ادامه ندادم... چون دیدم یهو روشو برگردوند که جلوی ترکیدن بغضشو بگیره... بغلش کردم و پشت کتفاشو ماساژ دادم. چند دقه بعد که دیگه اروم شد یه ذره تو بغلش فشارم داد و بعد یه دفعه ولم کرد و رفت تو آشپزخونه! حق داشت خب... نمیشد بگم الکی بی‌تابی می‌کنه! خودمم به زور خودمو اروم نگه میداشتم. ولی خب اون به هرحال مادر بود... مخصوصا از بعد شهادت دایی دومیم حساس تر شده بود. یه برادرش شهید دفاع مقدس بود یه برادرش شهید مدافع حرم❤️ من احساسات مادرانه شو نمیفهمیدم ولی اون خیلی خوب احساسات خواهرانه منو میفهمید!... برگشتم سر درسم. چشمم که دوباره به کتاب هندسه افتاد حرصم در اومد! زیر لب گفتم آخه مجبور بودی؟؟؟ این چه رشته ای بود انتخاب کردی زینب!😐💔 دو تا سوال که حل کردم دیدم نه مخم نمی‌کشه امروز! رفتم تو آشپزخونه سر یخچال! یه دفعه چشمم خورد به بسته‌های آرد و تصمیم گرفتم کیک درست کنم😐😂(کلا تو تصمیم گیریای یهویی از خودم بهتر پیدا نمیشه😐💔😂) (ادامه دارد....) 📝 بُشرےٰ 💖 💖@shaerane_ta_khoda💖✌️

...💔:) "زائرۍخارجےام،آقاپناهم‌میدهے؟" #ما_ملت_امام_حسینیم @Khodamehusseini

کاش من در تکرار تلخ هیچ تاریخی نقشی نداشته باشم!!! کاش من از مردم جاهل زمانه ای نباشم که بخواهم روزی در مقابل امام زمانم.... بندگان دنیا... همه ی سیاه بختی ها از دنیا پرستی ست ... خدایا...خدایا... باورم نمی شود که مردم زمانه ای بی شرمانه در عصر عاشورا امامِ زمانی را سربریدند و فردای آن روز ، امامِ زمان دیگری را دست بسته در اسارت به تماشا نشستند... کاش من از مردم جاهل زمانه ای نباشم که روزی بخواهم... روزِ فرج.... روزی که ماه ها و سالها انتظارش را کشیدم... در صف مقابل پسر رسول خدا"صل الله علیه و آله و سلم "بایستم... مگر نه اینکه کوفیان هم امامشان را دعوت کردند و زمانی که صدای مظلومانه ی "هل من ناصر ینصرنی "اش ، عرش را به لرزه می انداخت و بر نیزه ی غریبی تکیه داده بود به دادش نرسیدند... حتی به طفل شیرخوارش هم رحم نکردند... #اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا 🖋برشی از تئاتر #اسارت_دختر_خورشید نویسنده _ زهرا فاطمی راد

خدایا عاقبتمونو بخیر کن💔🚶🏻‍♂ شمرابن ذی الجوشن جانباز صفین بود!... یه وقت مام روز فرج جلوی آقا واینستیم💔🚶🏻‍♂ بهترین دعا تو دنیا عاقبت بخیریه... برا همدیگه دعا کنیم🚶🏻‍♂

خداوندا مارو در محبت #حسین؏ ثابت قدم قرار بده💔

ځڛینےبودں‌بھ‌گریھ‌ڪردڹ‌ݩیښټ...بھ‌دادݩ‌جۅݩھ...💔

#چله #زیارت_عاشورا شب پنجم شب نیمه محرم💔 کاروان اسرای کربلا نزدیک به کوفه💔 @Shaerane_ta_khoda

بسم الله الرحمن الرحیم أفوض أمری إلی الله... إن الله بصیر بالعباد... #بدیھہ_عشــــق💕 #part23 #عباس: یعنی خدا شهیدشون کنه این کادر بیمارستانو! هرچی بهشون میگی چیزیم نیست مرخصم کنید اخم میکنن بهت😐 خب چیزیم نیست دیگه گچ که گرفتید بذارید برم کار و زندگی دارما! انقد ملاقاتی داشتم پرستارا خنده شون میگرفت! اونم عجب ملاقاتیایی😐 میومدن بالا سرم یه سلام میکردن یه احوال میپرسیدن بعد تلپ میشدن همونجا برا خودشون مسخره بازی درمیاوردن کارای خودشونو میکردن😐😂 هرازگاهی یادآوری میکردم بهشون که منم اینجام😐😂💔 یکی از پرستارا اومد تو اتاق چک کنه اینارو دید چشاش گرد شده بود احتمالا دعا کرد خدا شفامون بده هرچه زودتر🙄😂 خیلی احساس بیکاری میکردم. مخصوصا وقتی گوشی هم کنارم نیست عملا همه کارام لنگ می‌مونه! به ایمان گفتم سر راهش(!!!) یه دونه گوشکوب برام خرید آورد! حالا تا فعلا از دسترس خارج نشم بعدا دوباره بخرم درست حسابی. آدم رو تخت بیمارستان یه حس علافی و اتلاف وقت خاصی داره😑💔😐 باز عابدین که خدای منان خیرش دهاد(😐😂) میدونست لازمم میشه برام چندتا کتاب که دم دست گذاشته بودم بخونمو آورد. ولی هرکاری دارم میکنم بازم وسطش قیافه زینب میاد جلو چشمم! وقتی اونجوری مظلوم شد قیافه ش دلم سوخت براش!😕 تو مظلوم نمایی کردن تخصص و تبحر داره به شدت!😅😐❤️ حتی وقتایی که واضحه مظلوم نماییه بازم آدم دلش نمیاد! داشتم کتاب جاذبه و دافعه علی؏ شهید مطهری رو میخوندم. مباحثش برام یه شیرینی و تلخی همزمان خاصی داشت... اینکه چرا یه عده با امام معصوم ولی خدا مشکل داشتن... وجود امام برای چه کسانی دافعه داشت... درد سقیفه یادم میفتاد💔... درد در سوخته خونه پاره تن پیامبر💔... روضه نمیخوام بخونم ولی اگه نخوایم تکرار همونا بشیم باید بدونیم نه؟... همیشه میگم مطالعه تاریخ از تکرار اشتباهاتش جلوگیری می‌کنه... تاریخ عبرته... امیرالمومنین میگفتن من انقدر تاریخ رو مطالعه کردم که انگار با تمام نسل های زمین زندگی کردم. شاید ما تو عمرمون نهایت تجربه‌ای که میتونیم به دست بیاریم شست هفتاد سال باشه. ولی با خوندن تاریخ چندهزارسال تجربه مفید گیرمون میاد! و این تجربه می‌تونه مهمترین پایه #بصیرت باشه... کاش میتونستم مثل استاد مطهری باشم!! خیلی آدم بزرگی بودا! خیلی... پیام تسلیتی که امام برای شهادتشون داد... دلم میخواست انقدری رشد کنم که برای حضرت آقا همون‌طور باشم...💔 (ادامه دارد....) 📝 بُشرےٰ 💖 💖@shaerane_ta_khoda💖✌️