eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
31 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
رباعی شب اول مسلمیه پنج شنبه ۱۴۰۳ عاشق که شوی کار تو بی سر شدن است گلگون شدن و زخمی و پر پر شدن است پاداش کسیکه قاصد کرببلاست پرواز نمودن و کبوتر شدن است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
من  زاده‌ شدم  تا ڪه  نڪَهدار تو باشم همدم و همسفر و دلبر و دلدار تو باشم..... نگهم بر نگهت بند و خریدار تو باشم همراهِ  تو و همنفس و  یار  تو باشم..... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چنان امید وصالت مراست ای مهتاب چنان که قطره به دریا وتشنه ای بر آب ز رنج هجر ملولم به رنج می کشدم که از تو دور بمانم چنان سراب سراب گذشت فصل جوانی ، بهار فصل خزان کجایی ای همه دنیای فصلهای شباب چه از غمت به سرم آمد و چگونه شدم که احتیاج مدامم شده است مشت خضاب جوانی ام پی پیری نهان شد از غم تو بیا که تازه جوانی شوم پس از می ناب چه رنجها که کشیدم ، به غیر دل بستی مراد من به خوشی تو خوش شدم در خواب چو دیده را بگشودم چنین به دیده رسید هلاک دوست شدم ، در تمام عمر خراب 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ؟؟؟ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﭘﯿﻠﻪ ﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺧﻮﺩ، ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ؟ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ؟ ﭘﯿﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﮕﺸﺎ، ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺷﺪﻥ ﺯﯾﺒﺎﯾــﯽ ! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کلبه‌مادربزرگ یک در چوبی زرد یه کلبه‌ی کاه گلی منقل‌ازجنس‌حلب‌ چندظروف،سوفالی یک‌درخت،سیب سرخ یک چادرگلگلی قصه‌های‌‌قدیمی نکته های دلنشین کشمش‌وسنجد‌وتوت مهربون ،زبون شیرین این زمستان دیگه نیست کلبه‌ی احسان کلبه خاموش شده،ماتم کده شد قفل هم بر در چوبی زده شد منقل‌ازکهنگی‌اش میپوسد کاه‌گل‌ازبارش برف میریزد وفقط مرغ‌شب‌آوازی در این کلبه‌ی غم میخواند... (قمر) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی پروازی نه گریزگاهی گردد آی عشق آی عشق چهره ی آبیت پیدا نیست و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی نه شور شعله بر سرمای درون آی عشق آی عشق چهره ی سرخت پیدا نیست غبار تیره تسکینی. برحضور وهن و رنج رهایی برگریز حضور سیاهی بر آرامش آبی وسبزه برگچه بر ارغوان آی عشق آی عشق رنگ آشنایت پیدا نیست... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
347K
‌ آن‌گاه که عشق تو را می‌خواند، به‌راهش گام بگذار! هرچند راهی پرنشیب آنگاه که تو را زیر گستره‌ی بال‌هایش پناه می‌دهد، تمکین کن! هرچند تیغِ پنهانش جانکاه آن‌گاه که با تو سخن آغاز کند، بدو ایمان آور! حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهم‌ کوبد، مانند باد شرطه که بوستانی را... خوانش🎙 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هرجا به دنبال دلم رفتم! یک درد بی درمون کنارم بود یک خط دلتنگی شبیه غم هرلحظه توی روزگارم بود... در آتش این درد می‌سوزم! بی تو تموم شهر پاییزه اینجا منم با هر غزل تنها از دوری تو اشک می‌ریزه... رفتی و اصلا تو نفهمیدی! من بغض خیس ابرها بودم گاهی میون این شکستن‌ها درگوشه‌ای تنها رها بودم... یاد تو مثل شمع می‌مونه! بی تو دلم یک کوره آتیشه اصلا چرا هر لحظه تو دنیا یک آسمون غم سهمِ من میشه اینجا کنار قبر احساسم! شاکی‌تر از هر روز دلگیرم! ختم تموم آرزوهامو.... با یک بغل اندوه می‌گیرم دربستری از اشک می‌خونم امشب میون خاطرات تو... می‌مونم اینجا منتظر شاید پیدا بشه دست نجات تو... 💔 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
** معلّم از دانش‌آموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگه‌ای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچ‌کس در این مورد صحبت نکند. روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّه‌ها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّه‌ها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار می‌کرد و از بچّه‌ها می‌خواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمی‌کرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "خِنگ" می‌نامیدند، نیست و تمام تلاش خود را می‌کرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن را حفظ کند. آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاس‌های بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است. 📚کتاب زندگانی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
من سالهاست بی تو زیسته ام شعر گفته ام عاشق شده ام کتاب خوانده ام زندگی کرده ام فقط نمی دانم چرا نمی شود بی تو...نفس کشید!!؟ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قول می‌دهم خدا همین حوالی دغدغه‌هایت ایستاده و لبخند دلگرم‌کننده‌اش را به ثانیه‌های مضطربت می‌پاشد که وقتی فکر و خیال مشکلات امانت را برید بی‌مقدمه آرام می‌شوی ، نفس عمیق می‌کشی و زیر لب می‌گویی... «خدایا شکرت»          🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون ‌پراز آرامش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا